printlogo


کد خبر: 239337تاریخ: 1400/7/28 00:00
دختر موشرابی در کلاس تاریخ

سیدمجتبی طباطبایی: یک معلم خوش‌ذوق در زنگ انشا به دانش‌آموزانش گفته بود: «فرض کنید رزمنده هستید و آخرین نفر در میدان جنگ که گلوله‌ای برای‌تان نمانده است. نامه‌ای برای خانواده بنویس». این را موضوع انشا گذاشته بود و هر کس برای خواندن انشایش باید پوتین سربازی به پا می‌کرد و کلاه جنگی سرش می‌گذاشت. صدای تیر و خمپاره هم از بلندگوهای روی میز معلم فضای کلاس را همردیف خط مقدم می‌کرد. حال اگر دانش‌آموزی وصیتی کرده بود که جوجه رنگی‌هایش را برادرش بردارد، کلماتش واژه به واژه به جان بچه‌ها می‌نشست. 
هنگام خواندن «دختر موشرابی» مدام خاطرات این آموزگار خوش‌ذوق یزدی در ذهنم مرور می‌شد. هیچ کس تاریخ را به گونه‌ای متفاوت برای ما روایت نکرد. ما در فضای خالی صفحات کتاب تاریخ مدرسه‌مان به جای تفکر، سوال نوشتیم. مدام تصور می‌کردم معلم تاریخ این کتاب را دستش بگیرد و از قول یک رعیتی که زن گرجی‌اش را روس‌ها به اسارت برده‌اند، بین نیمکت‌ها قدم بزند و با صدایی مستاصل که انتهایش غیرت ملی موج می‌زند، بخواند: «میرزا به خدا قسم از ترکمانچای بدتر، رفتار گریبایدوف ملعون بود. ترکمانچای زخم بود و گریبایدوف نمک روی زخم. زخم را می‌توان تحمل کرد ولی نمک روی زخم را نه! اگر در ترکمانچای ایروان و نخجوان و تالش را دادیم، گریبایدوف آمد که عزت و غیرت و ناموس‌مان را هم به یغما ببرد». و سپس سکوت کند تا صدای ناله‌های کفش چرمی‌اش بعد از هر گام برداشتن، ذهن ما را پرت کند به دوران فتحعلی شاه قاجار و این بار، آنچه بر تاریخ تلخ این دیار گذشته را شیرین‌تر به خاطر بسپاریم. 
به نظر راقم این سطور که خود معلم است، می‌شود تدریس بخشی از تاریخ معاصر کلاس‌های مدرسه را به خواندن این کتاب اختصاص داد. کتاب سراسر تصویر‌سازی است و برای خواننده نه چندان تاریخ‌خوان جذاب. به عنوان مثال برای توصیف صدای یکی از درباریان «محمد حسین‌زاده» که خود را در بخش اول کتاب به عنوان «کاتب تاریخ» به دربار معرفی می‌کند، اینچنین می‌نویسد: «صدای این مرد آرامش برهم زن است! درست مثل غوغای شکستن یک سنگ بلور در تالاری با سقف بلند و کفی سنگی که شیشه‌هایش هزار تکه شود و صدایش هزار و یک تکه!» یا در بلبشویی که بعد از کسالت شاه رخ می‌دهد، اینگونه دربار را به تصویر می‌کشد: «از قبل مغرب پچ‌پچ و صدای پاهایی که حالت دو دارند در ایوان‌ها و بعد صحن حیاط می‌پیچد. ایشیک آقاسی که با چند نفر دیگر خود را مقابل تخت مرمر می‌رسانند، نفس نفس می‌زنند و رنگ‌شان پریده است. سرباز‌های دورتادور صحن حیاط اما همچنان مجسمه‌وار ایستاده‌اند و تکانی نمی‌خورند. به نظرم حتی اگر پرنده‌ای روی شانه‌های‌شان بنشیند و حتی فضله‌ای بیندازد، عکس‌العملی نداشته باشند». حسین‌زاده در جایی دیگر از کتاب سربازان را اینگونه توصیف می‌کند: «اینجا درجه‌های نظامی را بر اساس کلفتی سبیل‌های‌شان می‌دهند! به این سرباز درون قصر و نزدیک به شاه یحتمل می‌گویند سبیل‌دار یکم، چون سبیل‌هایش بسی کلفت‌تر از سبیل‌های سربازان باغ بود!»
«دختر موشرابی» همان‌طور که اسمش همصدا با طراحی جلدش فریاد می‌زند، روایتی خوش‌خوان و جذاب از دختران و زنان است در دل تاریخ. روایتی گره خورده با سیاست که ندیمه حرم‌سرای قجری آن را اینگونه روایت می‌کند: «سیاست در برون حرم‌‌سرا در طول سیاست در اندرونی است؛ چه تصمیمات مهمی که نطفه‌اش در اندرونی حرم‌‌سرا بسته می‌شود!» دور از ذهن نیست که در انتخاب مخاطب اصلی کتاب می‌توان لطافت بیشتری به خرج داد و آن را برای دختران و بانوان مناسب‌تر دانست. پسوند «تر» را از این جهت انتخاب کردم که خواندن تاریخ را نمی‌توان به جنسیت محدود کرد. شاید مناسب‌تر باشد در برنامه‌ریزی‌های فرهنگی که پیرامون این کتاب می‌شود، تمرکز بیشتری را روی دختران و بانوان گذاشت. کما اینکه در نظام آموزشی نیز اگر معلمی قرار است از این کتاب برای روایت درس تاریخش استفاده کند، بهتر است این مهم در مدارس دخترانه بیشتر اتفاق بیفتد. 
بند آخر این نوشتار را به برگ آخر کتاب گره می‌زنم که خود گره خورده است به نامه 31 نهج‌البلاغه؛ «و فرمود: پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‌ام اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده‌ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‌ام».

Page Generated in 0/0104 sec