فاطمه عارفنژاد: کتاب تازه از تنور درآمده بود که به دستم رسید؛ داغ و اشتهابرانگیز. اسمش برایم باشکوه و تداعیگر غزل معرکه مرحوم قیصر امینپور بود منتها از قبل نه چیزی درباره سوژهاش میدانستم و نه توفیق آشنایی با نویسنده را داشتم. فقط یکسری کلیدواژه و قالب کلی در ذهنم چرخ میخورد؛ تاریخ شفاهی، مستندنگاری، خاطرات، ۸ سال دفاعمقدس، محور مقاومت و... .
* مقدمه؛ حسرت روی حسرت
خواندمش و غصهام گرفت. زخمهای نشمرده از نظر من، تجسم حسرتهاست؛ حسرت دیر پیدا کردن و دیر رسیدن و دیر روایت کردن. حسرت برگبرگ خاطرات ازدسترفته، فصلفصل دردهای ناگفته و دیدارهای به قیامت مانده. این کتاب، ترجمان «چه زود دیر میشود» است. اما چرا این حرف را میزنم؟
شعله حسرت از همان مقدمه کتاب در جان مخاطب زبانه میکشد. آنجا گفته میشود که در زمان نهایی شدن پروژه ثبت این خاطرات، راوی به هزار دلیل فرصت کافی در اختیار نداشته است؛ یک پایش دمشق و حلب بوده و یک پایش تهران و ارومیه، شرایط جسمیاش وخیم شده، در بیمارستان بستری بوده و... القصه، بهرغم پیگیریهای دوستان حوزه هنری در آن مقطع نتوانسته زمان مناسبی را به انجام مصاحبهها و ثبت خاطراتش اختصاص بدهد. امروز، فردا، پسفردا... روزها گذشتهاند، سر و کله کرونا پیدا شده، جلسات حضوری به مرز ناممکن رسیدهاند و بعد ناگهان در اسفندماه 98، خبر درگذشت سوژه مهم کتاب، آن سرباز کهنهکار جنگ، دل همه دستاندرکاران را سوزانده است. او رفته و کوله خاطراتش را با خودش برده، تا زخمهای نشمرده حتی پیش از آغاز فرآیند نگارش یتیم شده و شانس طلایی ثبت بعضی خاطرات را برای همیشه از دست داده باشد. حالا به جای مصاحبههای نکرده با راوی چه داریم؟ بهت و حسرت و یک دنیا ای کاش!
* یک عمر جهاد، یک دریا خاطره
اصلا خودتان حساب کنید. یک نفر رزمنده دفاعمقدس بوده، داغ شهادت رفیق و رفقا را دیده، طعم جانبازی را چشیده و شکنجه بعثیها را سالها مزمزه کرده، سوریه رفته و جنگیده و دست آخر 40 سال پس از روزهای شروع مبارزاتش به خاطر جراحتهای التیامنیافتنی جنگ و اسارات، آسمانی شده است. این آدم -که زندگیاش دایرهالمعارفی تمامرنگی از جهاد است- چقدر حرف برای گفتن دارد؟ و چقدر خاطره بکر برای تعریف کردن؟
زخمهای نشمرده، خاطرات قهرمانی گمنام از همین جنس است: زندهیاد حاججعفر عباسنژاد؛ جانباز، آزاده و مدافع حرم اهل آذربایجان شرقی. آلبوم خاطراتش را که ورق بزنیم، میبینیم قبل از اینکه پشت لبش سبز بشود در تظاهرات انقلاب شرکت میکرده و بعد هم پای ثابت انجمن اسلامی دبیرستانشان در درگیری با چپ و راست و اینوریها و آنوریها بوده. تا اینکه یکی از هممدرسهایهایش، سعید صفوی، در جبهه به شهادت میرسد. جعفر تحت تأثیر این واقعه پایش را توی کفش رفتن میکند. عددهای نادلخواه شناسنامهاش را قربه الیالله تغییر میدهد و مثل خیلی از نوجوانهای دیگر با هزار کلک خودش را به خط مقدم نبرد میرساند.
* تیر و ترکش، کابل و باتوم
فصل اول کتاب، یعنی زندگی و جبهه، فقط چیزی حدود 50 صفحه است. خاطرات بریدهبریدهاند. عوض شدن بیهوای راوی و پراکندگی متن کمی توی ذوق میزند. کمبود اطلاعات در روایتشهایش به چشم میآید و پرداخت دلچسبی ندارد.
فصل دوم، قصه اسارت است. اینجا حرف از تیر و ترکش عملیات والفجر ۸، ناگهان میرسد به کابل و باتوم برقی و شوک الکتریکی و تونل مرگ. حالا حاججعفر 19 ساله قصه، فرمانده گروهانی از لشکر عاشورا، چند سال اسیر دست بعثیهاست و در استخبارات بغداد، ابوغریب، کمپ 10 الرمادی و اردوگاه تکریت انواع و اقسام شکنجهها را تاب میآورد. او همانجاست که خبر پذیرش قطعنامه منتشر میشود و بعدتر داغ رحلت امام هم جگر همه را میسوزاند. خاطرات این مقطع گاهی بسیار دلخراش و گاهی طنزآمیز میشود. روایتها نسبت به فصل اول اینجا پر و پیمانتر و زندهترند. حتی حاجآقا ابوترابی، سید آزادگان، هم وارد کتاب میشود و همبند شدن حاججعفر با ایشان در اردوگاه تکریت اتفاقات جالبی را رقم میزند.
* سوریه و ما ادراک ما سوریه!
حالا پرشی بلند در زمان داریم. فصل بعدی خاطرات سوریه است. متأسفانه کمحجم و پر از جای خالی. چند تا خاطره کوتاه و خانوادگی به روایت همسر عزیز حاججعفر، چند صفحه توضیح مختصر از زبان یکی از همرزمان در سوریه و در نهایت دستنوشتهای جمعوجور از خود زندهیاد عباسنژاد. او در یادداشت ارزشمندش خیلی سرراست تعریف میکند که چطور یک بار غافلگیرانه همراه رفیقش به کمین داعش خوردهاند. همین و همین. به گمانم در اینجای کار، آن حسرت کتماننشدنی که در فصل دوم اندکی تسکین یافته بود، بیش از پیش گریبان مخاطب را میگیرد: انگار ما از حاججعفر کم میدانیم، خیلی کم اما افسوس که او خود دیگر نیست تا راضیاش کنیم زخمهایش را برایمان بشمرد و قصههایش را حکایت کند. از طرفی، مصاحبه با اطرافیان و همقطارانش هم به هر دلیلی کامل انجام نشده و پازل چهره راوی ناقص باقی مانده است. کتاب از ماهها حضور او در میانه نبرد با تکفیریها شتابزده و سرسری میگذرد. فصل چهارمش فقط متن مکاتبات، یعنی نامههای حاججعفر به خانواده در روزگار جنگ و اسارت است و قسمت آخر کتاب، عکسها و اسناد تصویری.
* اینک گواه
با تمام این حرفها «زخمهای نشمرده» تلاشی بسیار قابل احترام برای کم کردن از بار حسرتهاست. نویسندهاش، حسین غفاری، از همرزمان حاججعفر در جبهههای جنگ است و اصلا روی حساب همین آشنایی دیرینه پای کار این کتاب ایستاده اما واقعیت این است که ما باید خیلی بیش از اینها به خودمان بجنبیم. گنجینههای کشف نشده دفاعمقدس دارند یکییکی از دسترس ما و نسلهای آینده دور میشوند. خاطرات کمکم به زوایای خاموشی و فراموشی میخزند. ردپاها آرامآرام در بستر زمان ناپدید میشوند و اینچنین است که ما میراثداران قهرمانهای گذشته، با کوهی از حسرت و افسوس بدهکار آیندگان میمانیم. حالا هر کس که گواهی بر این حقیقت گزنده میخواهد، این کتاب را با تمام جاهای خالیاش حتما بخواند.
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخمهایی که نشمردهایم!
***
رونمایی از «زخمهای نشمرده» در ارومیه
کتاب «زخمهای نشمرده» در دهمین محفل «خاطره دفاعمقدس» در آذربایجانغربی با حضور مدیر دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی و جمعی از مسؤولان اداری و لشکری استان، رزمندگان دوران دفاعمقدس و اقشار مختلف مردم در حسینیه ثارالله ارومیه رونمایی و معرفی شد. «زخمهای نشمرده» بخشی از خاطرات جعفر عباسنژاد، آزاده و جانباز دوران دفاعمقدس و از مدافعان حرم است و در آن، عملیاتهای مختلف و دوران اسارت وی در عراق به کوشش حسین غفاری از فعالان عرصه ادبیات پایداری در استان طی سال جاری در دفتر مطالعات و ادبیات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی آذربایجانغربی تولید و منتشر شده است. همچنین بیان خاطراتی از شهید «جعفر عباسنژاد» توسط همرزمان او، اجرای سرودهای حماسی توسط گروه طوبی، تئاتر صحنهای با هنرمندی «سعید صلحی» همراه با نمایشگاه عکس، گرافیکی «و آن دقایق آبی» با موضوع دفاعمقدس از برنامههایی بود که در دهمین محفل خاطره دفاعمقدس اجرا شد. در نمایشگاه «و آن دقایق آبی» ۲۵ عنوان عکس از عکاسان برجسته ایران با موضوع رشادتها و از جانگذشتگیهای ایرانیان در طول ۸ سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و مقاومت رزمندگان ایرانی در طول سالهای دفاعمقدس در معرض دید عموم قرار گرفت. دلنوشتههای دختر شهید جعفر عباسنژاد، سرودهای حماسی با اجرای گروه طوبی، اجرای نمایش صحنههای با موضوع دفاعمقدس با هنرمندی سعید صلحی، در کنار بیان خاطراتی از همرزمان جعفر عباسنژاد از دوران ۸ سال جنگ تحمیلی و اسارت و برگزاری نمایشگاه «و آن دقایق آبی» از دیگر برنامههای بود که در آیین رونمایی و معرفی کتاب «زخمهای نشمرده» برای حاضران اجرا شد. استفاده از طرحهای گرافیکی و اشعاری متناسب با موضوع عکس از شاعران بنام کشور از شاخصههای اصلی آثار ارائه شده در این نمایشگاه بود که مورد توجه بسیاری از بازدیدکنندگان قرار گرفت. حسین غفاری، رزمنده، محقق و نویسنده دفاعمقدس از دوستان نزدیک حاججعفر، جمعآوری خاطرات و زندگینامه این شهید را آغاز کرد و طی تلاش ۵ ماهه و بیش از ۲۰ ساعت مصاحبه انفرادی و گروهی با دوستان، آشنایان، اقوام و همرزمان حاججعفر عباسنژاد و البته تحقیقات جانبی، در کنار تلاشهای مسؤولان اداره کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس آذربایجان غربی، کتاب «زخمهای نشمرده» آماده چاپ و انتشار شد.