printlogo


کد خبر: 239388تاریخ: 1400/7/29 00:00
کابوس نامه

دوش در خواب هشلهف بدیدم که به یک محکمه داخل شدم و بین همه ول شدم و هیچ کسی از من بیچاره نپرسید که هستی و چه هستی و خلاصه وسط محکمه، بد عاطل و باطل شده بودم.
ناگهان راه گشودند و تنی چند رسیدند به زنجیر گرفتار وَ قاضی خود مختار و نشاندند کنار منِ بدبختِ بدهکار. که شد نوبت ایراد سخنرانی قاضی(چهل و پنج دقیقه که تشکر کند از جمعیت و کادر هلال احمر و نیروی پلیس همه جا حاضر و ناظر. وَ سپس از رجبی و همه پرسنل بانک فلان جا) و پس از آن من و آن چند نفر در جلوی قاضی ناراضی بسیار غضبناک نشستیم.
ابتدا قاضی ناراضی بسیار غضبناک به آن مجرم بسیار خطرناک که در اول صف بود (و از شدت خوفش به دهان همه کف بود) بفرمود: بگو جرم خودت را که بدانیم و تو را حکم برانیم. بگفتا منم آن مختلس الدوله و اخلالگر ارز و طلا، صاحب ویلا و بگو چیست مجازات من ای قاضی ناراضی بسیار غضبناک؟
گفت قاضی که تو را جرم زیاد است و بفرمود (به صد گریه و صد آه) که یک سال و چهار ماه رَوی داخل زندان.
دومی گفت منم رانت خورِ مرتشی الملک که با رشوه میلیاردی و ویزای کانادا بدهم حق ضعیفان و یتیمان و فقیران به فلانی و فلانی و فلانی که وکیلند و وزیرند خلاصه همه سیرند.
گفت قاضی که برو توی اتاقت دو سه روز و به همین کار بدت فکر کن و مال میندوز.
پس از آن همگان جرم بگفتند و شنفتند و گرفتند جزای عمل خویش وَ شد نوبت حکم منِ بیچاره درویش.
لذا قاضی ناراضی بسیار غضبناک به من گفت بگو جرم خودت را.
بگفتم که نه من رانت‌خور و رشوه بگیرم و نه فامیل وزیرم و امیدم به همین این است که یارانه بگیرم که نمیرم.
فقط جرم من این است که با رای غلط راه بر این قوم گشودم که بیایند و بچاپند و بلیسند. که یک مرتبه قاضی به سرش کوفت دو دستی و به من گفت تو هستی که شدی عامل این نکبت و پستی و همینطور نشستی جلوی من؟ حُکمت این است که یک عمر به سختی گذرانی و بدانی که دگر از سر لج رای نگیرند فلانی و فلانی و فلانی...

Page Generated in 0/0065 sec