حمیدرضا شکارسری: روزگاری ابیات ابتدایی قصاید با عنوان تشبیب یا تغزل، فارغ از موضوع قصیده به مضامین عاشقانه، وصف معشوق، احوال عاشق، یاد ایام جوانی و مقولاتی از این دست میپرداخت و شاعر پس از این ابیات که در حکم مقدمه بود، به موضوع اصلی شعرش میپرداخت اما این ابیات بتدریج از بدنه اصلی قصیده جدا شد و «غزل» نام گرفت. از این پس محتوای تغزلی و رمانتیک این ابیات چون میراثی جدانشدنی به غزل رسید و بسیاری این محتوای خاص را ویژگی ذاتی غزل فرض کردند. البته در دوران مختلف تاریخ شعر فارسی در این قالب، محتواهایی غیرتغزلی نیز ارائه و نتیجه کار هم درخشان و ماندگار شده است. تنها به عنوان نمونه میتوان به غزلهای دینی دوره صفوی، غزلهای ملی- میهنی دوره مشروطه و غزلهای اجتماعی سالهای پس از انقلاب اسلامی اشاره کرد. در مجموعه غزل «تصمیم شعرم عاشقانه است»، خانم «وحیده احمدی» به طور کامل به سنت تغزلی قالب غزل وفادار میماند و هرگز از بیان مفاهیم عاشقانه تخطی نمیکند.
«از اجتماعی تا سیاسی، آیینی و دینی، حماسی
وقتی تو میآیی به یادم، تصمیم شعرم عاشقانهست»
خصوصیت اصلی عاشقانههای این مجموعه، فاصلهگیری از بیان تننگارانه است. این غزلها تقریبا به طور کامل از فضای اروتیک حاکم بر بسیاری از عاشقانهسراییهای این سالها به دور مانده و در عین حال کاملا زمینی به نظر میرسد. این نوع بیانی یادآور بیان عفیف تغزلی است که در اشعار مذهبی دیده میشود اما به وضوح درباره روابط عاشقانه مرد و زن سروده شده است.
«ای دلبرم! کامل به تو دل دادهام آیا؟
زیبا! برای دیدنت آمادهام آیا؟
میدانم این را که زرنگی جایش اینجا نیست
خاکی خاکی، بیسیاست، سادهام آیا؟»
خواندن این مجموعه تا انتها، مخاطب را با شخصیت راوی خاصی آشنا میکند که در عین عاشقی به گفتمان مذهبی باورمند است و ابایی ندارد که در عاشقانهترین لحظات شعرش از اصطلاحات دینی بهره ببرد و برای کاراکترهای متنها، هویتی دینباور تدارک ببیند:
«من مسلمان شدم به آوازت
از حرا تا حجاز میخوانی
تا چه خواهم کنم در آن وقتی
که ببینم نماز میخوانی»
حجب و حیا در بیان وضعیتهای عاشقانه گاهی چنان پررنگ میشود که خواننده گمان میکند در فضایی عارفانه و در امتداد مسیر سنت غزل فارسی قرار گرفته است. در یک چنین موقعیتهایی اولا «تو» شعرها به شخصیتی اثیری نزدیک میشود و ثانیا جنسیت راوی نامشخص میماند؛ خصوصیاتی که به رغم زبان و بیان نو و معاصر متن، به شعر هویتی سنتی و پیشامدرن میدهد.
«ای مهربانترین، در پیش چشمهام
از من به تو درود از من به تو سلام
من گم نمیشوم در ازدحام کفر
چشمت مرا رسول، ابروی تو امام»
در این مواقع خواننده نمیداند بنا بر روال کل مجموعه این ابیات را نیز عاشقانه بخواند یا عارفانه؟ و البته چندان هم مهم نیست. مگر میتوانیم خوانشی یکه را به غزل «حافظ» یا «طالب آملی» تحمیل کنیم؟
با این همه برخی غزلهای این مجموعه، با نوعی ریزنگاری و عینینویسی و جزءنگری، به ساحت غزل مدرن نزدیک میشود؛ ساحتی که در آن خبری از تاویلهای عارفانه و بیانهای استعاری و نمادین نیست و شعر دقیقا از روزمرگیهای جاری انسان امروز نشأت میگیرد.
«در هر لباسی دیدمت بسیار زیبایی
هر چه بپوشی عشق من هستی تماشایی
وقتی سفید ساده میپوشی، به چشمانم
انگار رفتی کعبه از احرام میآیی
مشکی که میپوشی محرم میشود انگار
در دستههای تشنه میبینم که سقایی»
در این بین سادهنویسی و روزمرهنویسی، خساراتی هم به زبان شاعرانه وارد کرده که لازم است در تجارب بعدی شاعر مورد توجه قرار گیرد. فقط به عنوان نمونه به موارد زیر در یکی از غزلها اشاره میشود:
«از دورها داد صدایم را شنیدی
آی مرا در دامن دریا شنیدی
دیدم به دریا قایقان بسیار بودند
نشنیدهام میخواستند اما شنیدی
آری! تو تنها آمدی سوی نجاتم
زیبا شدم وقتی مرا زیبا شنیدی»
به ترکیب حشودار «دادِ صدا»، جاگذاری کلمه نامانوس قایقان به جای قایقها به ضرورت وزن عروضی، بیمعنایی مصراع «نشنیدهام میخواستند اما شنیدی» و تعبیر «سوی نجات» به جای «برای نجات» توجه بفرمایید تا به افت زبانی و بیانی متن برسید.
در نهایت کمدقتی در رعایت وزن عروضی در فرازهایی از غزلها جدا تعجببرانگیز و متاثرکننده است؛ اشتباهاتی که به نظر نمیرسد حاصل اشکالات تایپی باشد. مثلا در غزل زیر، پس از بیت آغازین، تمام مصاریع فرد یک هجا کم دارند:
«اهل کدامین عالمی؟ اهل بهشتی؟
زیباییات اصلا به این عالم نمیآید
از آن زمانی که تو را دیدم عزیزم
خوشحالم و دیگر سراغم غم نمیآید
غم با تبارش با تمام شکلهایش
توفانی و رگباری و نمنم، نمیآید...»
مجموعه غزل «تصمیم شعرم عاشقانه است» میتوانست موفقتر از امروز باشد به شرطی که پیش از انتشار، به ویرایش و حتی غلطگیری سختگیرانهای تن میداد.