نگاهی به کتاب «پاییز آمد» که روایتگر خاطرات همسر شهید احمد یوسفی از روزهای انقلاب و دفاع مقدس است
رضا کردلو: «آنچه ما را غلبه داد این روحیه بود؛ فلسفه نبود، جهانبینی نبود، اسلامشناسی نبود؛ هیچ این حرفها نبود. این روحیه که در ملت پیدا شد و این تحرکی که پیدا شد یک مطلب غیبی بود که ظرف مدت کوتاهی یک همچو تحول روحی در جمعیت پیدا شد؛ و ما تا اینجا که آمدیم با این تحول روحی همراه هستیم». (امامخمینی/ ۱۷ فروردین ۱۳۵۸).
در همه مدت زمانی که «پاییز آمد» را در دست گرفته بودم و میخواندم، این معنا در نظرم زنده میشد. همین تحول روحی که امام پیرامون آن صحبت میکنند. همان تحولی که ظرف مدت کوتاهی در جمعیت ایجاد کرد و چون مطلب غیب میماند؛ این ایثارگری، این از خود گذشتگی و این از جان گذشتگی. «پاییز آمد» روایتی سرشار از عشق، دوست داشتن، ایثار، شجاعت و فداکاری با بلندترین معانیشان است. توان قلم و حس سرشار نویسنده اثر، ذوق و انگیزه راوی در بیان خاطرات و پاکی و لطافت شهید احمد یوسفی به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی داستان «پاییز آمد»، تازهترین کتاب انتشارات سوره را خواندنی کرده است. خانم گلستان جعفریان در 13 فصل، خاطرات خانم فخرالسادات موسوی را با صراحتی متفاوت از آثار گذشته و طبعی دلپذیر به نگارش درآورده است. «پاییز آمد» دارای ویژگیهایی است که آن را از دیگر آثاری که در حوزه ادبیات دفاعمقدس دستهبندی میشود، تمییز میدهد. منظور از صراحت صرفا صریح گفتن آنچه پیش از این صریح گفته نمیشد نیست، بلکه طرح مسائلی در اصل روایت است که شاید در روایتهای پیشین نادیده گرفته میشد. به بیان دیگر «پاییز آمد» مشحون از ناگفتههاست؛ ناگفتههایی که تنها در روایتهای وفادار به واقعیت یافت میشوند. ماجراهای مربوط به دوران پیش از انقلاب بدون مصلحتاندیشی و محافظهکاریهایی که معمولا دامن این گونه روایتها را میگیرند، توانستهاند با فاصله گرفتن از قرائت رسمی، ارتباط مناسبی با تاریخ شفاهی و فرهنگ عامه پیدا کنند. این مهم در هر نوشتهای پدیدار شود موجب ارتباط گرفتن بخش بیشتری از مخاطبان با آن اثر خواهد شد. توجه نویسنده بر این گزاره که او باید در کنار تنظیم روایتهای همسر شهید، یک قصه را طوری تعریف کند که فراز و فرودهای معمول داستانی را داشته باشد و در آن به مساله عناصر داستان دقت کند، موجب شده «پاییز آمد» به داستانی خوشخوان تبدیل شود. کاشتهایی که در جایی از داستان برای طرح یک مساله کلانتر میبینیم، برای این مهم طراحی شدهاند؛ «معرفی شخصیت»هایی که در ابتدا، گویی صرفا یک توصیف ساده از فضای پیرامونی است اما در ادامه و پس از ایجاد بحران برای شخصیت تازه اهمیتش شناخته میشود. شهدایی که در داستان اسامی برخیشان برده میشود، همین گونه معرفی و داستانشان روایت میشود. چیزی که به عنوان صفا و سادگی درباره دهه 60 مطرح میشود، معمولا با مصادیق کلی مواجه است اما در «پاییز آمد» مصادیق این صفا و سادگی بسیار ملموس است و از دل داستان برمیآید: «منزل مادر احمد کوچک بود و وسایل ما جا نمیشد. در محله فرودگاه، نزدیک منزل مادرش، خانهای اجاره کردیم. طبقه پایین صاحبخانه زندگی میکرد. طبقه بالا ۲ اتاق تودرتو داشت با یک آشپزخانه کوچک که ما وسایل مختصرمان را بردیم؛ یک فرش، گاز، یخچال و ظرف و ظروف. وقتی کارتنها را باز میکردیم، با احمد میخندیدیم. 16 دست خیارخوری کادو آورده بودند. 12 تا ساعت دیواری، ۳ تا پنکه و ۴ دست قابلمه نچسب. احمد گفت: یک مغازه اجاره میکنم، اینها را میریزیم و میفروشیم. من هم خندیدم و گفتم: «آره! فکر کنم درآمدش از حقوق سپاه بیشتر بشود».
«پاییز آمد» در عین حال که توصیفی مناسب از فضای دهه 50 و 60 و تفاوت و تمایز خانوادهها و سطوح فرهنگی و اجتماعی هر کدام از آنها ارائه میدهد و در عین حال که روایت یک زندگی در دل این دهه پرتلاطم است، عاشقانهای آرام است؛ عاشقانهای که نویسنده میداند چگونه آن را تعریف کند. جزئیاتی که توصیف فضای عاشقانه را جذاب و خواندنی میکند: «آن شب خوابم نمیبرد. ازدواج در سبک زندگیای که در پیش گرفته بودم جایی نداشت. مسؤولیت شوهر، زندگی، بچه. نمیتوانستم تبدیل به یک زن خانهدار و سنتی بشوم. دوست داشتم درس بخوانم، کتاب بخوانم، نظامی بشوم و به مناطق جنگی بروم. فکر کردم نخستینبار احمد یوسفی را کجا دیدم و چه حسی داشتم.
او برای سخنرانی به مدرسه ما آمده بود. بارانی بلندی به تن داشت. وقتی سر صف بارانی را درآورد لباس سبز پاسداری که تنش بود با آن آرم سپاه و ریش بلند و مجعدش مرا به یاد مبارزان فلسطینی انداخت. به نظرم جدی، آرام و بسیار قوی آمد. مثل یک چریک حرکاتش تند و حسابشده بود. واژههایی که به کار میبرد مثل حرکاتش دقیق بود... ته دلم را که میجستم حس خوبی به او داشتم. برایم مرد قوی و دلپذیری بود؛ چه ظاهری، چه تفکری. از خود پرسیدم این مرد باتجربه و خاص که از من خواستگاری کرده، چه چیز در من دیده. احساس اعتماد به نفس و سرخوشی میکردم».«پاییز آمد» البته دارای ویژگیهای مهم دیگری نیز هست که شرح آنها در این مجال نیست اما آنچه از مجموعه این کتاب میتوان برجسته کرد (علاوه بر آنچه گفته شد)، روایتهای صریحی است که از دوران پیش از انقلاب، خاطرات سالهای کودکی و سبک زندگی در یک خانواده ارتشی، ماجرای سختیها و مخالفتهای خانواده با فعالیت سیاسی فرزندان، فعالیت در سپاه، مراسم خواستگاری، عقدی که هاشمیرفسنجانی میخواند، روایتهایی از شهادت دوستان و آشنایان و ماجراهای مربوط به تولد فرزندان بیان میشود.
***
فعالیت آرمانگرایانه نوجوانی انقلابی
کتاب «پاییز آمد» همزمان با هفته دفاعمقدس به طور رسمی رونمایی و وارد بازار کتاب شد و تا امروز هم استقبال خوبی از این اثر شده است. فخرالسادات موسوی، همسر سردار شهید احمد یوسفی، فرمانده بسیج زنجان و راوی این کتاب درباره دلیل انتشار خاطراتش اینچنین گفته است: سالهای زیادی از شهادت همسرم میگذرد و خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارم که در همه این سالها از یادم نرفتهاند و با آنها زندگی کردهام. همیشه دوست داشتم خاطراتم را از روزهای انقلاب و جنگ تحمیلی بگویم تا جایی ثبت شود. وی درباره دلیل نامگذاری کتاب هم اینگونه توضیح داده است: چون آشنایی من با شهید در پاییز بود و زمان شهادت ایشان هم مصادف شد با پاییز و ششم مهر هم سالگرد شهادتشان است، نام کتاب را «پاییز آمد» گذاشتیم. از سویی گلستان جعفریان، نویسنده کتاب «پاییز آمد» به بیان نکاتی درباره شرایط روحی همسران شهدا پرداخته و گفته است: همسران شهدا عشق را مکرر کردهاند و برای همین است که بعد از 40 سال همچنان با خاطراتشان و یاد شهید درگیر هستند و همچنان این دوری برایشان رنجآور است. کتاب «پاییز آمد»، کتاب فخرالسادات موسوی است، کسی که عشق را مکرر کرده و بعد از گذشت 40 سال از آن هنوز هم عاشق مانده است. من نگارنده خاطرات دفاعمقدس هستم و بعد از 20 سال کار و تجربه، هنوز هم خیلیها میپرسند مگر روایتهای جنگ تمام نشده و به تکرار نرسیده؟ و من همیشه پاسخم این است: پیچیدگی آدمهای جنگ و انتخابهایشان و چرایی این نوع نگرش آنقدر متلاطم است که هرگز تمام نشود. این کتاب هم روایت عاشقی احمد یوسفی و فخرالسادات موسوی است؛ عشقی که 40 سال است زنده مانده و آتش آن در غیاب یار مکرر شده و به نظرم حالا با تولد «پاییز آمد» این عشق جاودانه خواهد شد. در کتاب به زندگی خصوصی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آنها پرداخته میشود؛ اتفاقی که در کتابهای مشابه کمتر رخ میدهد. شهدا را همیشه کلیشهای معرفی کردهاند و هر وقت حرف از خاطرات زندگی آنها میشود توقع میرود یک موجود خیالی، دستنیافتنی و از آسمان آمده معرفی شود که انگار هیچ وقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، در حالی که چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدمهای شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملا معمولی به سر میبردند، شاید خیلیهایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچه و بازار زندگی میکردند، آرزوهایی داشته و اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبودهاند.
حجتالاسلام علی یوسفی فرزند ارشد شهید هم درباره این اثر گفته است: همیشه دوست داشتم از خاطرات مادرم کتابی منتشر شود و انگیزهام بیشتر پرداختن به شخصیت مادرم بود، زنی که در میان همنسلان خود جسور بوده و در 17 سالگی و فضای بسته آن دوره برای زنان، فعالیتهای انقلابی و آرمانگرایانه داشته و وارد حوزه نظامی و رزمی میشود. به نظرم معرفی و پرداختن به چنین زنهایی میتواند الگوی خوبی برای دختران نسل جدید باشد. همیشه تمایل داشتم مادرم معرفی شود و جامعه به خود یادآوری کند در کشور ما زنانی زندگی کردهاند با شخصیتی والا و بزرگ که در مقاطعی از خود شهدا هم بیشتر زحمت کشیده و در زمان زندگی و پس از شهادت همسرانشان بار سنگینی را به جان خریدهاند. این تصویری است که جامعه امروز به ارائه و معرفیاش نیاز دارد و الگویی است که جایش خالی است. امیدوارم متولیان به سمت معرفی این چهرهها بروند و زنانی را معرفی کنند که علاوه بر عشق به خانواده و همسر و فرزند، عاشق آرمانهایشان هم بودند و پای این آرمانها ماندند.