نگاهی به وضعیت کیفی سریالهای نمایش خانگی به بهانه نارضایتی از پربازیگرترین سریال این روزها
گروه فرهنگ و هنر: سریالهای عرضهشده نمایش خانگی در سال 1400 هر چند نسبت به سریالهای سالهای پیش از مشکلات کمتری برخوردار بودهاند اما باز هم کم حاشیه نداشتهاند. در این میان میتوان به حواشی سریال بیکیفیت «قبله عالم» اشاره کرد، این سریال پس از چندین وقفه کوتاهمدت به خاطر اعمال اصلاحیهها، در نهایت برای همیشه متوقف شد و همانطور که پیشبینی میشد «ویاودی» پخشکننده سریال هم برای جبران خسارت مخاطبان این سریال هیچ اقدامی نکرد.
از سوی دیگر «سریال «میدان سرخ» به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان و به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی چند وقتی است از یکی از ویاودیها به طور اختصاصی پخش میشود. این سریال پربازیگر با حضور چهرههای سرشناسی چون حمید فرخنژاد، مهتاب کرامتی، علی مصفا، امیرحسین آرمان، بهرام افشاری، ستاره اسکندری، مسعود کرامتی، کاظم سیاحی، سعید داخ، لیندا کیانی، سوگل قلاتیان، مهدی رکنی، بهزاد خلج، سحر نظامدوست، بهدخت ولیان و آرمین رحیمیان به تولید رسیده است. چیدمان این همه بازیگر سرشناس سینما و تئاتر در «میدان سرخ» ۲ مساله را با خود به همراه داشت؛ نخست آنکه ترکیب بازیگران گرانقیمت این سریال، «میدان سرخ» را به یکی از پرهزینهترین سریالهای نمایش خانگی در سال 1400 تبدیل کرده است و دوم، بازیگران سریال نشاندهنده حضور چند بازیگر قدر و کاربلد است که همین مساله توقع مخاطبان را برای سریالی باکیفیت بیشتر کرده بود اما تا امروز که چندین قسمت از این سریال پخش شده است، حجم نارضایتی مخاطبان از این سریال به اوج خود رسیده است.
اگر بخواهیم کمی به محتوای این سریال بپردازیم، بد نیست نگاهی به خلاصه داستان این سریال که به طور رسمی منتشر شده بیندازیم: «میدان سرخ داستان زنی تنهاست به نام شیدا (مهتاب کرامتی) که ناخواسته وارد بازی وحشتناکی میشود که توسط همسر او و یک تروریست خارجی شکل گرفته است. او برای نجات جان دخترش در معرض انتخاب میان عشق، انتقام و قدرت قرار میگیرد و با ۳ قاچاقچی مطرح و قدرتمند به نامهای پاپ (حمید فرخنژاد)، تورج مبینی (علی مصفا) و عبد مکین (سعید داخ) مدتی همراه میشود، غافل از آنکه پایان این بازی، خونبار خواهد بود».
همانطور که از خلاصه کوتاه داستان «میدان سرخ» برمیآید، این سریال از دقیقه یک تا به این لحظه که پخش شده است، پر شده از سکانسهای خشن و خونبار. از سویی به نظر میرسد عدم نمایش بسیاری از این سکانسهای خشونتبار، هیچ خللی به چارچوب فیلمنامه وارد نمیکند و معلوم نیست سازندگان «میدان سرخ» بر چه مبنایی آنقدر اغراقآمیز سکانسهای خشونتبار را به تصویر کشیدهاند.
از سوی دیگر شاید سازندگان «میدان سرخ» برای به تصویر کشیدن این سکانسها این توجیه را بیاورند که مبنای داستان «میدان سرخ» بر درگیری ۲ باند خلافکار قرار دارد؛ یک طرف داستان قاچاقچیان شیک کالاهای ضروری هستند و سمت دیگر تروریستهای بینالمللی که ظاهر و پرستیژ این تروریستها، بیشتر از آنکه ترسناک باشد، مضحک و احمقانه به نظر میرسد. در پایان باید گفت مهمترین پاشنه آشیل این سریال تا به این جای کار این مساله است که انگار این اتفاقات در شهری بیدر و پیکر اتفاق میافتد که از پلیس و نیروهای امنیتی خبری نیست و ۲ گروه خلافکار هر گونه جنایت، گروگانگیری و خرابکاری که میخواهند انجام میدهند و هیچ نشانی از پلیس هم در شهر نیست. مخاطبان در برخی مواقع تماشای سریال تصور میکنند همه اتفاقات «میدان سرخ» در دهکدهای اختصاصی برای جمعی خلافکار پولدار و لاکچری اتفاق میافتد.
***
لاکچرینمایی در نمایش خانگی
«ابتذال» مفهومی بود که بعد از مدتی به کرات برای آثار عرضهشده در شبکه نمایش خانگی مورد استفاده قرار گرفت! در کنار ضعف کیفی و فنی این آثار، جدیترین نقد به محصولات این شبکه بحث ابتذال و مفاهیم غیرخانوادگی نمایش داده شده در این شبکه بود؛ اینکه برخی سریالهای شبکه نمایش خانگی چگونه به شکل مستقیم و غیرمستقیم قبح بعضی مسائل را در جامعه ایرانی از بین میبرند؛ تولیداتی که قرار بود با نمایش خیانت، روابط خارج از عرف، مصرف موادمخدر و اتفاقاتی از این دست برای ما مخاطبان آموزنده باشند، در نهایت به واسطه عدم «نظارت» نهادهای فرهنگی مسؤول در این حوزه، تبدیل به یک کلاس بدآموزی تمامعیار برای خانوادههای ایرانی شدند! اما «لاکچرینمایی» هم یکی از پدیدههای تازهای بود که طی چند سال اخیر به شکل گستردهای وارد شبکه نمایش خانگی شد. هر چند از همان ابتدا سریالهای شبکه نمایش خانگی با نمایش زندگیهای مرفه تقریبا نشان داده بودند قرار است بیشتر روایتگر قصههایی از طبقه متوسط به بالای جامعه باشند اما سالهای 97 و 98 فضای لاکچری سریالها آنقدر زیاد بود که صدای همه را در آورد. به طور مثال سالهای 98 و 99 قصه سریالهایی همچون «مانکن»، «دل»، «رقص روی شیشه»، «هیولا»، «سالهای دور از خانه» و... همه در فضایی روایت میشد که یک سر قصه به طبقه مرفه میرسید. فضایی «سوپرلاکچری» که هیچ شباهتی با زندگی ما مردم عادی ندارد؛ خانههایی ویلایی با متراژهایی بالا، ماشینهای خارجی و گرانقیمت و تفریحاتی که احتمالا هزینه برخی از آنها معادل چند ماه پسانداز یک کارمند یا کاسب معمولی میشود. این فرآیند «لاکچرینمایی» در شرایطی در پیش چشم مخاطبان رو به افزایش این شبکه رقم میخورد که اتفاقا مخاطب اغلب تولیدات شبکههای نمایش خانگی و تولیدات عرضه شده در VODها طبقه متوسط شهری هستند؛ طبقهای که گویا قرار است در کنار هزینهای که باید از وقت و پول خود برای تماشای این آثار صرف کنند، باید خود را برای حسرتهای ذهنی تحمیل شده به واسطه تماشای مجموعههای عرضه شده در این شبکه نیز آماده کنند. حکایت نمایش افراطی این زندگیهای «سوپرلاکچری» در محصولات شبکه نمایش خانگی طی سالهای 98 و 99 و بلایی که به واسطه آنها بر سر ذهن و روان مخاطبان آمد، حکایت به کار بردن خشونت برای فهماندن مفهوم آن به مخاطب است! مخاطبانمان را با نمایش انبوهی از خانههای ویلایی قصرمانند و ماشینهای گرانقیمت خارجی در فشار آرزوی رسیدن به چنین سطحی از زندگی له کنیم تا به آنها نشان دهیم همه چیز در زندگی پول نیست و ممکن است شما با داشتن این ثروت هم خوشبخت نباشید!