printlogo


کد خبر: 239827تاریخ: 1400/8/12 00:00
نگاهی به «سفر بمباران» اثر علی‌محمد مؤدب
ریشه‌های شعر گفتار!

الف.م. نیساری: پذیرفتن نوعی از شعر نو با عنوان شعر گفتار - که اغلب جامه‌‌ سپید می‌پوشد- برای اکثریت اعضای جامعه‌‌ شعری ایران، امری غیرقابل ‌قبول یا سخت‌هضم است؛ حتی اگر این نوع شعر از آن یکی از شاعران بزرگ باشد یا حتی شهرت و محبوبیت شعری در حد شعر نیمایی «فاتح شدم» فروغ! 
  با این همه، شعر «فاتح شدم» به عنوان نماینده‌‌ «شعر گفتار» در شعر نو شناخته و پذیرفته شده است. هر چند که فروغ ‌جز همان یک‌بار، دیگر این تجربه را تکرار نکرد اما در دهه‌‌ 60 سیدعلی صالحی با علم‌کردن «شعر گفتار»، بر بخشی از شعر این دهه تاثیر گذشت و از این طرف نیز علیرضا قزوه با سرودن و رواج این نوع شعر، دامنه‌‌ این تاثیر را در طیف شاعران مذهبی و انقلابی تا حدی گستراند. 
  البته شعر صالحی با پیرایه‌ها و آرایه‌های بسیارش، عملا از شعر به‌ ظاهر ساده‌گفتار از همان ابتدا فاصله گرفت و جز چند استثنا، با استعاره‌ها و تشبیهات خود، به سمت شعر فانتزی یا فانتزی عاشقانه پیش رفت (که البته در سال‌های اخیر از آن هم فاصله گرفت و...) و قزوه نیز با رعایت‌کردن اصول معمول و مرسوم شعر گفتار، از این طرف بام افتاد. این در حالی است که این نوع شعر ناپذیرفتنی، تنها در ۲ صورت «عاطفی‌بودن» و «عاشقانه‌بودن» تا حدی به آن اهمیت داده می‌شود، چرا که در این دو صورت، امکان استفاده‌‌ بیشتر از آرایه‌ها در آنها وجود دارد؛ اگرچه با مضمون‌های سیاسی و اجتماعی اغلب داد همه را درمی‌آورد.
با این همه، شعر نوین‌گفتار، با همه‌‌ پایین و بالاشدن‌هایش، بزرگانی را جذب خود کرد که بعدها با تمهیداتی خود را در شعر بالا کشیدند و هنوز با مایه‌هایی از آن، در استحاله‌‌ شعری، فرآورده‌های تازه‌ای را تولید می‌کنند. علی موسوی‌گرمارودی و طاهره صفارزاده و بعد از انقلاب سلمان هراتی و بسیاری دیگر نیز از شعر گفتار بسیار تاثیر پذیرفتند و حتی تعدادی از اشعار ایشان را می‌توان در این دسته قرار داد. البته به مرور افرادی از این شاعران به راه دیگر رفتند و عده‌ای دیگر نیز به واسطه‌‌ ویژگی‌های داشته و تمهیدات اندیشیده‌شده‌شان، از شاعران شعر گفتار منفک شدند. اگرچه هنوز بخشی از اشعارشان با شعر گفتار نزدیکی‌هایی دارد اما قزوه در کنار سرودن شعر در قالب‌های کلاسیک (که اینک به مدارج و تشخصی در آن رسیده)، دست از سر سرودن اشعار سپیدگفتاری نیز برنداشته و اشعار صرفا سیاسی یا اجتماعی‌اش را به این شیوه می‌سراید. البته نوع بیان و شیوه‌‌ شعر سپیدگفتاری، ظرف بسیار مناسبی است برای مضامین و مفاهیم سیاسی، اجتماعی، انقلابی، فلسفی و... اما این دامنه‌‌ گسترده، دامن پهناوری نیز برای به ‌دام ‌انداختن دارد. هر چند برای رستن از این دام پهناور، راه‌های بسیاری نیز وجود دارد؛ مثل راه‌هایی که موسوی‌گرمارودی و طاهره صفارزاده انتخاب کردند. گرمارودی با فصاحت‌بخشیدن و بلیغ‌کردن شعرش به آنها شیوایی و رسایی داده و صفارزاده از راه‌های دیگر، در مدرن‌ کردن آنها کوشید که حاصلش به قول خودش، «شعر طنین» شد. سلمان هراتی هم از راه عاطفی‌ترکردن و ایجاد سطرهای درخشان، اشعار گفتاری‌اش را بالا کشید. 
  اما نماینده‌‌ شعر نوگفتار در شعر انقلاب، علیرضا قزوه است؛ نماینده‌ای که همه‌کار برای اشعار کلاسیکش کرد و آن را به طرز چشمگیری بالاتر برد، لیکن برای اشعار گفتاری‌اش نه! مگر ۲ کار کوچک؛ کوچک به آن سبب که هنوز آن ۲ کار را به مرز پختگی نرسانده؛ و آن دو کار، یکی اعتراض و انقلابی‌گری است که آن نیز اغلب به شعار یا عصبانیت تبدیل می‌شود و دوم، برجسته‌سازی شعار یا گفتار در شعرهاست که اگرچه شعارند اما از پشتوانه‌های دینی، اجتماعی، فلسفی و عرفانی برخوردارند؛ آنگونه که در بیان، لفظ و معنا و محتوای‌شان رسایی و شیوایی دارند؛ مثل آنجا که می‌گوید: «مولا ویلا نداشت». یعنی دو واژه‌‌ «مولا» و «ویلا» با فعل «نداشت»، چنان صورتی از شعر می‌آفریند که معنایش را که از کنایه گرفته، آن را قابل تفسیر می‌کند اما اینگونه موارد در شعرهای سپیدگفتاری قزوه اغلب یا کم است یا ضعیف و نارساست؛ درست برخلاف اشعار سپید کوتاه غیرگفتاری‌اش که از جریان پاک و سالم کلی شعر سپید الگو برداشته است. 
  اما اشعار سپید علی‌محمد مؤدب را من سال‌هاست که سپید و گفتاری و ساده دیده‌ام و نوع سرودنش هم از نوع راحت و بی‌قیدسرودن! اینک با نگاهی گذرا به دفتر «سفر بمباران» می‌توان دریافت که از کدام سرچشمه آب می‌خورند. 
البته علی‌محمد مؤدب نه تنها اشعارش را در قالب‌های متعدد و متنوع می‌سراید، بلکه این تعدد و تنوع را در نوع زبان و بیان هم دارد، در صورتی که پیش از این، او را تنها با اشعار سپید مطولی می‌شناختم که انگار شاعر نه تنها هیچ جوششی برای به ‌وجود آوردن آنها ندارد، بلکه هیچ کوششی هم در بهتر ساختن آنها از خود بروز نمی‌دهد! 
  حالا بیش از یک دهه می‌شود که او اشعار مطولش را تبدیل به یک سبک کرده؛ سبکی که در آن ایجاز مخل از نوع امروزینش به آن راه نداشته و در کلیت خود ایجاز را نیز القا می‌کند؛ یعنی تقریبا شبیه یک داستان کوتاه مدرن. اما او در کنار این نوع از کارش، تنوع خاصی نیز به اشعارش داده؛ آنگونه که انگار یک زبان را به شیوه‌های متنوع پیاده می‌کند که یکی از آنها شعرهای کوتاه او است. اشعار کلاسیکش نیز کم‌وبیش چنین‌ است که بماند تا برسیم به دفتر شعر «سفر بمباران»:
در پشت اصراری که علی‌محمد مؤدب برای آوردن اسم‌ها و مارک‌ها و نوشتن‌شان با حروف لاتین دارد، نه‌تنها یک غرض سیاسی و اجتماعی، بلکه یک تفکر فلسفی نیز نهفته است؛ یک نگاه مخالف جهانی که اگرچه در اقلیت‌ است، اما اندک هم نیست؛ نگاه مردمان فرهیخته یا مردمان معمولی بیدارشده‌ای که فهمیده‌اند آنچه در جهان و بر مناسبات جهانی حاکم است، یک نگاه ماکیاولی سرمایه‌داری است که همه ‌چیز را بر اساس و با معیار پول و سود و سود بیشتر می‌سنجد؛ نگاهی که همیشه‌‌ تاریخ بوده است؛ از زمان ابوسفیان گرفته تا قبل و بعد از او؛ همو که در یک زمان، بر خلاف همه‌‌ بزرگان مکه، از جنگ با پیامبر اسلام(ص) رو برمی‌گرداند و... و وقتی از او می‌پرسند: «پس شرافتت چه شده ابوسفیان؟» او که همه‌‌ اموالش را بار شترانش کرده، می‌گوید: «شرافتم را پشت شترانم گذاشته‌ام». از این رو است که دکتر شریعتی می‌گوید: «کافر آن کسی است که مردم را استحمار می‌کند تا مال‌شان را ببرد؛ آنهایی که با اینگونه تفکر سرمایه‌داری مال ضعیف را می‌خورند، کافرند...» یعنی کفر وقتی ظهور می‌کند که نگاه به هر چیز یکسره بنیانی مادی می‌گیرد. امروز این نگاه سرمایه‌داری، مدرن‌تر، موجه‌تر و پوشیده‌تر از قبل در کار تهی‌کردن انسان از خود است و مؤدب نیز در شعرش همین را می‌خواهد بگوید؛ می‌خواهد بگوید خدا و پیغمبر مردم را به بهترین کالاها تبدیل کرده‌اند:
«... محصول نسل جدید رایانه‌های Microsoft/ و ford خدای عصر جدید/ پیامبرانش را/ با پیام‌های بازرگانی به سوی ما می‌فرستد/ c / d / dvd / lcd / lsd / lg / ما شما را بیهوده زنده نمی‌گذاریم/ شما زنده‌اید/ تا با liberal democracy تفاوت را احساس کنید/ زندگی دکمه‌‌ بازگشت ندارد/ اما هرگاه مرگ‌تان را می‌فشاریم/ پس آیا نشانه‌های ما را در هیروشیما نمی‌بینید؟/ آیا عبرت نمی‌گیرید از ویتنام؟/ از عراق و افغانستان؟ این است عطای leviathan /آزادی به قیمت امنیت/ مغز در مقابل شکم/ نفت در برابر غذا/ ما شما را بیهوده زنده نمی‌گذاریم/ شما زنده‌اید تا خرید کنید...» 
حال برگردیم باز به این نکته که درست است در کلام بالا، حرف، معنا و محتوا خوب است اما شعریت شعر کجای سطرهای بالا جای دارد؟ آیا در سطرهای جالب بالا یا امثال آن است؟ اگر چنین است، این ‌گونه سطرهای جالب و خوب در سطرهای یک داستان، نمایشنامه یا یک جمله‌‌ قصار هم یافت شود. 
البته علی‌محمد مؤدب نیز همچون قزوه، از جمله شاعرانی است که راه خوب و دور و درازی را در شعر نو برای خود باز کرده است اما نه در شعر گفتارش. مگر که تمهیداتی بیندیشد برای حفظ شعریت آن؛ تمهیداتی که بتواند کلام را از مرز زیبایی و جذاب‌بودن فراتر ببرد. چون هر چیز جالب و زیبا که الزاما شعر نیست!
  در پایان لازم است بگویم همه‌‌ اشعار دفتر «سفر بمباران» شعر گفتار نیستند و در اشعار گفتاری یا بینابینی آن، سطرهایی که شعریت شعر را حفظ کرده باشند، کم نبودند؛ مثل:
  «می‌توانی رد اشک‌هایم را/ بر صفحه‌های کتاب‌هایم بگیری/ تو اما فقط آن را می‌بینی که نشانت می‌دهند... / حتی برای عراقی‌ها با گریه شعر گفته‌ام/ با آنکه وقتی به سربازی رفتند/ پسرعموهام را کشتند!»

Page Generated in 0/0067 sec