دیده ام در خواب و رویا مرغ را
ترک باید کرد گویا مرغ را
دوش در صف پیرمردی داد زد
مرغ ما را خورده یا ما مرغ را
من نمیدانم چه طوری حذف کرد
مادر از کل غذا ها مرغ را
با سویا تهچین و کتلت میپزد
کرده مثل یک معما مرغ را
مصرفش چربی خون میآورد
خوب شد کم خورد بابا مرغ را
باید انگاری فراموشش کنیم
هر خوراک پختنی با مرغ را
با حقوق کارمندی بعد از این
کی تو خواهی کرد پیدا مرغ را
هم ردیف خاویار و زعفران
قیمت آن برده بالا مرغ را
حذف کردیم از سبد های خرید
خیلی از اقلام و حالا مرغ را
باید اکنون برگه برگه مثل چک
توی یخچالت کنی تا مرغ را
قدقدش مجنون و رسوا می کند
از ازل کردند لیلا مرغ را
من که این را هم ندارم میکنم
توی قصابی تماشا مرغ را
از صفش پیداست چرخ روزگار
برده تا اوج ثریا مرغ را
توی صف در زیر پاهایم علف
سبز شد گفتم که آقا مرغ را
خوش به حال آن که باشد سبزه خوار
ترک کرده پیش از اینها مرغ را