گفتوگو با شاعر کتاب «فرعی دوم» که روایت حال و هوای اعزام رزمندهها در دوران دفاع مقدس است
محمدرضا کردلو: پیوند کلمههای آهنگین باهم خیلی وقت است باعث خلق دنیای جادویی به نام شعر شده است؛ قافیهها و ردیفهایی که هر کدام برای خودشان عالمی دارند و گاهی تنها با چند بیت شما را به عالمی دیگر میبرند. در این بین عشق یکی از پررنگترین سوژههایی است که اغلب به شعرها رنگ میدهد و هر کسی به شکلی سراغش میرود. امیر نظامدوست هم از شعرایی است که در «فرعی دوم» این عشق را به اشکال گوناگون در سرودههایش به تصویر کشیده است. این کتاب دربرگیرنده ۲ بخش غزل و بعد از غزل است که توسط سوره مهر منتشر شده است. نظامدوست در این اشعار فضایی را شکل داده که برای همه ما آشناست؛ از روزمرگیها و خستگیها گرفته تا عشقی که بالاخره هر کسی به شکلی آن را چشیده است.
***
* از جرقه و آغاز «فرعی دوم» بگویید؛ این غزلها و بعد از غزلها چه شد که متولد شدند؟
شروع شکلگیری این اثر شاید اتفاق ویژهای نباشد، چون بیشتر غزلها و شعرهای من با یک جرقه شروع میشود؛ جرقهای که گاهی حرفی یا نگاهی باعث آن میشود. حتی شده که پشت فرمان بودم و ۲ جوان یا اتفاقی را دیدم که یکدفعه شعری به ذهنم خطور کرده است. البته تجربههایم هم گاهی به کمکم میآیند، حتی گاهی در حرف زدنها یا گپی که با دوستانم و آدمهای مختلف دارم به یک شعر میرسم.
* عشق محوریت اصلی شعرهای شماست؛ این تمایل از کجا میآید؟
نگاه من بیشتر به همان شکل است که سعدی هم میگوید؛ «سخن عشق است و دیگر قال و قیل است» و به نظرم عشق تنها چیزی است که در این دنیا قدیمی نمیشود. شما در هر جای تاریخ که باشید و از عشق بگویید، آدمهایی هستند که باز هم آن را میخوانند و همراهش میشوند. باقی رخدادهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... با مرور زمان تغییر میکنند اما این سخن عشق است که از هر زبان که میشنوم، نامکرر است. به همین خاطر من خیلی به عاشقانه نوشتن علاقه دارم.
* چقدر از این جریان درونی و چه اندازه از آن نشأت گرفته از مسائل بیرونی است؟
به هر حال احساسات شخصی و تجربیات من، در کنار تعاملی که با اطرافیانم دارم، روی این جریان تاثیر میگذارد و در این بین حتما چیزی به آدم برمیگردد اما واقعا نمیتوانم درصدی برای آن تعیین کنم. مثلا من در بعضی شعرهایم از سیگار گفتهام و دوستانم میدانند که من سیگار نمیکشم اما بارها به من گفتهاند طوری از سیگار گفتهای که اگر تو را نمیشناختیم، فکر میکردیم که خودت این تجربه را حس کردهای. در واقع شکلگیری این جریان ارتباطی به تجربه شخصی من ندارد اما درونیات من با آنچه دیدهام پیوند خورده و به این شکل درآمده است.
* در کنار عشق، خستگی و روزمرگیهایی که خیلیها درگیر آن هستند هم در شعرهای شما به چشم میخورد؛ از این انعکاس بگویید.
انسان بدون غم و غصه که نمیشود؛ فکر میکنم در بخشی از وجود او همیشه غم و غصه به هر شکلی وجود دارد. از غم آدمهای دیگر گرفته تا اتفاقات شخصی و... همه اینها روی شعرها، نگاه و در کل جهان بینی هر کسی تاثیر میگذارد. این خستگی و رنج هم در شعرهای من به همین ماجرا برمیگردد.
* یعنی بدون دغدغه و رنج نمیشود شاعر شد؟
فکر نمیکنم بدون دغدغه بشود شاعر شد یا نوشت. حداقل درباره خودم مطمئن هستم نمیشود، اصلا هر شعری باید از دل برآید تا لاجرم بر دل نشیند. در این بین مخاطبان بویژه کسانی که برایشان شعر میخوانید، اگر حس شعر به سراینده و در اصل خالق آن نیاید، دیگر برایشان دلچسب نیست و ممکن است دنبالش نکنند. به نظرم موفقترین شعرها هم شعرهایی است که از دغدغهها و قلب آدمها بیرون آمدهاند و به همین دلیل در یاد و قلب بقیه آدمها ماندهاند، در غیر این صورت ماندگار نخواهند شد.
* در کنار اینها شما در بعضی شعرهای این کتاب مثل «بابا که آمد» سراغ انعکاس عشق در قالبهای دیگر رفتهاید. کمی هم از این نگاه و فضاهایی که برای انعکاس عشق در نظر گرفتید، بگویید.
به طور کلی در همه آنچه مینویسم، معتقدم اگر آدمها عشقی به آنچه مینویسند نداشته باشند، نمیتوانند خوب دربارهاش بگویند. مثلا در همین شعر «بابا که آمد» که به یک رزمنده دفاعمقدس برمیگردد، از آنجا که پدرم ایثارگر بود این دوران را درک کرده و به چنین فضایی واقف بودم. همچنین آن زمان خانه ما نزدیک کمیته انقلاب اسلامی بود و زمان اعزام به جبهه رزمندهها را میدیدیم، همه اینها خواهناخواه گاهی در شعرهایم هم میآید. اشعاری درباره امام حسین(ع) هم بخش دیگری است که در ۲ شعر در «فرعی دوم» از آن نوشتهام.
* نظرات مختلفی درباره کنار هم قرار گرفتن اشعاری که به شکلی به ائمه یا فضاهای دیگری برمیگردند با شعرهایی که در قالب زمانه امروز هستند، وجود دارد؛ شما چه دیدگاهی در این باره دارید؟
از نظر عشق بویژه عشق به امام حسین(ع) که یک حس عام و عجیبی است، من از ابتدا عمد داشتم که اینها کنار هم باشند. در کتاب اولم هم اشتباه کردم که آنها را جدا کردم، چرا که این اشعار هم تجلی دیگری از عشق هستند و به همین دلیل خوب است که کنار هم باشند؛ چه اشکالی دارد. در این کتاب هم به عشق در قالبها و فضاهای مختلف پرداخته شده است، از همین رو تقابل این نگاهها در کنار هم میتواند اتفاق جالبی باشد.
* کمی هم از بخش «بعد از غزل» بگویید؛ قسمتی که موضوعات مختلفی از اجتماعی و فرهنگی گرفته تا مذهبی را دربرگرفته است.
در شعرهایی که غزل نیستند دست شاعر در بیان مسائلی که در ذهن دارد، بازتر است. البته من عمدی در انتخاب قالب ندارم و اینطور نیست که بگویم الان حتما میخواهم غزل یا قصیده بنوسیم، این جریان به مصرع یا بندی که از ابتدا به ذهنم میآید بستگی دارد. یعنی شعر یکدفعه شروع میشود و بعد به قالب آن فکر میکنم و جلو میروم. به همین دلیل من همیشه از قالبهای مختلف استفاده میکنم، از قصیده گرفته تا مثنوی، رباعی و... . در بخش «بعد از غزل» هم به موضوعاتی پرداختهام که در واقع همان دغدغههایی است که از آن گفتم. گاهی موضوعی در قالب غزل آنطور که باید منعکس نمیشود و مثلا باید چهارپاره میشد، اتفاقی که در بخش بعد از غزل هم آن را میبینید.
* دایره مخاطبانی که برای اشعارتان در نظر گرفتید را چطور تعیین میکنید؟
من همیشه سعی میکنم شعرهایم حداقل برای خودم خوب باشد، اینکه چقدر موفق بودم را هم باید خوانندگان آن بگویند. زمانی که شعر سطحی از خوب بودن را داشته باشد، هم مخاطب عام و هم خاص با آن کنار میآید اما اینکه از ابتدا فکر کنم این شعر را بگویم که فلان گروه دوستش داشته باشند و خوششان بیاید، اینگونه نیست، چرا که در این صورت آن دیگر شعر من نیست.
* و چرا «فرعی دوم»؟ چه شد به این عنوان رسیدید؟
«فرعی دوم» کتاب دوم من است و از سوی دیگر اگر شما کلیت شعر و ادبیات را یک راه زیبای طولانی ببینید، من به عنوان یک فرد کوچک در این مسیر مثل یکی از فرعیهای آن هستم. همه اینها باعث شد تا به این عنوان برسم. درباره بقیه عناوین که برای اشعار هم انتخاب شدهاند هم سعی کردهام عنوانها یادآور آن شعر باشند که تا اسمش میآید، مخاطب هم یاد شعر اصلی بیفتد.