printlogo


کد خبر: 240115تاریخ: 1400/8/19 00:00
نقدی بر کتاب‌‌ «دیگر» مجموعه‌ غزلی از علی داودی
کدام دیگر؟!

الف.م.نیساری: علی داودی چندان در گود‌‌ شعر و ادبیات نبود؛ برای خودش گوشه‌ای نشسته و شعر می‌گفت. مدتی در بنیاد‌‌ حفظ‌‌ آثار‌‌ دفاع‌مقدس بود و بعد آمد «حوزه هنری» و اینک در انتشارات‌‌ «شهرستان ادب» هم هست گویا! یعنی او همراه با سر برآوردن‌‌ شعرش، فعالیت‌های فرهنگی و ادبی‌اش نیز دوچندان شد (یا بهتر است بگوییم آشکارتر شد!) و اینک برای خودش کلاس‌‌ شعر هم دارد و مشاور‌‌ مدیران‌‌ فرهنگی هم هست و خلاصه! بسیار آدم‌‌ مفیدی است. یعنی از همان اول‌‌ گوشه‌نشینی‌اش معلوم بود که قصد‌‌ خیز برداشتن دارد، چرا که شاگردی‌‌ بزرگان را می‌کرد و با شاعران رفاقت خوبی داشت و با دشمنان مدارا. 
 با این همه، داودی تاکنون تنها به چاپ‌‌ 4 دفتر‌‌ شعرش اکتفا کرده که ۲ دفترش همین اواخر چاپ شده و یکی از آنها نامش «دیگر» است. 
واژه‌‌‌‌ «دیگر» اگر چه در خود بار‌‌ معنایی‌‌ گسترده و ویژه‌ای دارد اما واژه‌ای مستعمل است. مستعمل هم اگر نباشد، باز یک کلمه‌‌‌‌ بی‌جانی است که اگر با کلمه‌‌‌‌ دیگر ترکیب نشود، جان نمی‌گیرد و زیبا نمی‌شود؛ مثلا باید آن را کنار‌‌ «نسل»، «فصل»، «رنگ»، «آهنگ» و اینجور کلمات قرار داد تا زیبا شود؛ و بشود: «نسل‌‌ دیگر»، «فصل‌‌ دیگر»، «رنگ‌‌ دیگر»، «آهنگ‌‌ دیگر» و... 
علی داودی قصد‌‌ دیگری نیز با انتخاب‌‌ این اسم دارد و آن اینکه ظاهرا با زبان‌‌ بی‌زبانی می‌خواهد بگوید من به نظم و انسجامی دیگر، تحولی دیگر، نگاهی دیگر و در کل به شعری دیگر رسیده‌ام. 
فروغ هم وقتی می‌خواست این موضع یا این تحول و انقلاب‌‌ درونی‌‌ خود را که در شعرش تبلور یافته بود، ابراز دارد، نام‌‌ دفتر‌‌ شعرش را گذاشت «تولدی دیگر» و شاملو هم اعلان‌‌ چنین موضعی را بر دفتر‌‌ شعرش «هوای تازه» نام نهاد. و این نام‌ها و نامگذاری‌ها یعنی «من در شعر به تولدی دیگر رسیده‌ام و این محصول، حاصل‌‌ باغی دیگر است و... یا من دارم هوای تازه‌ای را در شعر نفس می‌کشم و بتازگی در این هوا رسیده‌ام و... و این در کل به این معناست که من متحول شده‌ام و شعرهای امروز یا این دفترم با شعرهای قبلی‌ام فرق دارد...» 
و براستی که فروغ به تولدی دیگر و شاملو هم به هوای تازه رسیده بود. 
اینک داودی نیز منظوری جز این ندارد و اگر مخاطب‌‌ آگاه، غزل‌‌ او را «غزلی دیگر» درنیابد و تحول‌‌ شاعر را در آنها احساس نکند، آن ‌وقت می‌توان گفت شاعر به جای نتیجه‌گیری مثبت، به وضع و موقعیت‌‌ خود، در حد و اندازه‌ای که هست، خدشه وارد کرده و به نگاه و باور‌‌ مخاطبان، نسبت به قبل از این مجموعه، بی‌اعتمادی تزریق کرده است. ما که امیدواریم غزل‌های دفتر‌‌ «دیگر‌‌» علی داودی آنقدر درخشان و دیگر و دیگرگونه باشد که هر نقص و کاستی‌ای را بپوشاند. 
گذشته از این حرف‌ها، باید مشک را خود بویید، نه اینکه به حرف‌‌ علی داودی‌‌ عطار گوش کرد. 
مجموعه‌ غزل «دیگر‌‌» علی داودی 45 ساله در 82 صفحه در سال‌‌ 1396 توسط‌‌ انتشارات‌‌ شهرستان‌‌ ادب منتشر شده است. 29 غزل بخش‌‌ اول دارد و 6 غزل بخش‌‌ دوم؛ یعنی 35 شعر در کل. 
غزل‌‌ اول که شاعر آن را تقدیم به همسر‌‌ گرامی‌اش کرده، یک غزل‌‌ ساده، روان، با تعابیری ساده است که این تَری و تازگی، نوعی پاکی، معصومیت و تقدس را در فضای خود می‌پراکند و در تناسب با تقدیم‌نامه است:
«هم لحظه‌های دور و برم تازه می‌شود
هم فکرهای توی سرم تازه می‌شود
ای آفتاب‌‌ سرزده، چشم و چراغ‌‌ من
هر روز با تو در نظرم تازه می‌شود
هر روز از تو معجزه‌ای تازه می‌رسد
چشمم شبیه‌‌ صبح‌‌ حرم تازه می‌شود...»
هر چند که 5 بیت‌‌ بعد‌‌ این غزل، در کل به لحاظ‌‌ شاعرانگی کمی افول دارد و کمرنگ می‌شود. شعرهایی از این دست در این مجموعه کم نیست؛ مثل غزل‌های شماره‌‌‌‌ 23، 21 و... 
غزل‌‌ دوم نیز یک نوع گنگی‌‌ توأم با ادعا در خود دارد که برای مخاطب باورپذیر نیست. یعنی ادعا و گفتار‌‌ شاعر درونی‌اش نشده و فقط در حد‌‌ حرف باقی مانده؛ اینکه: «مرا پَروار کرد تا سرم را ببرد و دستش دست ابرهیم نبود و چاقویش چاقوی رحمان؛ همانی که می‌خواست مرا چون منصور بر دار کند... اینک باز سر برآوردم و عاشقی‌ام را انکار می‌کند!...» 
اینها را اضافه کنید به حال و هوای غزل‌‌ بهمنی‌وار و منزوی‌واری که سال‌هاست دست از سر‌‌ غزل‌‌ امروز‌‌ ما برنداشته است. اگر چه جوانانی در عرصه‌‌‌‌ غزل‌‌ نو به استقلال‌‌ زبانی رسیده‌اند و از نوع‌‌ غزل‌‌ بهمنی و منزوی فاصله گرفته‌اند. 
غزل‌های بهمنی‌وار‌‌ داودی نیز در این دفتر کم نیست؛ غزل‌هایی که دو سه هوا پایین‌تر و کمتر و کوچک‌تر از غزل‌های بهمنی هستند. گفتیم که این مشکل‌‌ خیلی از غزل‌سرایان‌‌ جوان و غیر‌‌جوان ما است که هنوز نتوانسته‌اند از چنبره‌‌‌‌ زبانی‌‌ بهمنی و منزوی بیرون بیایند و غزل‌سرایی که این نتواند، ناگزیر به دام‌‌ مضامین و مفاهیم‌‌ آن دو غزل‌سرای بزرگ نیز می‌افتد و حال‌‌ دست‌‌‌دوم‌‌ ایشان را در غزل‌های خود می‌پراکند. داودی در بسیاری از غزل‌هایش حال و هوای شعر‌‌ بهمنی را دارد، نه منزوی:
«عمری‌ست سرگرمم به تاج‌‌ پادشاهی‌ها
از روز و شب دلخوش به تکرار‌‌ سیاهی‌ها
می‌شد بخواهم هر چه می‌خواهد دل‌‌ تنگم
می‌شد ولی من ساختم با عذرخواهی‌ها
قانع‌تر از آبی که در مرداب می‌خشکد
راضی‌تر از سنگی در این آرامگاهی‌ها...»
 غزل‌های شماره‌‌‌‌ 20، 18 و... نیز کم‌و‌بیش چنین هستند. 
اما شعر‌‌ داودی هر چقدر خوبی و بدی یا بلندی و کاستی داشته باشد، دچار‌‌ شعارزدگی نیست اما شعارهای آشکار‌‌ غزل‌‌ 16 و بعضی ابیات از غزل‌های دیگر را نمی‌توان نادیده گرفت. هر چند 3-2 بیت‌‌ اولش الحق زیبا، جاندار و با محتواست. اگر چه معانی و محتوایش گفته ‌شده و تکراری است و شاعر حتی نتوانسته آن معنی را با بیان و زبان‌‌ دیگری بگوید. اما آن 3-2 بیت‌‌ شعاری:
«غم‌‌ نان نیست، باری، بر شکم‌ها سنگ می‌بندیم
نمی‌خواهیم جز خون‌‌ جگر، از جان و دل سیریم
اگر عقل است این؛ دلخواه، اگر عشق است بسم‌الله
برآور دست‌‌ آرشگون که ما در چله‌ها تیریم...»
یک زمانی این تیپ شعرها در زمان‌‌ انقلاب و دفاع‌مقدس بسیار کاربرد داشت و اگر کمتر شعر بود و شعاری بود، لااقل در زمان‌‌ خودش تاثیرگذار بود؛ شعرهایی شعاری که گاهی از میان‌‌ آنها اشعار‌‌ ماندگاری نیز گُل می‌کرد؛ شعرهایی که در عین‌‌ کاربردی ‌بودن و تا حدی شعاری ‌بودن، یک «آنی» در خود داشتند که زمان را نیز درمی‌نوردیدند و ماندگار می‌شدند. شاید از میان‌‌ مثلا یکصد هزار شعرهایی از آن دست، 100 یا 1000 شعرش دارای «آنی» بودند و ماندگار شدند، نمی‌دانم، شاید کمتر و شاید بیشتر. باید این ایده را یک پروژه کنیم و دفتری از آن شعرها را با یک مقدمه‌‌‌‌ تحقیقی گرد آوریم تا در این کار به شناخت یا شناخت‌‌ بهتر برسیم. 
شعر‌‌ ذیل را قیصر امین‌پور برای شهیدان‌‌ انقلاب یا دفاع‌مقدس گفته اما قابلیت‌‌ آن را دارد که برای همه‌‌‌‌ شهیدان در همه‌‌‌‌ عصرها گفته آید. علاوه بر این، به لحاظ‌‌ زیبایی‌شناسی‌‌ شعر- از هر زاویه که به آن بنگری- شعری ماندگار و زیباست. و نظیر‌‌ این شعرها کم نیستند:
«من همسفر‌‌ شراب از زرد به سرخ
یا همره‌‌ اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت‌‌ آفتاب از زرد به سرخ»
 البته تعداد‌‌ غزل‌هایی که ابیات‌‌ شعاری دارند، در دفتر‌‌ غزل‌‌ «دیگر‌‌» داودی شاید به 3-2 غزل نرسد اما شعارهای پنهان‌‌ بزک‌شده در لابه‌لای آرایه‌های ادبی، در کل‌‌ جریان‌‌ شعر‌‌ امروز، اعم از نو و کلاسیک الا ماشاءالله است که این بررسی نیز باز نیازمند تنظیم و تدوین‌‌ یک پروژه‌‌‌‌ دیگر است. 
با این همه بلندی و کاستی که در غزل‌های کتاب‌‌ «دیگر» هست، انصافا غزل‌های جانانه و درجه‌‌‌‌ یک هم پیدا می‌شود؛ غزل‌هایی که نشان از غزل‌سرایی خوب دارد؛ مثل‌‌ غزل شماره‌‌‌‌ 29 که نشانه‌های استقلال‌‌ زبانی‌‌ داودی، به‌ واسطه‌‌‌‌ تلفیق‌‌ ظریف‌‌ زبان‌‌ شعر‌‌ دیروز و شعر‌‌ امروز، در آن قابل‌‌ حدس است؛ غزلی در عین‌‌ حال پرسوز و گداز: 
«جانم نمی‌شوی و جهانم نمی‌شوی
نامم نمی‌شوی و نشانم نمی‌شوی
عمری به انتظار‌‌ چه روز و شبم گذشت؟
پیر‌‌ توام، امید‌‌ جوانم نمی‌شوی
تو مستی‌‌ شرابی و من تلخی‌‌ شرنگ
ای شهد‌‌ ناب، باب‌‌ دهانم نمی‌شوی 
این شعرها بهانه‌‌‌‌ حرفی نگفتنی‌ست
یعنی که ترجمان‌‌ زبانم نمی‌شوی
من از لب‌‌ تو منتظر‌‌ خنده نیستم
می‌میرم و تو مرثیه‌خوانم نمی‌شوی»
 اما همه‌‌‌‌ اینها هیچ نشانی از «غزل‌‌ دیگر» ندارد؛ غزل‌‌ دیگر یعنی غزل‌‌ حسین منزوی و محمدعلی بهمنی در زمان‌‌ خودش که بعد از خود نیز یگانه‌ بودن‌‌ خود را در ماندگاری فریاد می‌زنند؛ غزل‌‌ دیگر یعنی غزل‌‌ جوانان و میانسالان 30 و 40 و 50 ساله‌‌‌‌ امروز‌‌ ما که غزل‌شان تفاوت و یگانگی را آشکارا و درخشان موج می‌زنند؛ غزل‌هایی که بیان و زبان‌‌‌شان به دیگر غزل‌سرایان نوگرا شباهتی ندارد، الا در نو بودن و نوگرایی.

Page Generated in 0/0257 sec