printlogo


کد خبر: 240197تاریخ: 1400/8/20 00:00
گفت‌وگو با مریم کشوری، همسر شهید نوید صفری از شهدای مدافع حرم به مناسبت سالگرد شهادت ایشان
شهید اربعین

18 آبان‌ماه، چهارمین سالروز شهادت یکی از میوه‌های شجره طیبه معنویت، شهید نوید صفری از شهدای مدافع حرم بود؛ شهیدی که حماسه و عرفان را به هم گره‌ زده بود، یاد و خاطره و سیره‌اش، از نجوم هدایت در این ظلمات دنیا است. مریم کشوری، همسر شهید نوید صفری در گفت‌وگو با «وطن‌امروز» به شرح اجمالی شخصیت این شهید بزرگوار پرداخت. 
***
*  خانم کشوری! داستان سوریه رفتن شهید نوید صفری از کجا کلید خورد؟
آقانوید سال 90 وارد سپاه شده بود، از ابتدای سال 94 خیلی تلاش کرد به سوریه اعزام شود اما به‌ رغم همه تلاش‌هایش موفق نشد. برای نخستین‌بار دی‌ سال 94 توانست به مدت یک ماه به سوریه اعزام شود. آقانوید در 2-3 عملیات مهم که در آن زمان انجام شد، حضور مستقیم داشت؛ از جمله آزادسازی شهرک‌های شیعه‌نشین «النُبُل» و «الزهرا». نوید یکسری از دوستان خیلی خوبش را در این عملیات‌ها از دست داد و همین باعث شده بود برای رفتن به سوریه و شهادت بی‌قرارتر شود. 
سال‌های 95 و 96 نیز برای بار دوم و سوم به سوریه اعزام شد که سومین اعزام ایشان، آخرین سفر به سوریه بود و ۲ روز مانده به اتمام ماموریتش، در روز اربعین حسینی به شهادت رسید. همین هم سبب شد ایشان به «شهید اربعین» معروف شود. 
 
* تاریخ دقیق شهادت ایشان کی بود؟
18 آبان 1396 در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه. 
 
* شما چگونه با شهید صفری آشنا شدید؟
آقانوید همیشه می‌گفت واسطه معنوی ازدواج ما، شهید خلیلی بوده است. آقانوید ارادت ویژه‌ای به شهید رسول خلیلی که از شهدای مدافع حرم است، داشت و برای امر ازدواج به ایشان متوسل شده بود. نکته جالب اینجاست که من از قبل از ازدواج با مادر این شهید آشنا بودم و به ایشان سر می‌زدم. عید غدیر سال 95 مادر من با خاله آقانوید که دوستان قدیمی بودند اما مدت‌ زیادی بود همدیگر را ندیده بودند، در یک جلسه‌ای همدیگر را ملاقات می‌کنند، در نهایت خاله آقانوید واسطه معرفی ما شدند که البته همان‌طور که گفتم آقانوید همیشه می‌گفت خاله‌ام واسطه دنیایی ازدواج ما بوده اما واسطه معنوی این ازدواج، شهید خلیلی بوده است. 
 
* شهید صفری درباره انگیزه‌های سوریه رفتن با شما صحبت می‌کرد؟ دقیقا چه مسائلی جزو اصلی‌ترین دغدغه‌های ایشان برای سوریه رفتن بود؟
بله! هم با یکدیگر صحبت می‌کردیم و هم دست‌نوشته‌هایی در این زمینه دارند. همان‌طور که حضرت آقا فرمودند علت حضور جمهوری اسلامی در سوریه، نفی ظلم است. انگیزه مهم آقانوید، مبارزه با ظلمی بود که به مردم مسلمان سوریه از سمت داعش می‌شد. دفاع از حریم اهل‌بیت و نفی ظلم، اصلی‌ترین انگیزه‌ها و دغدغه‌های آقانوید بود. 
 
* ایشان قبل از ازدواج با شما هم سوریه رفته بودند؛ درست است؟
بله! ۲ بار رفته بودند. ایشان در همان جلسه اول خواستگاری به من گفت برایش مهم است همسرش با سوریه رفتنش موافق باشد. من با فرهنگ شهید و شهادت غریب و بیگانه نبودم، به خانواده شهدا سر می‌زدم اما چون خودم مهندسی خوانده بودم، هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم شوهرم پاسدار باشد یا روزی همسر شهید شوم. از سویی برایم مهم بود چطور می‌شود به عنوان یک خانم ادامه‌دهنده راه شهدا باشم و به اندازه خودم در این مسیر موثر باشم؟ واقعا آقانوید هم از چهره‌اش معلوم بود شهید می‌شود، چون خیلی روی معنویت خودش، روی مساله خودسازی کار می‌کرد؛ روحانیت و نورانیت از وجودش قابل لمس بود. در چهره‌اش مشخص بود اصلا دنیایی نیست و این حس برای من کاملا مشهود بود. همیشه ترس زود شهید شدن ایشان را داشتم، از همان جلسات دوم سوم خواستگاری این ترس را داشتم. به همین خاطر ایشان وقتی گفت برایم مهم است همسرم با سوریه رفتن من موافق باشد، من گفتم دوره عقد سوریه نروید اما بعد از عقد، مشکلی ندارم. آقانوید گفت اگر موافقی دیگر چه فرقی می‌کند که قبل از عقد باشد یا بعد از عقد؟ این گفت‌وگوی ما در بهشت زهرا بر سر مزار شهدا بود. در واقع این صحبت‌ها در جلسه سوم خواستگاری انجام شد که ما این جلسه را رفتیم مزار شهدا. من وقتی گفتم دوره عقد نروید، محضر شهدا احساس شرمندگی کردم، به همین خاطر حرفم را پس گرفتم و گفتم باشد! اگر رفتن شما در دوره عقد هم میسر شد، من موافقم. همین موافقت هم باعث شد نوید در دوران عقد، برای بار سوم به سوریه رفت و در همین ماموریت، 20 روز مانده به مراسم عروسی‌مان، شهید شد. 
 
* ممنون می‌شوم اگر کمی برای ما از ویژگی‌های اخلاقی شهید صفری بگویید.
وقتی زندگی شهدا را می‌خوانید انگار همه شهدا یک قالب شبیه به هم دارند و چند عنصر هست که در همه این بزرگواران مشترک است؛ اهمیت به نماز اول وقت، نیکی به والدین، خدمت به خلق و ولایتمداری. آقانوید هم این عناصر را خیلی پررنگ در وجودش داشت، بویژه خدمت به مادر را که خیلی به مادرش عشق می‌ورزید و اصلا از نظر خصوصیت‌های اخلاقی خیلی هم شبیه مادرش بود. شاید سخت‌ترین لحظه سوریه رفتنش، لحظه دل کندن از مادرش بود، چون بچه آخر هم بود. 
یکی از ویژگی‌های مهم و بارز آقانوید، معرفتی بود که پشت هر کلمه از سخنانش پنهان بود و این معرفت را از قرآن گرفته بود. قرآن دائم کنار دستش بود و مدام آیات را می‌خواند و در آنها تفکر می‌کرد. 
ایشان چند دفتر دست‌نوشته دارد، مطالب جالبی است که در کتابی هم که پیرامون ایشان نوشته و منتشر شد، مطالبش آمده است. در یکی از این دست‌نوشته‌ها هست که دوست دارم در گمنامی شهید بشوم، ابتدا مجروح بشوم، سپس به شهادت برسم و سرم از بدنم جدا شود. آقانوید همیشه می‌گفت: «شهادت منو باز است، هر طور از خدا بخواهی شهید بشوی، همان‌طور شهید می‌شوی». آخرش هم ایشان همان‌طور که می‌خواست شهید شد. ابتدا مجروح می‌شوند، بعد شهید می‌شوند، پیکر ایشان 18 روز در منطقه عملیات می‌ماند، ابتدا مفقودالاثر بودند و سپس پیکر ایشان پیدا شد. پیکرش را که به معراج شهدا آوردند، مصادف شد با سالروز ازدواج پیامبر(ص) و حضرت خدیجه(س) که مناسبتی بود که قرار گذاشته بودیم در آن عروسی بگیریم. 
به عنوان نکته آخر هم بگویم آقانوید یک دست‌نوشته دارد که خیلی معروف شد و دست به دست چرخید. ایشان در یکی از یادداشت‌هایش می‌نویسد: «آه که حسرت من این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست؟ بر شما باد به خواندن عاشورا. بر شما باد به خواندن زیارت عاشورا که این توصیه حضرت ولیعصر(عج) است. هرکس 40 روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را برایم هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم اگر نه در آخرت برای او جبران می‌کنم. ان‌شاءالله شرمنده شما نباشم». 

Page Generated in 0/0063 sec