printlogo


کد خبر: 240408تاریخ: 1400/8/26 00:00
نقدی بر مجموعه‌شعر «پاییز در راهرو» سروده هادی منوری
بین ذهنی‌گرایی و عینی‌گرایی

الف.م. نیساری: هادی منوری از شاعران شناخته‌شده‌‌ انقلاب و خراسانی است؛ شاعری که ارتباطش با حوزه‌‌ هنری مشهد و تهران، یک ارتباط مستحکم است. اگرچه شاعری آرام و بی‌سر و صداست اما در تعهد انقلابی و دینی خود فعال است و از طریق شعر این هدف را گسترده دنبال می‌کند؛ تعهدی که حتی صدای مظلومان جهان را نیز در شعرهای خود روشن می‌خواهد. او از دور شاعری اهل اندیشه به نظر می‌آید و اشعارش به اشعاری که منسوب به اشعار معناگرا هستند نزدیک است. البته این عنوان و اصطلاح، اصطلاح نادرستی است. مگر اشعار دیگران بی‌معناست یا در ضدیت با معناست که عده‌ای خود را شاعر معناگرا می‌دانند و با این عنوان اشعار خود را ارزش‌گذاری می‌کنند؟! اگر کمیت و کیفیت معنا و محتوا در شعر ملاک است، به نظر من آن دسته از شاعرانی که به فرم، ساختار و صورت شعر بیشتر اهمیت می‌دهند، اتفاقا نسبت به دیگران معناگراترند!

مجموعه‌شعر «پاییز در راهرو» هادی منوری را یکی از ناشران حرفه‌ای حوزه‌‌ شعر به نام سپیدباوران سال 1394 در 104 صفحه منتشر کرده است. هادی منوری 52 ساله از بدو فعالیت شعری خود، معمولا هر چند سال، یکی دو دفتر شعر چاپ کرده است. او نیز مثل اغلب شاعران انقلاب، بیشتر وابسته و علاقه‌مند به قالب‌های کلاسیک است اما باید در کارنامه‌اش حدود 30 درصد شعر سپید و نیمایی داشته باشد. علت دور شدن و فاصله‌ گرفتن اغلب شاعران انقلاب از شعر نو، بیشتر برمی‌گردد به حمایت روشنفکران چپ مارکسیست از شعر نو و فعالیت در این حوزه در پیش از انقلاب. دوم اینکه شاعران انقلاب، شعر کلاسیک را واسطه‌‌ ارتباطی مناسب‌تر و بهتری با مردم می‌دانند و در این میان نقش وزن و قافیه و ساده‌تر بودن آن نیز بسیار تاثیرگذار است. از طرفی، شاعران انقلاب، به وجه پیام و رسالت شعر بیش از هر چیز اهمیت می‌دهند؛ و این از طریق شعر کلاسیک میسرتر و موثرتر است. حال ببینیم هادی منوری که شاعر انقلاب است، شعرش چقدر به آنچه گفتیم نزدیک‌تر است.                       
‌شعر منوری در مجموعه‌شعر «پاییز در راهرو» یکسره شعر سپید است؛ یعنی او خواسته این‌بار به ‌طور استثنایی خود را در این قالب بهتر و مستقل‌تر نشان دهد. خلاصه هر چه هست مهم درست و خوب و درخشان نشان ‌دادن شعر است، نه صرف نشان ‌دادن اینکه الان من به کدام طرف سرریزم و فردا به کدام طرف سرازیر!
 هر کدام از اشعار سپید این دفتر، نیم‌صفحه یا کمتر از نیم‌صفحه‌‌ کتاب را اشغال نمی‌کند؛ یعنی اشعار سپید کوتاه و غیربلند هستند. 
 شعرهای این دفتر بین ذهنی‌گرایی و عینی‌گرایی جاری‌اند؛ شعرهایی که زمانی آن را خواستنی می‌کند که بار عینی‌گرایی‌اش بیشتر شده و ملموس‌تر به نظر بیاید، اگرنه مخاطب در این میانه برای دریافت شعر هی دست و پا می‌زند و در نهایت خسته شده و از این‌گونه شعرها دور می‌شود:
 «ما نمی‌رقصیدیم/ آن‌جا کسی نبود/ با لب‌های ما شادی کند/ زبان‌مان سال‌ها فراموش شده‌ بود/ و دهان‌مان بوی تاریخ می‌داد. / راه‌ها همه بسته بود/ دوچرخه‌ها از پیاده‌رو آمدند/ و از دهان باز مسافران رد شدند».
 زیبا و شاعرانه شعر گفتن یکی از نشانه‌های خوب شعر گفتن و یک ویژگی مثبت در شاعر است؛ همچنین راحت و روان شعر گفتن؛ مانند شعر ذیل:
 «مادرم/ صدای مرا خوب می‌شناسد/ با آن پیراهن مهربان و کبود/ و می‌داند نبض شاخه‌های بادام/ در چشم‌های من می‌زند. / باشد انار که شدم/ بیایی و ترانه‌های ناگفته را/ در گوشم زمزمه کنی»
 تخیل جاری در شعر بالا، در عین جالب ‌بودن، چیزی به دنبال خود ندارد؛ نه کشفی نه شهودی، نه مضمون تازه و اندیشه‌‌ شاعرانه‌ای و نه... همه‌‌ اینها زاییده و بازتاب تخیل شعر خواهد بود که به هزارگونه تجلی پیدا می‌کند. تخیل شعر بالا اما شعر را به مقدمه‌‌ یک شعر تبدیل کرده است. 
 و از طرف دیگر، گاه شاعر در ذهنی‌گرایی خود آنقدر از واژه‌های معمولی اما دارای پشتوانه و نزدیک به هم استفاده می‌کند که ترکیب‌ها و تشبیهاتش سبب می‌شود تا تخیل شعر روشن‌تر شود:
 «... آنقدر حرارت لب‌هایت سرخ است/ که هیچ اناری در پاییز/ فراموشت نمی‌کند»
 در واقع بیشتر شعرهای این دفتر توصیف وضعیت است یا توصیف وضعیت یک فرد است! شعری عاشقانه‌ که در عین ملموس ‌بودن، اندکی از ذهنی‌گرایی، همچون هاله‌ای، بعضی از سطرهایش را احاطه کرده است. 
 «باید نفس کشید/ حتی اگر تمام درخت‌ها را بریده باشند/ باید نفس کشید/ حتی اگر گلویت را... / من می‌مانم و شعر می‌گویم/ با پیراهنی که تو را پوشیده/ با هوایی که از ریه‌های تو بیرون می‌آید/ و عطر گیاهی که/ سه‌شنبه‌های تنت را/ پررنگ می‌کند»
کسی مخالف ذهنی‌گرایی در شعر نیست؛ یعنی نباید باشد، چرا که آن هم نوعی امکان، ظرفیت و قابلیت است که از آن طریق نیز تاکنون اشعار زیبا و درخشانی آفریده شده است؛ همان‌طور که در زمینه‌‌ اشعار عینی‌گرا. سخن بر سر آن است که ابزار به ‌کار گرفته‌ شده توسط هادی منوری برای ایجاد قابلیت‌های اشعار ذهنی، ابزاری کم‌کارآمد و حتی گاه ابزاری ناتوان بوده است:
 «نبارانم/ ابرهای مهیب سرگردانند. /این هوای کیست که مرا می‌ترساند؟/ و عطر کدام سیب است/ که از وسوسه‌‌ حوا بزرگ‌تر است»
 کنایه، اغلب ظرفیتی کمتر از استعاره، تشبیه، ایهام و بویژه «تشخیص» دارد و بیش از آنکه از آن شعر باشد، متعلق به انواع دیگر ادبی است که در اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های بسیار جا خوش کرده است. در این راه، بسیاری از کنایات هم از جنس توصیف‌های ضعیف است و حتی در حد یک توصیف معمولی رئالیستی در حد توصیف‌های شعر ذیل:
 «می‌خواستم پلنگی باشی/ که همه‌‌ جنگل را دویده/ و قلمرو نگاهش را/ کسی فراموش نمی‌کند»
 گاه شعر یک وجه دارد، مثل شعر ذیل که قصه‌‌های مادر از وجه «رؤیایی ‌بودن و ماندگاری به ستون‌‌های تخت جمشید و رودخانه مهتاب شبیه دانسته شده». این تشبیهات بالطبع زیباست، بویژه که ۲ چیز دور از هم را شاعر این‌گونه با تخیل خود به هم نزدیک کرده و مهم‌تر اینکه شعر از ذهنی‌گرایی به عینی‌گرایی رسیده است. این اما کافی نیست، چرا که در این شعر فقط یک تشبیه زیبا عینیت پیدا کرده و واقعیت و حقیقت آن نیز. این‌ همه اما باز تا رسیدن به یک شعر درخشان فاصله دارد؛ این شعر با همه‌‌ جوانبش، فقط یک‌طرفه است و یک معنا دارد که چندان هم عمیق نیست. و این در صورتی است که از یک نثر عارفانه گاه می‌توان چند قرائت متفاوت و حتی متضاد حاصل کرد که تازه همه‌‌ آنها در عین شباهت و درستی به متن، باز هیچ شباهت قاطعی با آن ندارند!:
 «می‌خواهم مثل قصه‌های مادرم/ با تو باشم/ با تو/ چون ستون‌های تخت جمشید در رودخانه‌‌ مهتاب»
 شعرهای این دفتر بین ذهنی‌گرایی و عینی‌گرایی در نوسان است و از منظری دیگر، گاه تا حدی بین زبان گفتار و زبان آرکائیک و رسمی و... اما اینها چندان مهم نیست، مهم آن است که شاعر در هرجا که قدرتمند ظاهر می‌شود، آنجا کارش زیبا یا قابل دفاع و ضعف‌هایش مرتفع می‌شود:
 «فراوان باش/ در جشن دانه‌های گندم...»
 ۲ سطر زیبا و فصیح که دارای ایجاز و تخیلی ناب است. یعنی منوری می‌تواند با چنین سطرهایی سطح شعرش را ارتقا بخشد؛ سطرهایی که مخاطب را مجذوب می‌کند. این‌گونه سطرها در دفتر منوری چندان فراوان نیست:
 «فراوانیات را به دریا بریز/ که زیبایی/ صدایت را پریشان می‌کند...»
 یا:
 «من تازه از سلام خوشه‌‌ انگور می‌آیم...»
 مجموعه‌شعر «پاییز در راهرو» هادی منوری با همه نشیب‌های بسیار و فرازهای اندکش، گاه نیز شعرهایی به درخشانی شعر ذیل دارد؛ شعری که ایجازش معنای شعر را به تاخیر می‌اندازد:
 «از برگ‌های زرد که بگذری/ زمستان می‌آید/ و گورستان از صدای همهمه پر می‌شود. / من هرگز نمی‌میرم/ اما غم/ موریانه‌ای‌ست/ که چشم‌هایم را خوب می‌شناسد».

Page Generated in 0/0074 sec