printlogo


کد خبر: 240530تاریخ: 1400/8/30 00:00
نگاهی به کتاب «روزهای زخمی» نوشته محمد صدری که همزمان با هفته کتاب منتشر شد
در جبهه مبارزه با تکفیری‌ها چه خبر است؟

محمد صدری، نویسنده کتاب «روزهای زخمی» است که در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. نویسنده کتاب مستندساز و فیلمساز باتجربه‌ای است و در چند سال حضورش در جبهه‌های دفاع‌مقدس و جنگ سوریه و لبنان همیشه با تصاویر دوربینش با مخاطب صحبت کرده اما این بار دست به قلم شده و قسمتی از دیده‌هایش را نه از قاب دوربین که با جادوی کلمات روایت کرده است. او دفترچه یادداشتش را جلوی چشم‌تان باز می‌کند و می‌نشیند به تعریف کردن آنچه دیده است و می‌گوید می‌دانی آنجا چه خبر بود؟ می‌دانی بر سر همه کسانی که اسم‌شان مدافعان حرم است چه آمده؟ می‌دانی آنها در چه شرایطی هم می‌جنگند و هم زندگی می‌کنند؟ می‌دانی وقتی ما نشسته بودیم و فکر این بودیم که رنگ روسری‎مان برای رفتن به بازار چه رنگی باشد یا نگران خط افتادن بدنه ماشین‌مان بودیم، یا در میان روزمرگی‌های‌مان می‌دویدیم و فکر این بودیم که چه غذایی بخوریم و فلان سریال زمان پخشش چه ساعتی است، مردم تکریت، سلیمان‌بیک، حلب، تدمر و شهر‌ها و روستاهایی که داعش و تکفیری‌ها به آنها حمله کردند و در آن حضور داشتند، در چه حالی بودند؟ می‌دانی کودکان‌شان از ترس اینکه داعش هر لحظه بالای سرشان بیاید یا خانه‌شان برود روی هوا چه به روزشان آمده است؟ آنها از این ترس‌ها می‌لرزیدند و مادران و پدران‌شان در پی راهی برای فرار از این معرکه بودند. می‌دانی رزمندگان مدافع حرم چند روز را بدون آب در خاک و توفان باد گذراندند و جنگیدند؟ در گرما و سرما و زیر گلوله و در سخت‌ترین شرایط و با کمترین امکانات. 
صدری دفتر خاطراتش را باز می‌کند و همه اینها را لابه‌لای نوشته‌هایش نشان‌مان می‌دهد. بی‌تعارف و بدون ملاحظه مخاطب. صدری چهره واقعی زندگی در جنگ و حال ‌و روز مردمان سرزمین‌هایی را که تاوان حس سیری‌ناپذیری قدرت و جهل و کج‌فهمی دیگران را می‌دهند، برای‌مان روایت می‌کند. بوی خاک و باروت و آتش را می‌توانی از پس کلمات و جملاتش حس کنی. لیوان چایت را مز‌مزه کنی و خط‌ها و کلماتش را دنبال کنی و تصویرهایی که برایت با کلماتش مهیا کرده بخوانی و روستا به ‌روستا و منطقه ‌به ‌منطقه پیش بروی و حضور شوم داعش و تکفیری‌ها را حس کنی. صدری دست ذهنت را می‌گیرد و تو را می‌برد به روزهایی که به ناعادلانه‌ترین شکل ممکن زخم خوردند؛ روزهای آفتابی‌ای که می‌توانست برای کودک سوری هم زیبا باشد تا شاد و بازیگوشانه میان کوچه‌های شهر و روستایش بدود و صدای خنده‌هایش لبخند به لب هر رهگذری بیاورد. روزهای بارانی‌ای که می‌توانست برای زوج‌های جوان و عاشق و امیدوار کنار عزیزشان با نوشیدن یک چای گرم حس خوش مهربانی را در وجودشان بیشتر کند و... اما همه این صحنه‌های زندگی را حضور سیاه جنگ و وحشی‌گری داعش و تکفیری از صفحه زندگی‌شان خط زد و نقش سیاهی و درد و زخم را برای‌شان کشید. با تجربیات نویسنده در این کتاب می‌توانید با گوشه‌ای از زندگی در جنگ و ترس و وحشتی که مرد و زن و کودک در عراق و سوریه تجربه کرده‌اند آشنا شوید و تصویرها و روایت‌هایی را که در دل یورش و جنایات داعش رقم خورده است، ببینید. این در حالی است که رزمندگان و مدافعان حرم از افغانستان، ایران و... خانه و زندگی و آسایش خود را وا می‌نهند و به دل این هیاهو و جنگ می‌روند و مدافعان حرم می‌شوند تا آسیبی به حرم بانوی‌شان وارد نشود و عده‌ای در خانه‌های گرم و راحت و امن خود می‌نشینند و مغرضانه یا از روی جهالت پول را در کفه ترازوی قضاوت‌شان می‌گذارند و جان عزیزان مدافع را در کفه دیگر و در خیال‌شان چرتکه می‌اندازند که برای این کار چند ده میلیون نصیب زن و بچه‌های آنان می‌شود. 
نویسنده در قسمتی از کتاب می‌نویسد: «به این فکر می‌کنم که مردم الان مشغول چه کارهایی هستند. دوستان، خانواده و کسانی که با آنها زندگی کرده‌ام و می‌شناسم. نمی‌دانند اینجا چه خبر است. همه مشغول زندگی عادی‌شان هستند. جای همه‌شان من اینجا هستم. آنها از طریق تصاویری که می‌گیرم حال ‌و هوای اینجا را درک خواهند کرد. کسانی‌که اینجا هستند قبلا زندگی عادی داشتند اما حالا درگیر جنگ شده‌اند؛ یک از بزرگ‌ترین بلاها که بشر تجربه می‌کند. 
جوانی که 30-20 سال زندگی کرده تا به اینجا رسیده؛ چطور در یک لحظه هدف گلوله قرار می‌گیرد و بر زمین داغ؛ زیر آفتاب نیم روز تابستان جان می‌دهد. پدر و مادر او کجا هستند؟ آیا همسر و فرزند دارد. شغلش چیست؟ تحصیلاتش چیست؟» روزهای زخمی شاید مرهمی باشد برای دل کسانی که عزیزان‌شان را لابه‌لای سطرهای آن پیدا می‌کنند. پدر و برادر و پسرانی که شجاعانه رفتند برای آنچه به آن باور داشتند و به دست شقی‌ترین انسان‌های زمانه خون‌شان روی خاک ریخته شد و زخم زد بر روزهای آینده بازمانده‌ها و عزیزان‌شان. شاید یکی از دلایلی که می‌توان روزهای زخمی را در لیست آثار پژوهشی قرار داد، حس مستند و بی‌روتوش و واقعی از وقایع و اتفاقات است که بی‌هیچ تعارف و ملاحظه‌ای آنچه را که اتفاق افتاده جلوی چشم مخاطب تصویر می‌کند. آشنایی با آنچه در روزهای سخت آن سال‌های سوریه و عراق اتفاق افتاده برای نسل نوجوان و جوان جامعه می‌تواند رویکردی جدید و تازه به نگرش جنگ با داعش در آن‌سوی مرزها و مدافعان حرم ایجاد کند. نویسنده ملاحظه‌تان را نمی‌کند. هر آنچه دیده را بی‌هیچ تعارفی جلوی چشم‌تان تصویر می‌کند و شما را به عمق فاجعه کشتار، وحشی‌گری داعش و تکفیری‌ها می‌برد و هر آنچه خود دیده را می‌گوید و سکانسی که خود دیده را جلوی چشم‌تان تصویر می‌کند و شما با همه آورده‌های دیگرتان از جنگ چندساله سوریه و عراق، حرف‌های نگفته را هم مابین سطرها و پارگراف‎ها می‌خوانید و حس می‌کنید. «روزهای زخمی» را می‌توانید یک نفس بخوانید چون ساده و روان نوشته شده و نویسنده به دنبال توصیف نیست. چون یک گزارش است. برای اینکه محمد صدری انگار نشسته است در جمع دوستانش و تعریف می‌کند آنچه را که دیده و با عکس‌هایی که در بعضی صفحات می‌آورد تصویر ذهن‌تان را کامل‌تر می‌کند. 
***
خاطرات همدانی‌ها از ایام شهادت حاج‌قاسم خواندنی شد
کتاب «ابرقدرت خداست»؛ خاطرات مردم همدان از ایام شهادت حاج‌قاسم سلیمانی به قلم مجید یوسفی، توسط انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد. «ابرقدرت خداست» ششمین جلد کتاب‌های سرفصل «آیین‌های انقلاب اسلامی»، تلاشی است برای به تصویر کشیدن خاطرات مردم همدان از میزبانی از حاج‌قاسم و ایام شهادت این سردار پرافتخار اسلام. 
در بخشی از مقدمه این کتاب می‌خوانیم: «تیر 13۶۱: آخرین جمعه ماه مبارک رمضان، مردم روزه‌دار همدان برای راهپیمایی روز قدس و نماز جمعه، از خیابان‌های شهر به سمت استادیوم ورزشی شهر سرازیر شدند. صدام و رژیم بعث با عصبانیت از پیشروی‌های عملیات رمضان در خاک عراق، تهدید کرده بودند همدان را بمباران می‌کنند. تهدید اثرگذار نبود و پیر و جوان و زن و مرد راهی نماز جمعه شدند که هواپیماهای عراقی سر رسیدند. در این بمباران ۱۰۵ نفر شهید و ۶۰۰ نفر مجروح شدند. از بدن‌های مطهر نمازگزاران فقط تکه‌هایی کوچک باقی مانده بود. گویا هزینه آزادی قدس را ارباً اربا شدن مقدر کرده‌اند. 
زمستان 13۶۴: چند روز به عملیات والفجر ۸ باقی مانده بود که فرمانده سپاه پاسداران به محل استقرار تیپ انصارالحسین(ع) همدان رفت تا از انجام عملیات جدیدی خبر بدهد. قرار شد از بین بسیجیان تیپ، یک نفر در حضور فرماندهان سخنرانی کند. حمید هاشمی 19 ساله پشت بلندگو رفت و همه را میخکوب کرد: «بسیجیان قهرمان، نور چشمان امام، یاران امام، فرزندان امت اسلام، یاوران امت مستضعف جهان، بدانید جهان زبون است، آمریکا کیست؟! شوروی کیست؟! ابرقدرت‌ها کیستند؟! ابرقدرت فقط خداست! خداست و خداست... شهادت فرمانده سپاه قدس برای مردم همدان، یادآور شهدای روز قدس همدان بود، هم در اسم و هم در رسم: هر ۲ با قدس گره خورده و ارباً اربا شده بودند. تشییع پیکر حاج‌قاسم و همرزمانش همچون تشییع آیت‌الله معصومی‌همدانی زمینه‌ساز حیات اجتماعی- سیاسی مجددی نه فقط در همدان که این بار در سراسر ایران و امت اسلامی شد. صدای «مرگ بر آمریکا»ی مردم تشییع‌کننده حاج‌قاسم و احساس غرورشان پس از سیلی سپاه به پایگاه عین‌الاسد، پژواک صدای بسیجی جوانی بود از بیابان‌های دزفول در دهه 60 که می‌گفت: «ابرقدرت خداست!»
بر اساس این گزارش، کتاب «ابرقدرت خداست» که تحقیق و تدوین آن بر عهده مجید یوسفی بوده، در 240 صفحه، شمارگان هزار نسخه و با قیمت 42 هزار تومان به بازار عرضه شده است. 
لازم به ذکر است پیش‌تر، ۵ کتاب «بر شانه‌های کارون»، «سردار سربدار»، «حافظ دل‌ها»، «یزله بر دجله» و «سلیمانی‌ها» درباره روایت‌ها و خاطرات مردمی از ایام شهادت حاج‌قاسم و ابومهدی المهندس توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده بود. 

Page Generated in 0/0050 sec