حجتالاسلام والمسلمین مصطفی نیکاقبال*: قرآن کریم در آیه 25 سوره مبارکه حدید میفرماید:
«لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعلَمَالله مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ إِنَّالله قَوِیٌّ عَزیزٌ»
«ما پیامبرانمان را با دلایل آشکار فرستادیم. همچنین، کتابهای آسمانی را فرستادیم و میزان را؛ تا مردم به عدالت رفتار کنند.
و آهن را در اختیار بشر قرار دادیم که مستحکم است و مردم میتوانند از آن استفادههای بسیار برند.
همه اینها برای اینکه خدا معلوم دارد چه کسانی او و پیامبرانش را در نهان، یاری میکنند. همانا که خدا قوی و عزیز است».
مقصود از «بینات» اظهار چیزی از علم و قدرت وهبی پروردگار توسط نبی است که دال بر انتساب و اتصال او با پروردگار باشد. یعنی مردم بفهمند این پیامبر از جانب خدا آمده و پیام خدا را برای ایشان آورده است.
مقصود از «کتاب» تمام کتب آسمانی است که توسط پیامبران نازل شده. این آیه نشان میدهد کثیری از انبیا دارای کتاب بودند؛ یعنی معارف مستقیم الهی که توسط پیروان ایشان مکتوب و به آن عمل میشده است.
مقصود از «میزان» الگوی عملی عمل به کتاب است تا افراط از تفریط بازشناخته شود. میزان اعمال، حجت خدا بر زمین است؛ یعنی نبی یا اوصیای پس از او.
مختصرالبصائر از امام باقر(ع) روایت میکند که میزان، امام است.
با عبارت «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» غایت نبوت را که عبارت است از اقامه عدل و قسط بیان کرده. فاعل این اقامه خود مردمند، یعنی خودشان با توجه به تعالیم انبیا باید اقدام به چنین کاری کنند و ملائکه از آسمان نمیآیند برایشان چنین کاری کنند. مراد از اقامه این «داد» هم فقط در جامعه نیست و در رفتارهای فردی و عالم درون فرد هم هست. یعنی فرد باید الهی شود سپس جامعه هم الهی شود. جامعه معتدل یا مقسط تجمیعی از افراد متعادل و اهل قسط است. این آیه از آیاتی است که مومنان را به بنیان نهادن جامعهای عادلانه موظف میکند و از این رو از سیاسیترین آیات قرآن است. وسیله این کار کتاب و میزان و البته در جایش و برای هموار کردن راهش، داغ و درفش است. برخی کتاب و میزان و حدید را با قوای مقننه و قضائیه و اجرائیه تطبیق دادهاند.
مراد از «حدید» احتمالا مطلق فلزات است، نه فقط آهن مصطلح، چون مناط در همه آنها مشترک است و قوام و شکلپذیری آنها موجب شده که بشود با آنها سلاح و ابزارهای رفاه ساخت. «باس» هم بیشتر به سفتی و سختی میخورد تا ترس اما چون آن را از «منافع» که تامین رفاه میکند جدا کرده، محتمل است که مراد از آن همان خوفی باشد که از حامل آن سلاح در دلها میافتد و از تعدی (با تشدید) جلوگیری میشود. یا لااقل کاربرد درست سلاح چنین است و نزولش یعنی آفرینشش برای بشر، برای این بوده.
قید «بالغیب» در «لِیَعْلَمَالله مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب» کمی نامفهوم است و میتواند چند جور معنا شود؛ از جمله:
تا خدا بداند چه کسی در سویدای قلبش با او است و او و پیامبرانش را نصرت میکند. یا:
تا خدا بداند چه کسی از جهنم که اکنون غیب است میترسد و لذا او و پیامبران او را نصرت میکند. یا:
تا خدا از پس پرده غیب بداند چه کسی او و پیامبرانش را نصرت میکند. یا:
تا خدا بداند چه کسی او و پیامبران و غیبش را نصرت میکند. اما بهترین معنا همان معنای اول است، یعنی ایمان به دین و نصرت آن باید با طیب خاطر باشد تا ارزشمند باشد.
اتمام آیه با عبارت «قَوِیٌّ عَزِیزٌ» هم کاملا مناسب مقام است. این، ذکر خوبی است برای مجاهدان و محافظان و البته کنایه میزند که خدا به هیچیک از شما برای نصرت دینش نیاز ندارد و نصرت دین، فرصت و توفیقی برای خود شماست. چنانکه بارها با توفان و رعد و رجفه و باد و پرندگان ابابیل و عنکبوت و ملائکه و رعب، دینش را نصرت کرده است.
همچنین آیه 9 سوره حجرات میفرماید:
«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِالله فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
در این آیه هم صحبت از «عدل» شده و هم صحبت از «قسط»، عدل عبارت است از حق هر چیز را رعایت کردن و به دور از افراط و تفریط به او پرداختن. عدل یک واژه کلی و فراگیر است اما وقتی میخواهد در عالم ماده محقق و عملی شود و به شکل نصیب و قسمت هر کس درآید و به اصطلاح سهم هرکس را بدهد، به آن «قسط» میگویند. یعنی چون خدا عادل است پس به هر کس آنچه مستحق است میدهد. این قضیه وقتی در عالم ماده به شکل برکات مادی بخواهد محقق شود از آن تعبیر میشود به «قسط». قسط به معنای تساوی نیست، چنانکه در تقسیم ارث، تساوی رعایت نمیشود و طبق حکم خدا پسر ۲ برابر دختر نصیب دارد؛ چون چنین حقی را خدا برایش قرار داده است. کلید عدل و تحقق مادی آن یعنی قسط، ۲ چیز است؛ یکی انصاف و دیگری، شریعت الهیه. البته شریعت الهیه معمولا طبق همان انصاف حکم میکند و اگر تقابلی میان آن با انصاف دیده شد، یا برداشت ما از شریعت الهیه نادرست است یا در حکم به انصاف، به جانب احساس متمایل شده و از عقل قدسی فاصله گرفتهایم.
در هر حال در این آیه با اشاره به «امرالله» خواسته به شریعت اشاره کرده باشد تا مفهوم عدل، میزانی هم داشته باشد و در آن اختلاف نشود. البته از سیاق آیه پیداست که مفهوم «عدل» و «قسط» مفهومی وجدانی و شناخته شده توسط انسان است. پس معنای «إِنَّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» میشود «إِنَّالله یُحِبُّ الْمُنصفین».
«اصلاح به عدل» هم خودش نکتهای است، چون خیلی وقتها اصلاحهای ما طبق مصلحت است، مثلا به یکی از دو طرف میگوییم زورت به طرف دیگر نمیرسد، پس بهتر است کوتاه بیایی! چنین اصلاحی، اگرچه حفظ نفوس میکند اما مرافعه را برطرف نمیکند و فقط آن را به تعویق میاندازد برای قیامت، لذا حقیقتا اصلاح نیست. وقتی اصلاح واقعی انجام میشود که هر دو طرف به حکم خدا تسلیم باشند، نه اهل بغی و تعدی.
* مفسر قرآن