printlogo


کد خبر: 240583تاریخ: 1400/9/1 00:00
هژمونی جهانی آمریکا به پایان رسیده است

فرانسیس فوکویاما*: تصاویر دهشتناک افغان‌های ناامید برای خروج از کابل پس از فروپاشی دولت مورد حمایت غرب در ماه آگوست، انگار نشانه مقطعی بزرگ از تاریخ جهان ماست چرا که آمریکا از جهان رویگردان شده است. با این حال در حقیقت، پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده بود. سرچشمه‌های قدیمی ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی است تا بین‌المللی؛ اینکه چقدر تأثیرگذار خواهد بود به توانایی آن در حل مشکلات داخلی بستگی دارد تا سیاست خارجی‌اش. دوره اوج هژمونی(سلطه) آمریکا کمتر از 20 سال طول کشید؛ از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ تا بحران مالی 2009-۲۰۰۷. این کشور بر بسیاری از حوزه‌های قدرت - نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی - مسلط بود. اوج غرور آمریکا حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود؛ زمانی که امیدوار بود نه تنها عراق و افغانستان (که ۲ سال قبلش به آن حمله کرد)، بلکه کل خاورمیانه را تغییر شکل دهد. آمریکا کارایی قدرت نظامی را برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی بیش از حد تصور می‌کرد، حتی اگر تأثیر مدل اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی جهانی دست‌کم می‌گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازانش در ۲ جنگ ضد شورش و بحران مالی با نابرابری‌هایی که جهانی‌سازی به رهبری آمریکا ایجاد کرده بود، به پایان رسید. مصائب داخلی ایالات متحده مانند موریانه‌هایی هستند که تخته زیرین هژمونی(سلطه) جهانی این کشور را از درون می‌خورند. میزان تک قطبی شدن در این دوره از تاریخ نادر بوده و جهان از آن زمان با قدرت گرفتن چین، روسیه، هند، اروپا و سایر مراکز نسبت به آمریکا به حالت عادی‌تر از چند قطبی بازگشته است. تأثیر نهایی افغانستان بر ژئوپلیتیک احتمالا اندک خواهد بود. آمریکا با خروج از ویتنام در سال ۱۹۷۵ از یک شکست تحقیرآمیز جان سالم به در برد اما در کمتر از یک دهه سلطه خود را دوباره به دست آورد. چالش بسیار بزرگ‌تر برای جایگاه جهانی آمریکا، چالش داخلی است. جامعه آمریکا عمیقاً دوقطبی شده که دستیابی به اجماع درباره هر چیزی را مشکل کرده است. این دوقطبی شدن بر سر مسائل مربوط به سیاست‌های مرسوم مانند مالیات و سقط جنین آغاز شد اما از آن زمان به یک مبارزه تلخ بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. به طور معمول یک تهدید خارجی بزرگ مانند یک بیماری همه‌گیر جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک جمع شوند اما بحران «کووید-۱۹» با فاصله‌گذاری اجتماعی، پوشیدن ماسک و واکسیناسیون نه به عنوان اقدامات بهداشت عمومی، بلکه به عنوان نشانه‌های سیاسی، بیشتر به تعمیق شکاف‌های آمریکا کمک کرد. این درگیری‌ها به همه جنبه‌های زندگی، از ورزش گرفته تا برندها گسترش یافته است؛ محصولات مصرفی‌ای که آمریکایی‌های قرمز و آبی - جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها- خریداری می‌کنند. دو قطبی شدن، مستقیما بر سیاست خارجی نیز تأثیر گذاشته است. در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما، جمهوری‌خواهان موضعی جنگ‌طلبانه اتخاذ کردند و دموکرات‌ها را به دلیل آغاز مجدد روابط با روسیه و ادعای ساده‌لوحی درباره ولادیمیر پوتین سرزنش کردند. دونالد ترامپ با در آغوش گرفتن آقای پوتین جدول را برگرداند و امروز تقریبا نیمی از جمهوری‌خواهان معتقدند دموکرات‌ها تهدیدی بزرگ‌تر از روسیه برای سبک زندگی آمریکایی هستند. در مورد چین اجماع آشکارتری وجود دارد: هم جمهوری‌خواهان و هم دموکرات‌ها موافق هستند که این کشور تهدیدی برای ارزش‌های دموکراتیک است اما این امر فقط آمریکا را تا اینجا پیش می‌برد. اگر تایوان مورد حمله مستقیم چین قرار گیرد، آزمونی بسیار بزرگ‌تر از افغانستان برای سیاست خارجی آمریکا خواهد بود. آیا ایالات متحده حاضر است پسران و دختران خود را برای استقلال آن جزیره قربانی کند؟ یا در واقع، اگر روسیه به اوکراین حمله کند، خطر درگیری نظامی با روسیه وجود دارد؟
 اینها سؤالات جدی و بدون پاسخ آسان، است. اما یک بحث مستدل درباره منافع ملی آمریکا احتمالا عمدتا از دریچه چگونگی تأثیر آن بر مبارزات حزبی انجام می‌شود. با این همه بزرگ‌ترین شکست سیاسی دولت جو بایدن در سال اول ریاست‌جمهوری‌اش ناتوانی در برنامه‌ریزی مناسب برای جلوگیری از فروپاشی سریع افغانستان بود. بایدن گفت خروج از افغانستان برای تمرکز بر رویارویی با چالش‌های بزرگ‌تر یعنی روسیه و چین ضروری است. امیدوارم او در این باره جدی باشد. اوباما هیچ‌وقت در ایجاد یک محور برای آسیا موفق نبود، زیرا آمریکا همچنان بر سیاست ضد شورش در خاورمیانه متمرکز بود. سال ۲۰۲۲ دولت باید هم منابع و هم توجه سیاست‌گذاران را برای بازدارندگی رقبای ژئوپلیتیکی و تعامل با متحدان خود احیا کند. آمریکا احتمالا موقعیت هژمونیک قبلی خود را باز نمی‌یابد و همچنین نباید آرزوی آن را داشته باشد. آنچه می‌تواند به آن امیدوار باشد حفظ نظم جهانی حامی ارزش‌های دموکراتیک با کشورهای همفکر است. اینکه بتواند این کار را انجام دهد به بازیابی حس هویت و هدف ملی در خانه بستگی دارد. 
*فیلسوف آمریکایی، نظریه‌پرداز پایان تاریخ و رئیس گروه توسعه اقتصادی بین‌المللی دانشگاه جان هاپکینز 
-------------------------
منبع: اکونومیست

Page Generated in 0/0163 sec