سیدمصطفی طباطبایی: «وحیده احمدی» در کتاب «ضمیر متصل» رنگ اعتراض را به غزل خود میپاشد. اعتراضی با لطافت زنانه به سلسله جلساتی که قرار است ضمیر متصل را معنا کند. احمدی دست 53 غزل خود را گرفته و نشانده در مراسم خواستگاری. گلایه میکند از رسم و رسوم غلطی که بوده و هست. گاه نیش طعنهاش به معرفهای خواستگاران هم میخورد. در شعر نهم این مجموعه که به زعم نویسنده از بهترین غزلهای کتاب است میخوانیم:
توبه کن از معرفی کردن از وساطت میان این و آن
کاشکی با سکوت امروزت، میرسیدی به داد آینده
اندیشه و کلام جاری در «ضمیر متصل» همانگونه که از عنوانش پیداست، سخن از وصل شدنهاست. بسان شعر مولانا شاعر در کتاب برای وصل کردن آمده اما واگویههای زنانهاش را نمیتواند پیش خود نگه دارد. در اکثر غزلیات در خطاب با مادر خود گلایه میکند، حرف میزند، حرف میشنود و در این میان گاهی نگاهی به همنوع خود دارد. در سیوهفتمین غزل، در شعری اعتراضی، آخرین بیت بر طبل آگاهی میکوبد:
امروز اگر کاری نکردی خانه ماندی
فردا همین آوارهها کشور بگیرند
در کتاب کمتر تقابل نگاه سنتی و مدرن را به خواستگاری و آشنایی شاهد هستیم. آنچه میخوانیم نقد نگاه سنتی است اما نه به بهای کنار گذاشتن آن. کما اینکه در غزل چهلم داستان زنی را به وزن و قافیه درآورده است که در پیشگاه رسولالله(ص) ملاکهای همسرش را بیواهمه بیان میکند و پیامبر برای او همسری در میان جمع برمیگزیند. تفاوت این گفتمان با گفتمان سنتی امروزی حرف اصلی شاعر است.
در آن عصری که ما زن را اسیر و بسته میدانیم
به اعجاز شما زن میشود این قدر دل آور!
ببین ما را، در این عصری که نامش عصر آزادی است
برای گفتن حرفش، پسر میترسد از مادر!
دغدغه احمدی نگاه به ظواهر و صد البته نگاه جنسیتزده است. همانی که بوردیو، جامعهشناس معاصر فرانسوی از آن به «خشونت نمادین» تعبیر میکند. خشونت نمادین از نگاه بوردیو آن دسته بیعدالتی و ظلمهایی است که بیآنکه مخاطب خود متوجه آن باشد آن را قبول میکند و میپذیرد. گاهی کسی که خشونت بر او اعمال میشود نیز با اعمالکننده همدستی میکند. برای مثال در غزل چهارم، احمدی روایت خواستگاری و در انتظار ماندن خانواده دختر برای پاسخ خانواده پسر را این گونه به بوته نقد میآورد:
لطفا بیایید از باغ بالا / آقا قرار است من گل بچینم!
یا شاعر در غزل چهارم با مقایسه طنزی که انتقادش را تلطیف کرده بین موجودات خلقت بعد از آنکه انتخاب نهایی را جامعه به مرد واگذار کرده سروده است:
گفتم ببینم راز بقا را
شاید که افزود قدری به دینم
هر یک چنین گفت: «من بهترینم»
آن وقت ماده گنجشک با ناز،
میگفت: «حالا باید ببینم»
شاعر «ضمیر متصل» از آنجا که خود مسیر اشعارش را پیموده است نگاهی ظریف به دغدغههای دخترانه دارد؛ در نقد سختگیری در انتخاب کردن، خیالپردازیها و نحوه پذیرایی که در این باره تعداد ابیات بیشتری را در گفتوگوهای شاعر با مادرش شاهد آن هستیم. در شعر هجدهم در خطاب به اسباب مورد استفاده میسراید:
قطره آب مانده بر سینی! قصد بدبختی مرا کردی؟
پای خود را چرا فراتر از حد و اندازهات وا کردی؟
ریشههای بلند فرش اتاق! وای اگر باز هم سرک بکشید
لک آیینه! دوستانی را روی دیوار دست و پا کردی؟
شاعر سعی داشته چون در جایگاه نقاد نگاه جنسیتزده خواستگاریها قرار دارد، دامن خود را از سرودن اشعاری که برچسب فمینیستی یا نگاه جنسیتی بخورد پاک نگاه دارد. همانطور که پیشتر بیان شد نقد شاعر، چترش بر تمام افراد حاضر در مراسم خواستگاری و حتی پیش از آن (معرفها) سایه گسترانده است. گاهی خودش را هم به بوته نقد میکشد: «خوب میآمد و من منتظر خوبترش». بیشتر هم به رسومات و رفتارهای غلط پرداخته تا اشخاص. با بیت «شیرینی و چای و بساط میوه را بردار / یک پارچ آب شیر با چند استکان کافی است» خود را در مقابل نگاه پرتجملات مادر (نماینده سنتی مادران) سادهزیست معرفی میکند و سعی دارد تفاوت نگاهش را در همان غزل اول در نوع مواجههاش با مفهوم «سازگاری» اینگونه بیان کند:
از این به بعد زمان هنرنمایی توست
خداپرست و شریف و نمازخوانش کن
مگر پیامبرم؟ ناجیام مگر مادر!؟
که چوب داده و میگویی امتحانش کن
یا در توجه به ظواهر و عدم اهمیت به اصول میگوید:
دیدن کیف و کفش و پیراهن، از نگاه شما زمانگیر است
پس چرا دیدن شریک راه انقدر سرسری است، حیرانم
بعضی نقدهای «وحیده احمدی» را ما نیز در گوشه و کنار شهرهای کوچک شاهد هستیم. گلایههای بجایی که نهتنها شأن و منزلت «زن» را پایین میرود، حتی در شأن خانواده پسر هم نیست. نقل خانوادههایی که در یک روز یا یک هفته چندین و چند خواستگاری را برنامهریزی کرده و به زعم خود زرنگی میکنند و انگار دختری که قرار است به همسری فرزندشان دربیاید بلانسبت کالایی است که شما در کوچه و بازار و مغازه دوری بزنید و در نهایت بخواهید برگردید. همین انزجار است که شاعر را در بیت پایانی غزل دوازدهم اینچنین برافروخته میکند:
خانه را دیگر به روی چشمهاشان وا نکن!
در به در بگذار اینها که به هر در میزنند!
این کتاب را میتوان مقدمهای برای کتاب دیگر این بانوی شاعر دانست. کتاب «تصمیم شعرم عاشقانه است» که در ابتدای آن علاوه بر پدر و مادر به همسرش نیز هدیه شده است. سرودههای آن کتاب مراد از پل گذشتهای است که غزل عاشقانه روا میدارد و به جان و چشم خواننده میریزد. صحبت از مهربانی بهمثابه بیتی از کتاب ضمیر متصل:
گفتم برای همسرم شرطی نمیخواهم
تنها برایم اینکه باشد مهربان کافی است