تا ابد قسط میدهم امّا
یک جهازی خریدهام که مپرس
محمد صبوریان و حافظ
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
برای دادن قسط جهیزیه بدهکارم
فرشته پناهی و حافظ
«نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب»
پیش آن چشم که ماشین جهیزیه رَود
مهدی پیرهادی و سعدی
برای آنکه ز حجم جهاز غش نکنید
«وان یکاد بخوانید و در فراز کنید»
مهدی پیرهادی و حافظ
«بسی رنج بردم در این سال سی»
تمامی آن رفت پای جهاز
حسن اویسی و فردوسی
واقعا این همه اسباب، جهیزیه ماست؟
«باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست!»
مهدی احمدلو و حافظ
راهیست ازدواج که هیچش کناره نیست
از خرج و برجهای گزاف جهیزیه
فرشته پناهی و حافظ
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
تو در اندیشه یخچال و فریزر ماندی
مهنا صادقی و حافظ
گرفته است جهازی که چشمها بدرد
درازدستی این کوتهآستینان بین
منصورسمائی و حافظ
در آن نفس که بمیرم هنوز توی مغازه م
بدان امید دهم جان که کامل است جهازم
فرشته پناهی و حافظ
هست جهاز گلبنان حلقه سرخ و سبز تو
لیک ببین که این دو هم قیمت پول خون ماست
حسن اویسی و مولوی
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن جهازی که درآورده پدر از بنده
رضا حسین پور و شهریار