وارش گیلانی: بسیاری معتقدند سرودن «شعر سپید» سختتر از «شعر نیمایی» و سرودن شعر نو یا نیمایی سختتر از شعر کلاسیک یا سنتی است. دلایل عدیدهای هم برای سخنانشان دارند که انصافا درست و منطقی هم هست. از طرف دیگر، کلاسیکسرایان یا سنتیگویان نیز بر این باورند که قضیه برعکس است و دلایلی نیز دارند که باز انصافا درست و منطقی است. یعنی هر کدام از منظر کار خودشان درست میگویند و این امر محالی هم نیست که حق با دو طرف دعوا باشد یا اینکه در یک امر و سخن بهخصوص، حق با هیچکدامشان نباشد. دلایل هر کدام از ایشان (نوسرایان و کلاسیکسرایان) را نیز ذکر نکردیم، چون باید در رد و قبول حرف ایشان نیز سخن خود و دیگران را نیز میآوردم و آنوقت دیگر به «یادداشت» نمیرسیدیم.
اصل مطلب این است که هر کس هر قالب و روشی را که برمیگزیند، باید کارش را درست و تمیز انجام دهد و به شعور و دانش مخاطب جامعه ادبی احترام بگذارد و ایشان را دست کم نگیرد. از طرفی، چون خود با چاپ کتابی، تلاش دارد در حد و اندازه یک شاعر ظاهر شود، باید بتواند اثرش را حداقل تا سطح سواد و سلیقه افراد متوسط جامعه ادبی ارائه دهد.
هدف این است که 4 تا حرف قشنگ نثرگونه که شعر سپید نمیشود و هر سخن به نظم درآمده با قافیه و بیقافیه نیز شعر نیمایی و کلاسیک!
دفتر شعر «درخت محافظهکار است» اثر منیره حسینپوری، تحت عنوان کلی «صدای تازه» از سوی «انتشارات رسانه هنر اردیبهشت» به چاپ رسیده است. با توجه به پیشینه اینگونه عنوانها و کارها، میتوان گفت هدف ناشر به دست آوردن اعتباری برای این عنوان است؛ مثل اعتباری که «گزیدهاشعار»های انتشارات مروارید سالهاست برای خودش به دست آورده؛ یا اعتباری که عنوان «حلقه نیلوفری» انتشارات نوید شیراز که زیرنظر زندهیاد شاپور بنیاد بود؛ مجموعههایی به انتخاب وی تحت عنوان «حلقه نیلوفری» شمارهبندی میشد که کارش جدا از مجموعه شعرهایی بود که توسط انتشارات نوید شیراز ـ که انتشارت معتبری هم بود ـ چاپ میشد.
امید که «صدای تازه» انتشارات رسانه نو اردیبهشت در این کار و راه به مرتبه و اعتباری فراتر از اعتبارهای موجود برسد. چون ۲ مورد یادشده در واقع با نوع عملکرد خود و انتخاب دقیق و بجا و درست مجموعه شعرها توانستند برای خود اعتبار کسب کنند. هر چند معنای درستتر و دقیقترش این است که این شاعران هستند که به اینگونه عنوانها اعتبار میبخشند اما ایجادکنندگان این گونه عناوین نیز با انتخاب درست خود، هوشمندی و شعور بالای خود را از زمانهای که در آن زیست میکنند، نشان میدهند.
دفتر شعر منیره حسینپوری در 94 صفحه شامل حدود 80 شعر سپید کوتاه و تقریبا کوتاه است که با یک تورق کوچک میتوان به ذهن نوگرای شاعر تقریبا 29 سالهاش پی برد.
شاید بتوان گفت این روزها و حتی در ۲ دهه قبل، صرف داشتن ذهن نوگرا و اشعار مدرن و زبان تازه برای جامعهای که با بسیاری از دفتر شعرهایش در این حد و اندازه است، کار چشمگیری نیست و نبوده است. امروز شاعران جوان و غیر جوان اگر بخواهند مخاطبان اصیل (نه کاذب) خود را به دست آورند، باید چند مرحله از مرحله ذکرشده بالاتر باشند. یعنی زبان و نگاه تازه داشتن کافی نیست، باید وضعیتی بالاتر و چشمگیرتر داشته باشند؛ یعنی به رغم زبان و نگاه تازهای که در جامعه شعری فراوان یافت میشود، شاعر این عصر و دوره و دهه باید زبان و نگاهی تازهتر و فراتر از حد معمول و موجود و مرسوم داشته باشد، چرا که امروز شاعران برای تازه کردن زبان و نگاهشان امکانات وسیعی دارند و دیگر مثل شاعران دهه 70 و ماقبل آن، نیاز ندارند آن را از راه صرف عمر بسیار و با به دست آوردن تجربه کسب کنند؛ امروز همه چیز فراهم است و تنها کافی است حداقل نصف این راه را یک شاعر با استعداد باسواد اهل مطالعه برود. سواد شاعر جوان امروز به او در تازه شدن و تازه ماندن بسیار کمک میکند، به همین دلیل است که در ۲ دهه اخیر ما با دفترهای نوگرای کلاسیک و نو بسیاری روبهرو هستیم اما همه اینها تنها تا یک حدی از این نوگرایی و تازهماندن به دردشان میخورد، چرا که پس از آن، شاعر باید آن جان بیتاب جنونآسای الهامی را که در پرتو شعور نبوت وجود دارد، داشته باشد و به کارش گیرد! لابد با استحاله شدن و نو و تازه و جوان شدن یا با پوست انداختن و غرقه گشتن در دریای عشق به دست آورد. راستش همینطوری و با تصمیم گرفتن هم فکر نکنم این مراحل به دست آید؛ مثل اینکه بگوییم: «خب، حالا دیگه وقت عاشقی است». اگر هم سعدی گفته، لابد ابتدا آن جان بیتاب و عاشق را در خودش احساس کرده و بعدش با چنین احساس قدرتمند و زبانی روان گفته: «حالیا دور نیکنامی رفت/ نوبت عاشقیست یکچندی».
آن هم آخر نظم (نه شعر) به این بلندی و با این اعتبار، والله نوبر است.
حال ببینیم منیره حسینپوری چه میگوید:
«چشمانت را سرمه میکشی/ با فشنگی سوخته/ ترکشهای تنهایی را/ به جان و دل میخری/ و بیوهشدن صفتی زیباست/ وقتی همسفرت/ برای تو جا رزرو کرده باشد؛ در بهشت!»
اثری با مضمون و سخنی نو مثل بیتی که از سعدی نقل شد؛ شعری که کاربردی هم هست، شعری که حرفش را با تصاویر و اشیای تازه میزند و از این راه تا حدی به شعر نزدیک میشود، اگر نه نیمه دیگرش هنوز در حد بیت سعدی نظم است و در بیان یک مفهوم آمده که حتی بسیار راحت و به آسانی قابل معنی است. یعنی از آن جان بیتاب و زبان آتشفشانی خبری نیست و نیز از آن کلامهایی که برای مصرف شدن و معنی شدن نمیآیند؛ کلامی همچون کلام عارفان. یعنی شما از هر راهی و هر زبانی و با هر نگاهی بخواهی به معنی کردن و حتی تفسیر کردن کلامهایی آنچنانی که کلام اشارت و اشراق است، اقدام کنی نمیتوانی آن را به دستآوری و به همین دلیل و سبب چنین کلامهایی جاودانه میمانند و مصرفی نیستند و حتی همچون کلام و نظم بلند بیت سعدی، در حد اعلای کاربردی نیستند که فقط به درد یک زمانهایی بخورد و فقط در آن زمان کاربرد داشته باشد و مصرف شود.
این همه حرف زدن و جان کلام را آشکار کردن، صرفا به این دلیل بوده که شاعرانی همچون منیره حسینپوری لیاقت بزرگ شدن را دارند، اگر نه اگر شاعر سطح نازلتری بود، سخن پایینتری را لازم داشت.
زیباییها و حرفها و مضمونهای تازه هنوز با شعرهایی نظیر «شمع خاموش» در این دفتر روشن است:
«میشمارم/ شمعهای سوخته روی کیک را/ تا یادم بیاید چند سالهام/ تا یادم بیاید/ چه لحظههای روشنی را/ به سادگی فوت کردهام!»
تا آنجا که شاعر خوب ما دیگر ته میکشد و ناتوان، خود را به ضربالمثلی میسپارد تا از قدرت و پشتوانه آن استفاده کند اما نمیتواند؛ ضربالمثلی که شاید قرنها طول کشیده تا از راه تجربههای گرانقیمت حاصل شده و به دست ظریفی به سخن درآید. شاعری که نتواند از چنین پشتوانههای بزرگی بهره ببرد، حداقل در آن لحظه از شاعری خود را و شعر را بسیار دست کم گرفته است:
«از این ستون.../ تا آن ستون.../ و ما رسیدیم به ستون بعدی/ مرگ ایستاده بود به انتظارمان/ شاید مرگ/ فرجی بود/ برای گره بزرگ به نام زندگی!»
به شعر «هدف» که میرسم، پیش از آنکه بخواهم به شاعرش برای این شعر نابش تبریک بگویم که شعری است که دیگر مصرفی یا کاربردی نیست، به ناشر فرهیخته و شاعرش تبریک میگویم که مثل اکثر ناشران در فکر چیزهای دیگر نیست و اگر هم هست، نشان میدهد که اصل برایش درک و دریافت استعدادهاست. شما شعر ذیل را به عنوان یک مخاطب حرفهای چقدر میتوانید معنی کنید، هیچ! حتی تفسیر کردنتان به معنی شدن این شعر نمیانجامد، بلکه در حد اعلای تفسیر، تنها میتواند همچون هالهای آن را دربر گیرد.
شاعر عنوان دفتر شعرش را از این شعر گرفته و این خود نشان از آن دارد که وی ناخودآگاه شعر میگوید اما پس از سروده شدن اشعارش، نسبت به آنها آگاه هست و اشراف دارد:
«از شاخه درختی/ که پرنده میزاید/ تا همان شاخه/ که تیر و کمان من میشود/ درخت محافظهکار است/ و پرنده هدف خوبیست/ به شرط آن که/ آسمان فراریاش ندهد!»
دفتر شعر «درخت محافظهکار است» را همین اشارت بس تا وقتی دگر.