سید امیرحسین موسوی: در قرن بیستویکم، مباحث پیرامون سیاست صنعتی، دیگر نه پیرامون «چرایی» (لزوم یا عدم لزوم) اتخاذ سیاست صنعتی، بلکه پیرامون «چگونگی» و در واقع نحوه درست اتخاذ و اعمال سیاست صنعتی است. با توجه به اینکه هدف سیاست صنعتی، تسریع در تحول ساختاری از طریق کمک به ایجاد و تقویت صنایعی است که این تحول را پیش برانند، لذا آنچه برای سیاست صنعتی در درجه اول اهمیت قرار دارد، نحوه گزینش بخش و شناسایی بخش یا فعالیت صنعتیای است که توان بیشتری برای کمک به این تحول ساختاری دارد. شایان ذکر است در بسیاری مواقع سیاستهای صنعتی به دلیل اشتباه استراتژیک در انتخاب بخشها به شکست انجامیده است.
نکته دیگر اینکه یک سیاست صنعتی مشخص برای همه کشورها وجود ندارد و بسته به موقعیت و شرایط اقتصادی و نیز اولویتها و ارزشها و اهداف کشورها، باید دست به انتخاب و اتخاذ سیاست صنعتی مناسب زد. از این رو هر کشور نیاز دارد الگوی سیاست صنعتی خود را بسته به شرایط صنعت و نهادهای سیاسی کشور خود توسعه و بهبود دهد.
همچنین علاوه بر اینکه سیاست صنعتی برای کشورهای مختلف متنوع است، سیاست صنعتی در یک کشور در دورههای تاریخی مختلف نیز متفاوت است. به عبارت دیگر، سیاست صنعتی را باید یک فرآیند مداوم در نظر گرفت، نه یک هدف. پویایی سیاست صنعتی در انتخاب بخش را میتوان با برنامهریزیهای دورهای مدنظر قرار داد. تجربه کرهجنوبی، پویایی انتخاب برنامهریزان را در بازههای 10 ساله نشان میدهد؛ این پویایی با بهبود ظرفیتهای اولیه و نیز توانمندی دولت قابل تحقق است.
در مجموع اقتصاد ایران ـ در شرایطی که عملا فاقد استراتژی توسعه صنعتی است ـ نیاز مبرمی به توجه به اولویتهای پیشگفته دارد. در چنین شرایطی یک دوره انتقالی ۵ تا 10 ساله انتخاب صنایع آیندهدار با ریسک کم، با تمرکز زیاد بر مکانیسمهای حسابکشی از حمایتشوندگان، برای اقتصاد ایران توصیه میشود.