printlogo


کد خبر: 241563تاریخ: 1400/9/24 00:00
نگاهی به کتاب «مادر برام قصه بگو»، تاریخ شفاهی گروه سرود آباده
شام با رئیس‌جمهور وقت

سیدمجتبی طباطبایی‌: قریب به یک ماه است از یادواره شهدای دانش‌آموز شهرستان‌مان گذشته. یادم هست برای آمادگی پیش از مراسم، تا میهمانان و خانواده‌های شهدا بخواهند برسند سرود «مادر برام قصه بگو» را پخش کردیم. حال و هوایی دانش‌آموزی داشت و برای آنهایی که در دهه‌های 60 و 70 زیست کرده بودند سرشار از خاطره بود. فکر نمی‌کردم بعد از آن یادواره و زمزمه روزانه آن سرود، حالا کتابی پروپیمان دست بگیرم به نام «مادر برام قصه بگو» و تاریخ شفاهی گروه سرود آباده‌ شیراز را روایت کنم؛ سرودی که همانند بسیاری از سرودهای تولید‌شده در دهه اول انقلاب درونمایه‌ای انقلابی و بعد هم آمیخته با فضای جنگ دارد. وجه تمایز ماندگاری در بعضی سرودها مثل همین سرود «مادر»، تلفیق آن با فرهنگ دینی و ادبیات عاشورایی است. یک وجه تمایز دیگری که این سرود نسبت به سرودهای هم‌دوره خود دارد جنبه درام آن است. سرود علاوه بر مفاهیم عمیقی که از تلفیق دفاع‌مقدس و واقعه کربلا دارد، داستانی هر چند ساده را در خود جا داده که برای گوش‌هایی که سالیان سال با قصه و لالایی کودکی خود را پشت سر گذاشته‌اند می‌تواند ارتباط عمیقی را ایجاد کند. پسری از مادرش می‌خواهد از پدرش برایش بگوید و در ادامه خواب پدر را می‌بیند و با او هم‌کلام می‌شود. 
کتاب انگار یک تاریخ‌خوانی جمعی است. به قول نگارنده، روایت‌های جمعی از اتفاقات جمعی. مستند، به همراه یک جذابیت موسیقایی که برای این کتاب همانند دمیدن روح عمل می‌کند. نویسنده همان‌طور که در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد دست به نوشتن نبرده و داستان‌پردازی نکرده است. وقایع را از زبان افراد حاضر در آن موقعیت زمانی و مکانی بیان می‌کند و سعی دارد خاطرات یک وابستگی به هم داشته باشند. این وابستگی در پیوستگی خاطرات یا در تکمیل آنها به چشم می‌خورد. جز سفر سوریه که مخاطب در صفحات ابتدایی به واسطه تفاوت فضا سردرگم است، باقی فصول این مشکل را ندارند و به قول معروف کار را درآورده است اما آنچه کتاب تاریخ شفاهی یک سرود معروف در تاریخ انقلاب اسلامی را جذاب می‌کند، پیوست صداست. نگارنده در لابه‌لای کتاب هر جا راویان صحبت از سرودی کرده‌اند و به متن آن اشاره داشتند، تک‌خوانی آنها را به واسطه «کیوآرکد» کنار متن قرار داده که قابل دانلود و شنیدن است. این موضوع برای کتاب ۲ جنبه مهم دارد؛ اول آنکه مخاطب ارتباط عمیق‌تری با کتاب برقرار کرده و انگار خود را همراه محمدمهدی رحیمی، محقق و مصاحبه‌کننده اثر می‌یابد و دوم آنکه ضریب خوبی به مستند بودن کتاب می‌دهد. همان‌طور که انتخاب نوع روایت زمینه مستند بودن را از قبل فراهم کرده است. 
کتاب با ملاقات با رئیس‌جمهور وقت، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شروع می‌شود که نگارنده سعی دارد به دور از گزیده‌گویی و گلچین کردن خاطره‌ها، هر آنچه باعث قوت گرفتن کتاب است را بیان کند؛ فضاسازی‌ها از نگاه نوجوانانه رنگ می‌گیرد و سعی شده خاطرات جنبه بزرگسالی کمتر به خود بگیرد. هر چند در بین تصویرسازی بزرگسالانه و نوجوانانه مدام در رفت‌و‌آمدیم اما فضای کلی روان و شیرین به رشته تحریر درآمده است. در کتاب به نقل از علیرضا هوشمند، یکی از اعضای گروه سرود می‌خوانیم: «همین‌طور که داشتیم تو همین محوطه نهاد حرکت می‌کردیم که به سالن محل اجرا برسیم، یک لحظه چشمم به یک درخت سرو خیلی بزرگی افتاد که گنجشک‌های زیادی داشتند توی آن وول می‌خوردند. دور از چشم آقای توکلی رفتم نزدیک درخت ببینم می‌شود یکی از این گنجشک‌ها را بگیرم بیاورم تو اتوبوس ول کنم و بچه‌ها را اذیت بکنم؟! رفتم ایستادم پای درخت، دیدم دستم به هیچ کدام نمی‌رسد. برگشتم پیش بچه‌ها...»
انتخاب فصل «خاکی و صمیمی» برای شروع کتاب انتخاب خوبی است. به قول معروف کار سرود گُل کرده و اجرا رسیده به نهاد ریاست‌جمهوری که در نهایت به شام و دورهمی غیررسمی با رئیس‌جمهور ختم می‌شود. یکی از نکات قابل توجه در این بخش، توجه و دقت نظر رهبری در مساله موسیقی و سرود است. در لابه‌لای باقی خاطرات نیز می‌خوانیم که ایشان در مناسبت‌های مختلف و به بهانه‌های گوناگون به نوعی حمایت خود را از این مساله اعلام می‌کنند. به عنوان مثال جدا از هدایایی که گروه می‌گیرد، 40 روز بعد از رحلت امام خمینی(ره) در مجلس روضه‌ای که برپاست رهبری سراغ آقای توکلی، سرپرست گروه را می‌گیرند و درباره انتقال او به یزد و جدا شدنش از گروه سرود آباده با او صحبت می‌کنند که پیش‌تر درباره رأس کار ماندن آقای توکلی با او صحبت کرده بودند. یا مورد دیگری که از زبان یکی دیگر از اعضای گروه از جلسه نهاد ریاست‌جمهوری در کتاب می‌خوانیم: «... بعد توصیه کردند چون جامعه درگیر جنگ و جبهه و شهادت و جانبازی مردم است و خودش غمناک است، سرودها را تو دستگاه‌هایی درست کنید که جدا از حماسی بودنش بعد غمناکی‌اش کمتر باشد. مثلا دستگاه سه‌گاه و چهارگاه کار کنید که سرودا شادتر باشه و آرامش و شادابی بیشتری به جامعه بده...» احمد توکلی، سرپرست گروه سرود آباده معلم حرفه و فن است. علاقه‌مند به موسیقی و نواختن که خود را دور از چشم پدر به انوشیروان روحانی می‌رساند و سر از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران درمی‌آورد اما دانشگاه را ناتمام رها کرده و وارد فضای دانشسرا و تربیت معلم می‌شود. در همان ابتدای ورود نیز به خاطر تبحری که در موسیقی دارد به عنوان مسؤول موسیقی آموزش‌و‌پرورش مشغول به کار می‌شود. آنچه در کتاب مهم است نحوه تعامل با بچه‌ها و راه‌اندازی گروه سرود آباده است. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد کتاب سعی دارد راوی واقعیت‌ها باشد و کمتر دست به تیغ سانسور ببرد. در کتاب، یکی از اعضای گروه می‌گوید بچه‌ها دائم‌الشیطنت بودند و آقای توکلی دائم‌البرخورد. نکته ارزیابی عملکرد آقای توکلی به عنوان یک مربی تربیتی نیست، بلکه این شاهد مثال از برای تصدیق درست‌گویی به جای درشت‌گویی درباره ایشان آورده شد. فضای کاری ایشان ۲ برهه تاریخی را در بر می‌گیرد؛ فضای دانشسرا و شروع معلمی به عنوان سرباز معلم در قبل از انقلاب و سپس ادامه فعالیت در آموزش‌و‌پرورش به عنوان مسؤول موسیقی پس از انقلاب. در این متن بیان چند نکته از خصوصیات ایشان خالی از لطف نیست؛ اول، توانایی و دانش تخصصی ایشان در زمینه موسیقی است که در فصل «موسیقی‌دان یواشکی» بیشتر با این ویژگی آشنا می‌شویم. دوم، دید و همت بلندی‌ که در کارشان دارند. در بخشی از کتاب نقل می‌کنند که اگر یک‌هزارم امکانات سالن رودکی تهران را داشتند دنیا را می‌گرفتند! سوم، حضور در تک‌تک مدارس آباده و پیدا کردن بچه‌های مستعد بود. در یکی از حضور‌ها ۲ نفر از بچه‌ها در مراسم صبحگاه مشغول خواندن قرآن و دعا هستند. آقای توکلی با شنیدن صدای آنها با اینکه از تعدادی دیگر تست گرفته است نامه‌ای به مدرسه می‌زند و از معاون تربیتی می‌خواهد آن ۲ دانش‌آموز را برای تمرین سرود بفرستند. چهارم، دقت نظر و حساسیت بالایی است که ایشان برای خروجی سرودها مدنظرشان بوده است. در کتاب می‌خوانیم برای ۲ بیت از یک سرود گاهی یک روز کامل تمرین می‌کردند. نکته پنجم و مهم‌ترین نکته از نگاه نویسنده، رشد مردمی گروه سرود و حرکت از پایین به بالای آن است. به این معنی که درست است بخشنامه‌ای به واسطه رئیس آموزش‌و‌پرورش برای فعالیت گروه‌های سرود ‌زده می‌شود اما آقای توکلی به آن بسنده نمی‌کند و در کتاب اشاره می‌کند که ماشینش را بنزین می‌زده و تا مدارس روستاها می‌رفته و پیگیر سرود بوده. تک‌به‌تک کلاس‌ها را حاضر می‌شده و با همکاری مربیان تربیتی مدارس یک به یک بچه‌ها را ارزیابی می‌کرده و برای گروه سرود آماده می‌شدند. می‌توان به نکات مثبت بیشتری اشاره داشت و نکات منفی را نیز بر این نوشته اضافه کرد که چون کتاب، تاریخ شفاهی گروه سرود است به همین اندازه اکتفا می‌کنم. قلم زدن در حوزه تاریخ مردمی و اجتماعی فرهنگ انقلاب اسلامی از آن دست کارهای مهمی است که دفتر مطالعات جبهه انقلاب اسلامی به انجام آن همت کرده و این کتاب را می‌توان به زعم نویسنده در جمله کارهای قوی مجموعه تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی قرار داد.

Page Generated in 0/0141 sec