مالک شیخی: آغاز فصل سرما طی سالهای اخیر بیش از آنکه خبر بارش برف و باران با خود داشته باشد، هشدار روزهایی است که آلایندگی بر کشور باریدن میگیرد. زمستان نیز در روزگار معاصر مانند بسیاری از کلمات دیگر، کاربستهای خود را از دست داده و فصلی که تا دیروز به سفیدی برفش تصور میشد حالا به سیاهی آلودگی هوا شناخته میشود. در روزگار قدیم، «صید ماهی از آب گلآلود» عنوان میشد اما در روزگار حاضر، عدهای «از هوای آلوده» نیز ماهی میگیرند. همانها که منفعت خود را در واردات بنزین آلوده و تولید خودروی غیراستاندارد و ایضا گران مییابند و وقتی صحبت از آلایندگی میشود، انگشت اتهام را به سمت صنایع کشور میگیرند. حال آنکه طبق تحقیقات علمی انجامشده، عامل اصلی آلودگی هوا نزدیک به ۷۰درصد متعلق به خودروها و سوخت غیراستاندارد است؛ آنچنان که روز گذشته به طور مثال در کل اصفهان، فقط شهرستان مبارکه بود که در وضعیت پاک قرار داشت. شگفت آنکه این شهرستان یکی از صنعتیترین شهرستانهای اصفهان است و غیر از صنایع بزرگی چون سیمان سپاهان و فولاد مبارکه و فولاد ماهان و صنایع شیمیایی، در جوار کارخانههای بزرگی چون ذوبآهن نیز قرار دارد اما همواره صنایع مستقر در آن به آلودگی متهم میشوند، البته در بسیاری از روزهای دیگر سال نیز که اصفهان در وضعیت آلوده قرار دارد، این شهرستان هوای پاک (بالاتر از هوای سالم) را تجربه میکند و کلانشهر اصفهان به علت تردد خودروها در وضعیت ناسالم قرار میگیرد.
گویا این منافع دیگران است که اجازه نمیدهد مردم از علتهای صحیح برای معلولهای حقیقی مطلع شوند و همواره تا صحبت از آلودگی هوا میشود، در آدرسی غلط، برای اذهان عمومی، صنایع را متهم جلوه میدهند.
حتما شما نیز این حکایت معروف را شنیدهاید که روزگاری مدرس نوپایی در مکتبخانهای مشغول کار شد و بر اثر کمتجربگی کلاس را نتوانست آنگونه که باید کنترل کند. پس برای پیدا کردن راه چاره در جمع دیگر مدرسان مکتبخانه از پیر جمع، راهحل مشکلش را پرسید. پیر به او گفت: «هفته دیگر به محض ورود به کلاس، قدبلندترین شاگرد کلاس را بدون دلیل فراخوان کن و او را به کشیدهای آبدار بنواز. اینگونه بقیه کلاس حساب کار خود را خواهند کرد». گذشت و هفته بعد مدرس به محض ورود به کلاس اینچنین کرد. شاگرد بیچاره که دارای هیکلی درشت نیز بود به محض دریافت سیلی شروع به گریه کرد.
مدرس، با تعجب از او سوال کرد تو با این هیکل چطور با یک سیلی اشکت سرازیر شد. شاگرد مفلوک جواب داد: «گریهام از درد سیلی نیست، درد اینجاست که در طول هفته اخیر همه مدرسان ما، بدون دلیل من را فرامیخوانند و کشیدهای نثارم میکنند».
حالا گویا حکایت اتهام صنایع کشور نیز از این قسم است. هر جا حرف از خشکسالی و کمآبی و قصور دیگران میشود، این صنعت است که باید بیهیچ قصوری سیلی بخورد.
شاید همه اینها به خاطر بزرگ بودن باشد اما قطعا منصفانه نیست.