printlogo


کد خبر: 242131تاریخ: 1400/10/8 00:00
نگاهی به مجموعه شعر «با قطار دقیقه‌ها برگرد» اثر سیروس مرادی‌روئین‌تنی
بینابین

وارش گیلانی: مجموعه شعر «با قطار دقیقه‌ها برگرد» از سیروس مرادی‌روئین‌تنی، دفتری است در غزل و مثنوی. یعنی از این دفتر شعر 87 صفحه‌ای، تا صفحه‌ 71 غزل چاپ شده و پس از آن چند مثنوی. مثنوی‌های این دفتر بلند نیست و غزل‌ها نیز بین ۵، ۶ و ۷ بیت است؛ یعنی در این دفتر غزل ۸ بیتی نیست. بی‌شک این آمار کوتاه نشان از آن دارد که در ظاهر امر ما با شاعری روبه‌رو هستیم که اهل ایجاز است و اطناب نمی‌داند. گفتیم در ظاهر، زیرا دیده‌ایم شعرهایی را که در کوتاهی خود نیز موجز نیستند و دچار اطنابند و برعکس دیده‌ایم شعرهای بلندی را که موجزند و مطول نیستند. در کل و معمولا شاعران کوتاه‌سرا یا شاعرانی که شعرهای بلند نمی‌سرایند، اهل ایجازند یا حداقل و کم‌وبیش اهل اطناب نیستند. سیروس مرادی‌روئین‌تنی در نخستین غزل خود از مجموعه شعر «با قطار دقیقه‌ها برگرد» می‌گوید:

«صدایم ماجرای سنگ و شب شرمنده‌ دریا
دلم آن سوی صد فرسنگ و شب شرمنده‌ دریا
کدامین «یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان» آه
که اشک آمیزه‌ای از رنگ و شب شرمنده‌ دریا
نگاه رازقی‌ها گیج عطر گنگ گلدان‌ها
غزل دلتنگ و شب دلتنگ و شب شرمنده‌ دریا... 
هزاران سال بعد از خود برایت می‌نویسم که:
صدایم ماجرای سنگ و شب شرمنده‌ دریا».
غزل اول که چندان موجز نبود، هر چند اطناب هم نداشت. 
ترکیب‌های ملیح و به قدر کفایت عاطفه و تخیل را در غزل‌های مرادی‌روئین‌تنی می‌توان دید؛ یعنی نه تخیلش حیرت‌انگیز و اعجاب‌آور است چنانکه مثلا غزل‌های خسرو احتشامی و نوذر پرنگ (نمی‌گویم سیمین بهبهانی و حسین منزوی و محمدعلی بهمنی، چرا که اینان شاخصه‌های متنوع و متعددی دارند و نمی‌توان غزل آنان را در یکی، دو ویژگی محدود کرد). یعنی در این حد و حدود است: 
«ساعت از ثانیه‌ها رد شد و باران بارید
روشنی داد به انگیزه‌ صبح و سحرم
زیر لب زمزمه کردم که زمستان نشود
فصل سبزی که صمیمانه تو را همسفرم».
و نیز نه چندان از عاطفه سرشار است که مثلا در غزل‌های «مهرداد اوستا» که بار عاطفی را بی‌تصویر و تخیل بر دوش ترکیب و رقص و گشت و واگشت کلمه‌ها می‌توان دید و از این رهگذر دسته‌ دسته عاطفه چید. عاطفه‌ غزل‌های مرادی‌روئین‌تنی نیز ملیح و آرام است و البته بی‌تاثیر در احساس مخاطب هم نیست:
«لب مبند از سخن ‌ای دوست که بی‌بال و پرم
آسمانی شده با تو غزل دربدرم
شعله شعله دلت از هرم غزل سوزد
چه خلیلانه که در آتشی و بی‌خبرم
کودک موجی و از بندر عشق آمده‌ای
مرد توفانی من، آینه‌ من، پدرم!»
شاعر این شعر را اینگونه به استاد خود تقدیم کرده است: «تقدیم به استادم خلیل عمرانی و شاعرانگی‌اش». 
سطح زبان‌آوری و بازی‌های درست و سالم زبانی و نوآوری در این زمینه نیز در این دفتر شعر چندان تازه و پررنگ نیست و در حد کارهای انجام‌شده است که شاعران و منتقدان حرفه‌ای برایش امتیازی قائل نمی‌شوند، اگر چه ضروری و لازمش می‌دانند؛ برعکس مخاطبان معمولی شعر که چون دقت چندانی در ظرایف و دقایق شعرها ندارند، ممکن است در این حد از زبان‌آوری را ابداع و نوآوری سیروس مرادی‌روئین‌تنی بدانند:
«فصل سبزی که صمیمانه تو را همسفرم»./ مرگ چندم/ گم‌ترین گم/ فردای‌تان دوباره‌ ابلیس/ از کوچه‌های مضطرب گریه عابرم و... 
اما از آنجا که هر شاعری شعر خوب و بد و متوسط و شعر کمرنگ و پرنگ عاطفی و پرتخیل و کم‌تخیل و در کل ضعیف و قوی دارد (حالا یک شاعر بیشتر و یکی کمتر)، بی‌شک مرادی‌روئین‌تنی نیز دفترهای شعرش خالی از شعرها و غزل‌های برجسته نیست، چنانکه غزل «آواز رود» چنین است؛ شعری پرتخیل با مایه‌هایی از زبان حماسی غزل؛ نوعی از حماسه‌ تغزلی‌وار که بیشتر در غزل حسین منزوی موج می‌زد و در نوع شعرهایی که سیمین بهبهانی برای رزمندگان جبهه‌ جنگ ایران علیه عراق گفته بود و برای وطن در حال جنگ و... در دفتر شعری با عنوان «خطی ز سرعت و آتش» یا دفتر غزلی از منزوی با عنوان «حنجره‌ زخمی تغزل» که در هر ۲ دفتر غزلی که نام بردیم، یک نوع کلام حماسی که عاشقانگی را در خود پیچیده است موج می‌زند. طبعا این موج در دفتر غزل‌های سیمین و منزوی نیز بخوبی دیده و احساس می‌شود، برعکس بهمنی که غزلش بیشتر عاطفی است و این از عنوان دفترهای غزلش پیداست: «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود». این تقریبا عاطفی بودن توأم با اندکی حماسی بودن در عنوان دفتر شعر یا دفتر غزل‌های سیروس مرادی‌روئین‌تنی هم دیده می‌شود: «با قطار دقیقه‌ها برگرد». در واقع این گونه عنوان‌ها و اسم‌ها بر دفتر شعرها، پلاک و نشانی کوچکی است که تقریبا ما را به محتوا و متن شعرها می‌رساند؛ به کلیتی از این دست که آیا حماسی است یا عاطفی و یا پرتخیل است و چه و چه. از نام مجموعه شعر «با قطار دقیقه‌ها برگرد» سیروس مرادی‌روئین‌تنی نیز می‌توان دریافت که نیمه‌عاطفی، نیمه‌حماسی و کم‌تخیل است؛ البته منظور ما حماسی بودن در زبان است نه در محتوا. به ابیات ذیل که بنگرید، درخواهید یافت که این زبان حماسی‌وار نیز تا حدی در غزل‌های این دفتر دیده می‌شود، در غزلی که از بهترین شعرهای این دفتر است:
«سبز آمد و سپیده گذشت از مقابلم
ابری که بغض کرد و نه! بارید بر دلم
آواز رود بود که پیچید در زمین
آتش دهان گشود به فردای حاصلم
پلکم به هم رسید و شب از شوق من گذشت
دریا نشست در نفس سرد ساحلم
توفان در امتداد شب تیره جان گرفت
وقتی شکست شاخه‌ شوق شمایلم».
نکته‌ دیگر اینکه نمی‌توان گفت ‌روئین‌تنی پیرو شعر و زبان قیصر امین‌پور است یا تحت تاثیر اوست اما می‌توان گفت در بخشی و قسمتی از شعرهایش بی‌تاثیر از قیصر نیست. شاعری هم که از زبان و نوع بیان شاعری دیگر وام بگیرد، بی‌شک به دام نوع تعبیرات او می‌افتد؛ از نوع کنایه‌ها تا نوع استعاره‌ها و تشبیهات و... و در نهایت محتوا یا حداقل بخشی و نمایی از متن و محتوای آن. ابیات ذیل تا حدی یادآور زبان و نوع شعر قیصر است؛ از غزل‌هایش تا شعرهای نیمایی‌اش:
«روزهای ترانه و خنده
لحظه‌های بدون پرونده
روزهای تلاقی دو نگاه 
کوچه‌هایی از عشق آکنده
دست‌هایی که گرم خواهش نان
 سفره‌هایی همیشه شرمنده
شاعران دچار زیبایی
شعرهای بدون پرونده».
یا ابیاتی از غزل ذیل که به زبان و نو و جنس شعر قیصر شباهت‌هایی دارد:
«ساعت آفتاب، لحظه‌ چند
به خدای پرندگان سوگند
مرگ یک روز می‌رسد از راه 
همه در این گزینه مشترکند
فرصتی باش تا کبوترها
بار دیگر به آسمان برسند
شاعری از پرنده‌ها می‌گفت
شاعری از پرنده دل می‌کَند».
بعضی از غزل‌های مرادی‌روئین‌تنی، مصراع‌هایش کوتاه است؛ سطرهای ۳، ۴ تا ۵ کلمه‌ای. در این نوع از غزل که طبعا با وزن‌های عروضی کوتاه همراه است، شاید تسلط شاعر بر ساختار فنی بیت‌ها و ساختار معنوی غزل‌ها بیشتر باشد؛ یعنی به قول معروف می‌تواند حریف میدان باشد؛ غزل‌هایی در این حد کوتاه:
«ای نوسان نفس رازها
شور تو انگیزه‌ آوازها».
یا این غزل:
«آتش عشق در نگاهت، من
آسمانی که گرم باریدن».
و نیز این نمونه:
«عاشقم بی‌دلیل و بی‌برهان
مثل آغاز ساده‌ انسان».
البته اغلب غزل‌های این دفتر مصراع‌هایش متوسط است و تعداد کمی این گونه کوتاه هستند. تعدادی هم پیرو مد و مدل اغلب غزل‌سرایان جوان امروزی، دارای مصراع‌های بلندند، مثل این غزل:
«خانه تاریک، خانه تودرتو، خانه آن اتفاق روشن نیست
بی‌تو دیگر عزیز! ثانیه‌ها، فرصت خوب با تو بودن نیست».
غزلی که در واقع هر مصراعش را می‌توان ۲ قسمت کرد و از هر بیتش یک بند برای چهارپاره ساخت و همین‌طور تا آخر. این چهارپاره بودن وقتی درست‌تر و بجا اتفاق می‌افتد که شاعر در هر مصراع ۲ قافیه‌ همسان و در آخر بیت نیز همان قافیه را تکرار کند. این گونه قافیه‌پردازی‌ها را بسیاری از شاعران در این گونه از غزل‌های بلندشان انجام می‌دهند. به اینگونه از وزن‌ها، «وزن دوری» می‌گویند؛ یعنی یک وزن در یک مصراع ۲ بار و در یک بیت ۴ بار تکرار می‌شود. به بیت ذیل از سیروس مرادی‌روئین‌تنی توجه کنید، بهتر متوجه منظور من می‌شوید:
«بگذار آسمان همین باشد، بگذار عشق نقطه‌چین باشد
بگذار آشتی کند با عشق، بگذار عشق... نه، همین باشد!»
چند مثنوی پایانی این دفتر نیز به لحاظ زبانی، فرق چندانی با غزل‌های مرادی‌روئین‌تنی ندارد. معمولا وقتی شاعری یک قالب دیگری را نیز برای سرودن انتخاب می‌کند، حتما این انتخاب با ضرورتی همراه است و در آن ضرورت شاعر به نوعی و حداقل تا حدی دچار تحول می‌شود؛ مثلا ممکن است با این کار شاعر اندکی زبانش تغییر کند و در دفتر و کارنامه‌ شاعر تنوع و دگرگونی ایجاد کند یا موضوع خاص و مضمون دیگری را پی‌ریزی کند اما ما در مثنوی‌های مرادی‌روئین‌تنی تغییراتی از این دست نمی‌بینیم و همه چیز انگار همانی است که بود، فقط مصراع‌ها بیشتر شده و نوع قافیه‌ها دیگر شده است:
«تو را مضایقه کردند از کویر گمان
یقین تو را نسرودند حضرت باران
تو را که از دل این کوچه‌ها سفر کردی
چه سال‌ها که بدون ترانه سر کردی».

Page Generated in 0/0063 sec