تاکنون شخصیت سردار سلیمانی از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. برخی از زاویه نظامی، برخی از زاویه عرفانی و هر کس از منظر و نگاه خودش. قطعا در این بین تحلیل و تأمل بر شخصیت سردار پرافتخار اسلام از نگاه شخصی که شاکله فکریاش بر بنای فلسفه بنیاد شده است و امور را از منظر فلسفی مینگرد، دریچه تازهای را روی فهم جایگاه ویژه سردار سلیمانی در سیر فکری انقلاب اسلامی میگشاید. دکتر غلامعلی حدادعادل، استاد فلسفه دانشگاه تهران در گفتوگو با «وطنامروز» در ۳ محور به بررسی پدیده سردار سلیمانی پرداخت؛ محور اول فرآیند رشد سردار سلیمانی در بطن وقایع انقلاب اسلامی، محور دوم جامعیت سردار سلیمانی - به عنوان مثال نقضی برای ابطال تفکرات سکولاریستی- و محور آخر، نگاهی به معنا و پیامهای واکنش مردم به خبر شهادت سردار سلیمانی.
متن کامل این گفتوگو را میتوانید در ویژهنامه سالگرد شهادت سردار سلیمانی که دوشنبه هفته جاری منتشر خواهد شد، بخوانید.
* جناب دکتر حدادعادل! ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، ممنون میشوم نگاه و تحلیل خودتان از شخصیت شهید سلیمانی و تأثیرگذاری ایشان به عنوان یک پدیده فرهنگی در منظومه مکتب انقلاب اسلامی را برای ما شرح دهید.
در آغاز سخن به روح بلند شهید سلیمانی درود میفرستم و از روزنامه «وطنامروز» هم تشکر میکنم که اهتمام به معرفی شخصیت این سردار بزرگ دارد.
شخصیت شهید سلیمانی، شخصیتی است که میتوانیم انقلاب اسلامی را با مطالعه زندگی او بهتر بشناسیم، یعنی اگر کسی به ما بگوید که انسان تربیت شده در تراز انقلاب اسلامی در دوران شما چه کسی است؟ یک نمونه خوب آن شهید سلیمانی است. رشد و نمو شهید قاسم سلیمانی نشانه تحولی است که انقلاب در جامعه ایران ایجاد کرد به طوری که یک بچه محروم متعلق به یک روستا به نام قنات ملک از بخش رابر که این روستا آنقدر کوچک است که شاید در بعضی از نقشهها نام آن درج نمیشود، اینچنین رشد و ترقی میکند و در جایگاهی قرار میگیرد که نامش برای همه جهان آشناست.
در دستنوشته بهجامانده از شهید سلیمانی تحت عنوان «از چیزی نمیترسیدم» که شرح حال خودنوشت ایشان است، شما میبینید که چه زندگی سادهای داشته و روستای آنها چقدر دورافتاده و محروم بوده به طوری که از آنجا محرومتر شاید کمتر جایی بوده است. بعد ایشان در آنجا به یک مدرسه ابتدایی رفته و به دلیل مشکلات مالی به کرمان آمده و کارگری میکند. دوران نوجوانی او هم با انقلاب اسلامی مصادف میشود. این فرد در متن این انقلاب به جایی میرسد که همه سیاستمداران قدرتهای بزرگ و فعالان سیاسی و نظامی منطقه، چشمهایشان به او دوخته میشود که او کجاست و چه میکند.
یکی از دوستان من به نام آقای دکتر خوشرو که نماینده سابق ایران در سازمان ملل بود و قبلا هم در آمریکا در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل کار میکرده است، برای من به نقل از کسی که به دیدار وزیر سابق یا اسبق دفاع آمریکا رفته بود یک مطلب عجیبی را نقل کرد. ایشان میگفت این وزیر دفاع برای خود دفتری داشته و برای موسسات آمریکا مثل پنتاگون یا وزارت دفاع و دانشگاهها، کارهای مطالعاتی راهبردی در امور نظامی و دفاعی آمریکا انجام میداده است. او میگوید وقتی من وارد دفتر این وزیر شدم، دیدم یک عکس تمامقد بزرگ و بلندبالایی از سردار سلیمانی را در برابر خود روی دیوار نصب کرده است. این فرد تعجب کرده و سوال میکند که شما چه نسبتی با سلیمانی دارید؟ شما میدانید که او دشمن شماست و شما هم دشمن او هستید، فلسفه اینکه عکس به این بزرگی و تمامقد را در دفتر کار خود نصب کردهاید، چیست؟ او گفته بود برای اینکه من دائم متوجه این نکته باشم که هر کاری که ما میکنیم این آدم خنثی میکند، این عکس را نصب کردهام تا فراموش نکنیم که در منطقه چه کسی نقطه مقابل ما است!
حالا شما ببینید چگونه این بچه محروم، از یک روستای محروم چنین جایگاه و عزتی در جهان پیدا میکند، این معجزه انقلاب است. خود سردار سلیمانی نشان میدهد انقلاب مردمی یعنی چه.
* اگر اجازه بدهید میخواستم درباره روابط شخصی خودتان با سردار سلیمانی هم سؤالی بپرسم؛ شما برای نخستین بار کجا و چگونه با سردار سلیمانی آشنا شدید؟
من چون نظامی نبودم، توفیق حضور در جنگ و جبهه را هم نداشتم، طبعا مثل کسانی نبودم که از دوران دفاعمقدس با شهید سلیمانی حشر و نشر داشته باشم، منتها از همان قدیم نام ایشان را جزو سرداران سپاه شنیده بودم و دورادور ایشان را میشناختم. بیشترین ارتباط من با شهید سلیمانی در شورای عالی امنیت ملی بود. وقتی من رئیس مجلس بودم در جلسات ۲ هفته یک بار شورا شرکت میکردم، گاهی شهید سلیمانی به جلسه شورا میآمد و گزارشی از حوادث و مسائل مهم منطقه میداد، بویژه وقتی یک اتفاقی در منطقه رخ میداد که ضرورت داشت ایشان تحلیل خود را از آن اتفاق بیان کند.
من که امثال ایشان و هملباسیهای ایشان را دیده بودم و با آنها آشنا بودم، متوجه شدم سلیمانی در عین حال که یک نظامی و سپاهی است اما یک خصوصیاتی افزون بر سپاهیگری و نظامیگری دارد. به قول شاعر: خوبان فراوان دیدهام اما تو چیز دیگری.
من در صحبتها، تحلیلها، استدلالها و موشکافیهایی که میکرد یک عمقی میدیدم که برای من بسیار اهمیت داشت و از همان زمان متوجه عظمت روحی و فکری این مرد شدم. بعدها به مناسبتهای دیگر هم برخورد داشتیم ولی بیشترین درک من از شخصیت ایشان آنجا صورت گرفت.
* از بین خاطرات و مراوداتی که با سردار شهید سلیمانی داشتید، کدامیک به صورت ویژه در ذهن شما ثبت و ماندگار شده است؟
یک خاطرهای از ایشان دارم که بعد از شهادتشان چند بار نقل کردهام. چند ماه قبل از شهید شدنشان (فکر میکنم ایام محرم بود) در روضه آقا شرکت کردیم. یکی از این شبها هم من و هم شهید سلیمانی به جای اینکه در صف L مانند کنار آقا بنشینیم، هر ۲ سمت چپ آقا آمده بودیم و در جمعیتی که جلو مینشینند، دوشادوش هم نشسته بودیم. جلسه با قرآن شروع شد و قاری این آیه را خواند: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُواالله عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا»، «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند». خب! در این انقلاب برای شهدا بارها این آیه قرآن را خوانده بودیم. همه گوش میکردیم اما من متوجه شدم که شهید سلیمانی که کنار من نشسته، در هنگام تلاوت این آیه گریه میکند. طوری گریه میکند انگار که در اوج روضه آخر مجلس است. من همانجا فهمیدم راز این گریه چیست. همانطور که نشسته بود، سرم را کنار گوشش بردم و گفتم: «حاجی! دلت برای رفقایت تنگ شده؟» وقتی سردار سلیمانی شهید شد، من یاد آن خاطره افتادم و گفتم اصلا این روح دیگر در این بدن قرار نمیگرفت. این شوق پرواز در آن گریهها دیده میشد. این خاطرهای است که هیچ وقت فراموش نمیکنم. مشروح کامل این گفتوگو را در ویژهنامه «وطن امروز» به مناسبت دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی که ۱۳ دیماه منتشر میشود، بخوانید.