نام سردار سلیمانی تا ابد به نام فلسطین گره خورده است و انشاءالله روزی که مردم جهان، تاریخ آزادسازی فلسطین از چنگ اسرائیل غاصب را بخوانند، بیشک نام سردار سلیمانی را در قله تاریخ این آزادسازی خواهند دید. دکتر سعدالله زارعی، کارشناس غرب آسیا در گفتوگو با «وطنامروز» به روایت تاریخ فراز و فرودهای مساله فلسطین در ۲ دهه اخیر پرداخت و با بررسی نقش حاجقاسم در این سالها، تاکید کرد اگر فرماندهی وقت سپاه قدس نبود، عملا طرح صلح اسرائیل و طرفهای عربی، آزادسازی فلسطین را به یک رویای دستنیافتنی تبدیل میکرد. این سردار سلیمانی بود که توانست با ذکاوت و روحیه جهادی خود و سرمایهگذاری بر آزادسازی لبنان، رهایی مناطق لبنانی از اشغال صهیونیستها را تبدیل به دومینوی بازگشت روحیه مقاومت در فلسطینیها کند.
* جناب دکتر زارعی! اگر بخواهیم کارنامه سردار سلیمانی را در پرونده فلسطین بازخوانی کنیم، به نظر شما جایگاه ایشان در مساله فلسطین کجاست؟
اگر کسی بخواهد جایگاه سردار سلیمانی را در مساله فلسطین بدرستی درک کند، ابتدا باید ببیند زمانی که سردار سلیمانی سپاه قدس را تحویل گرفت، مساله فلسطین در چه جایگاهی بود و زمانی که ایشان به شهادت رسید مساله فلسطین به چه نقطهای رسیده بود. سردار سلیمانی سال 1376 به فرماندهی نیروی قدس منصوب شد و 22 سال در این جایگاه و موقعیت بود. سال 1376 یعنی 1997 میلادی که سردار سلیمانی سپاه قدس را تحویل گرفت، زمانی است که نظام دوقطبی فرو پاشیده بود، فضای بینالمللی، فضای آمریکامحور شده بود و صهیونیستها به عنوان یک جریان پیوست شده به آمریکا در یک دوره طلایی سیر میکردند. در عین حال یک رعبی هم از اتفاقات فروپاشی در دنیا راه افتاده بود و یک صدا بیشتر در دنیا شنیده نمیشد و آن صدای آمریکا بود تا جایی که در داخل ایران هم در این مقطع، کسانی از داخل خود دولت، مطالبی را درباره حلوفصل مسائل با آمریکا مطرح میکردند. شما در تاریخ این دوره به مقالههایی مثل مقاله آقای سعید سیرجانی و آقای عطاءالله مهاجرانی، معاون حقوقی رئیسجمهور وقت در روزنامه اطلاعات میرسید که صحبت از مذاکره مستقیم با آمریکا میکردند.
این دوره، ماه عسل صهیونیستها بود و به همین خاطر به سمتی حرکت میکردند که اساسا به زعم خودشان مشکل و مساله خود را برای همیشه حل کنند؛ به عبارت دیگر به این سمت حرکت میکردند که فلسطین را به طور کامل از جغرافیا محو کنند. به همین خاطر است که مذاکرات اسلو و مادرید بین طرف عربی و طرف اسرائیلی، با محوریت آمریکا برگزار میشود. خروجی این مذاکرات این میشود که نام 2 دولت در جغرافیای فلسطین مطرح میشود، یکی از این 2دولت، رژیم جعلی اسرائیل است؛ صاحب 78درصد از جغرافیای فلسطین، دارای ارتش، روابط خارجی و مورد حمایت و پشتیبانی جامعه بینالمللی و یک دولت هم به نام دولت خودگران فلسطین که تنها صاحب 18 درصد از خاک فلسطین است که حق داشتن ارتش ندارد، امنیت عمومی آن به عهده اسرائیل است، از نظر اقتصادی بهشدت وابسته به کمکهای خارجی است و از نظر مناسبات حقوقی هم تحت تعهدات اسرائیل است. همچنین امنیت اسرائیل را نباید مخدوش کند و هر فلسطینی که علیه اسرائیل کاری انجام داد، حکومت فلسطینی باید او را دستگیر کند و تحویل دادگاههای اسرائیلی بدهد و در واقع هر اقدامی که باعث تضعیف یا ناراحتی اسرائیل شود را این دولت حق ندارد انجام دهد. این دولت در عین حال، حق برقراری رابطه سیاسی با کشوری که مخالف اسرائیل باشد را هم ندارد؛ یعنی روابط خارجی این دولت را هم منجمد و فریز کردند و در واقع شکلی از دولت غیرواقعی را در رامالله در نظر گرفتند.
این طرح را همه عربها حتی سوریه به عنوان یک کشور پیشتاز در جبهه عربی پذیرفت. حافظ اسد این طرح را به عنوان چیزی که نمیتوان درباره آن کاری کرد در نظر گرفت و در نهایت اینطور به نظر رسید که همه چیز درباره مناقشه اسرائیل و فلسطین تمام شده است.
یادم هست که در همان زمان سمیناری در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه که در خیابان شهید باهنر بود، برگزار شد که من هم در آن شرکت داشتم؛ هیاتهای خارجی و ایرانی در این سمینار حضور داشتند. در آنجا هم طرفهای عربی و هم طرفهای اروپایی، برخی با صراحت خیلی زیاد و برخی هم کمی با حجب و حیا این حرفها را میزدند که همه چیز تمام شده و فقط شما به این توافق نپیوستید. آقایی از انگلیس صحبت میکرد که مسؤولیتی در حوزه سیاست خارجی اتحادیه اروپایی داشت. ایشان در سخنرانی خود گفت: این قطاری است که همه بر آن سوار شدند و چرا شما سوار نمیشوید؟ آن زمان آقای ملکی، معاون وقت وزیر خارجه ایران به او پاسخ داد و گفت: اگر همه سوار هستند چرا جلو نمیروید، به ما چه کار دارید؟ فکر کنید یک نفر هم پیاده است. اینکه شما اصرار دارید ما حتما سوار شویم نشان میدهد که این قطار مشکل دارد و به مقصد نمیرسد، نه به این دلیل که ما سوار آن نیستیم، بلکه به دلیل اینکه این قطار اصلا شرایط لازم را ندارد. این چه قطاری است که یک راننده جنایتکار پشت رل آن نشسته و از مسیری میخواهد رد شود که آن مسیر برای او نیست؟
در اینگونه فضایی که حتی خود فلسطینیها هم باور کرده بودند همه چیز تمام شده و کاری از دست کسی ساخته نیست، حاجقاسم سکان سپاه قدس را به دست میگیرد و صحنه را تغییر میدهد. صحنه را تغییر دادن یعنی در برابر همه دنیا ایستادن! نهتنها در برابر همه دنیا ایستادند، بلکه در برابر جریاناتی در داخل کشور هم ایستادند. عدهای در داخل دولت آقای هاشمی و دولت آقای خاتمی هم این حرف را القا میکردند که فایده این کارهای شما جز هزینه بار کردن بر دوش جمهوری اسلامی چیست؟ شما چه کاری دارید انجام میدهید؟
ناگفته نماند این حرف هم از داخل دولت هاشمی درآمده بود که ما استراتژی خود را به این صورت تصحیح کنیم که فلسطین مربوط به فلسطینیها میشود و ما از سیاستهای عمومی جهان اسلام نسبت به فلسطین تبعیت میکنیم. در واقع این جمله به این معنا بود که اگر آنها صلح کردند، ما هم صلح میکنیم، همان