ادامه بحث فرار میکردند. به هر حال 2 جبهه مقابل هم بودند اما کدام جبهه، جبهه درست بود و منطق بر آن حاکم بود و کدام جبهه نادرست بود؟ ما معتقدیم آمریکاییها در مساله سوریه یک طرف قصه بودند. سعودیها هم طرف دیگر قصه بودند. حالا من پیشینه دخالتهای سعودیها در سوریه را نمیخواهم بگویم. بنابراین فکر میکنم حاجقاسم و جمهوری اسلامی تمام جوانب را رعایت کردند و جلو رفتند. کار به جایی رسید که جمهوری اسلامی و حاجقاسم چشم در چشم و سینه به سینه در مقابل کسانی قرار گرفتند که میخواستند وضعیت مطلوب خود را بر سوریه حاکم کنند. حاجقاسم در مقابل اینها ایستاد اما همواره بحث شیعه و سنی به عنوان یک مفر برای دشمنان مطرح بود که بر آتش فتنه و تنش بدمند. ما تا جایی که توانستیم سعی کردیم این مبانی و چارچوب را تبیین کنیم.
* آقای دکتر! یکی از اتفاقات مهمی که در حوزه دیپلماتیک در دوران شما افتاد، بحث اجلاس جنبش غیرمتعهدها بود؛ آیا شهید سلیمانی در این قضیه هم نقشآفرینی داشت یا صرفا این موضوعی بود که متعلق به وزارت امور خارجه بود؟
حاجقاسم به صورت غیرمستقیم در این موضوع نقش داشت اما مسؤولیت اصلی غیرمتعهدها در حوزه تخصصی وزارت امور خارجه بود. ما در گرفتن میزبانی اجلاس سران در تهران، مشکلاتی داشتیم. کشورهایی مخالف بودند و نمیخواستند اجلاس در تهران برگزار شود اما یک مشکل خاصی که با آن مواجه شدیم این بود که 3 سال قبل از اجلاس کوبا، قطریها تقاضای میزبانی را داده بودند. قطریها هم از این جهت یک تقدمی نسبت به ما داشتند و هم میزبان قبلی که کوبا بود و رئیس جنبش عدم تعهد بود، مقداری امکاناتی را از قطر دریافت کرده بود برای اینکه سمپاتی آنها را داشته باشد. ما در نهایت باید قطر را به گونهای همراه میکردیم. قطر کشوری است که در منطقه میخواهد میدانداریهایی را داشته باشد و کارهای بزرگی کند، مثل همین میزبانی المپیک آسیایی و جامجهانی یا هواپیماییای که آن را در موازات با امارات در دنیا مطرح میکند. از طرفی قطر محل مخالفان دولتهای عربی نیز هست، یعنی یک زمانی صادق المهدی که مخالف دولت سودان بود یا خالد مشعل و دیگران در قطر برایشان امکانات فراهم میشد.
در قصه فلسطین و حماس، قطر علاقهمند بود در کنار ایران، سوریه و ترکیه نقشآفرینی کند، کما اینکه بعد از جنگ 33 روزه نیز در بسیاری از بازسازیهای جنوب لبنان نقش داشت. قطر مواجه با بحرانی در لبنان شد به نام عدم انتخاب رئیسجمهور. حدود یک سال بود لبنان بدون رئیسجمهور بود. ما یک حلقه چهارجانبهای را تشکیل دادیم متشکل از ایران، لبنان، قطر و سوریه که نشستی هم در سوریه برای بررسی همین مشکل تشکیل دادیم. بعدها قطر پیشنهاد داد سران مختلف جریانهای لبنانی در یک نشست در دوحه جمع شوند و آنجا بر یک فرمولی توافق کنند و رئیسجمهور لبنان تعیین شود. اینها مینشینند و تمام روز تا ساعت یک بامداد مذاکره میکنند و به نتیجه نمیرسند. امیر قطر در جلسه آنها شرکت میکند و میگوید شما نمیخواهید به توافق برسید، پس جمع کنید بروید. سفیر ما در لبنان ساعت یک بامداد به من اطلاع داد چنین قصهای پیش آمده است. من با وزیر خارجه قطر تماس گرفتم، گفتم چرا این کار را کردید؟ گفتند اینها نمیپذیرند و به توافق نمیرسند. گفتم بیشتر ادامه دهید، بالاخره لازمه دیپلماسی این است که تلاش بیشتری کنید. گفت من میگویم گفتوگوها را ادامه دهند و شما هم کمک کنید. من با لبنان و سوریه تماس گرفتم و آنها هم پیگیریهایی کردند و زمینه فراهم شد. بخش مربوط به گروههای شیعه لبنانی که در هماهنگی کامل با حاجقاسم بودند نیز انجام شد. ساعت 9 صبح وزیر خارجه قطر با من تماس گرفت و گفت توافق حاصل شد. اینقدر این توافق مهم بود که لبنان به خاطر این توافق جشن گرفت. در آن جشن لبنانیها اردوغان، امیرقطر، وزیر خارجه سعودی و فرانسه و سوریه و ایران و عمان و برخی دیگر را دعوت کردند و ما هم رفتیم. من آنجا به ملاقات امیر قطر رفتم، امیر قطر تا من را دید گفت آقای متکی من میدانم ایران چه کرد. این توافق، توافق ما قطریها نیست، این توافقی است که ایران از 2 تا 9 صبح این پروژه را به ثمر رساند و من همین فردا صبح وزیر خارجهام را به ایران میفرستم تا از مقامات ایران تشکر کند.
فردا صبح وزیر خارجه قطر آمد و تشکر امیر قطر را ابلاغ کرد و درباره نقش ایران گفت. من گفتم تشکر لازم نیست، شما هم در عوض کاری برای ما انجام دهید. گفت چه کار کنیم؟ گفتم میزبانی عدم تعهد را شما به نفع ما کنار بروید. گفت قبول است، «علی عینی».
آن مسالهای که برای ما بسیار حیاتی بود و ما 3 سال دوندگی کردیم تا این میزبانی را بگیریم، انجام شد. اینجا دقیقا محل تلاقی دیپلماسی و میدان است که موضوعی به این مهمی را حل میکند. یعنی چگونه میدان به کمک دیپلماسی آمد و ما یک قصهای را که 3 سال بود نگران آن بودیم بخوبی حل شد. به تعبیر مقام معظم رهبری کار سیاست خارجی و دیپلماسی مثل یک کار مینیاتوری است، شما ذره ذره درست میکنید و در نهایت میشود آن نقش و نگار زیبایی که حظ بصر ایجاد میکند.
ما تقریبا اوج همزیستی مبتنی بر همافزایی را بین ۲ مقوله میدان و دیپلماسی در وزارت امور خارجه و نیروی قدس داشتیم و شهید سلیمانی از این زاویه نقش موثر داشت.
* در پایان ممنون میشوم با توجه به تحولات افغانستان توضیحی هم درباره مناسبات با طالبان به ما بدهید.
ببینید! افغانستان کشوری است که 42 سال است مرکز بحران قرار گرفته. در سال پیروزی انقلاب 1979 ما، در افغانستان کودتا میشود. تشنج و بحران و جنگ و اشغال و ناامنی در کنار مرز ما است که نسبتا مرز مشترک طولانیای هم داریم. در طول 42 سال گذشته این مرز همواره امن بود. آتش آن بحران داخل افغانستان هیچوقت به سر ما نریخت و ما ضمنا یاد گرفتیم چگونه در کنار یک کشور بحرانی 40 سال در امنیت زندگی کنیم. اینها نکات کلیدی در کشورداری و بحث امنیت، دفاع، دیپلماسی و میدان است.
نه آمریکاییها، نه انگلیسیها، نه طالبان، نه القاعده هیچکدام اینها جرأت نکردند مرز جمهوری اسلامی را ناامن کنند. آنجا هر غلطی میکردند به خودشان مربوط بود اما در رابطه با ایران میدانستند نباید کار احمقانهای کنند. چه کسی این پیام را به آنها داده بود که اینجا لانه زنبور است؟ این را هم آمریکاییها میدانستند و هم طالبان میدانست. هر جایی لازم بود برای اینکه این معنا به آنها منتقل شود، حاجقاسم برای انتقال این پیام مذاکره میکرد.
آمریکاییها در قصه افغانستان اثبات کردند یا آنچه را گفتهاند، دروغ گفتند یا اثبات کردند آنچه را که میخواستند، نتوانستند به دست بیاورند که هر 2 شکست آمریکاست. آمریکاییها گفتند ما از رفتن به افغانستان ۲ هدف داریم؛ یک، مبارزه با تروریسم و دو، متوقف کردن کشت مواد مخدر.
وقتی آمریکاییها آمدند تمام اعضای طالبان افغان بودند اما وقتی که رفتند طالبان پاکستانی، هندی، آسیای مرکزی و اخیرا طالبان چینی به وجود آمد، یعنی اینها تروریسم را در منطقه توسعه دادند. مواد مخدر هم 900 درصد افزایش پیدا کرد. یا نمیخواستند این اهداف را محقق کنند که در ملأعام در دنیا بیان کردند یا میخواستند محقق کنند اما عرضه این کار را نداشتند و نتوانستند. حاجقاسم یک روز گفت من امروز مرگ داعش را اعلام میکنم، یعنی یک مبارزه 2 تا 3 سالهای که در واقع در منطقه نتیجه روشن خود را به نمایش جهانیان گذاشت.
یک مطلبی را نقل میکنند از ملاقات آقای مالکی با رئیس سازمان سیا در واشنگتن که من نمیدانم واقعیت دارد یا لطیفه است اما همین جا مناسب است که آن را نقل کنم. اوایل حمله داعش به موصل و بغداد بود، رئیس سازمان سیا شروع میکند به شرح برنامه و استراتژی داعش برای آقای مالکی. رئیس سازمان سیا میگوید آنها بغداد را به طور کامل میگیرند. یعنی کاملا دل آقای مالکی را خالی میکند. آقای مالکی میپرسد به نظر شما این اتفاق میافتد؟ رئیس سیا میگوید بله! آقای مالکی میگوید ولی حاجقاسم تحلیل دیگری دارد. تا این را میگوید، رئیس سازمان سیا از ناراحتی بلند میشود و جلسه را ترک میکند. بعدها اطرافیان مالکی که بیرون بودند به مالکی میگویند چه شد که این آقا مثل برج زهرمار از اتاق خارج شد و رفت؟ مالکی میگوید چنین مکالمهای بین ما شکل گرفت. ممکن است که این داستان صحت نداشته باشد اما به عنوان لطیفه هم وقتی بیان میشود، نشاندهنده کارکرد عمیق و موثر حاجقاسم در عراق است.
آمریکاییها کاملا منافقانه در قصه افغانستان برخورد کردند. آمریکاییها در حالی که نیروهایشان ظاهرا برای دفاع از حکومت افغانستان در افغانستان بودند اما در قطر مذاکرات خود را با طالبان داشتند و من معتقدم شرایط جدید، شرایطی بود که از دل آخرین مذاکرات طالبان و آمریکا با وساطت خلیلزاد، آن عنصر افغانی- آمریکایی که یک وقتی سفیر آمریکا در عراق و مسائل بینالمللی بود، شکل گرفت.
طالبانی که امروز در افغانستان است، البته حاصل یک تفاهم از سر ناچاری آمریکاست، یعنی آمریکا دیگر هیچ راهی نداشت؛ توافقی بین آمریکا و طالبان و آخرین دولت ناکارآمد حاکم بر کابل بود.
اینها آمدند و به اعتقاد من آمریکاییها نمیدانند با این پدیده چه کنند. این پدیده خودش هم نمیداند چه کار میخواهد کند. ما در افغانستان یکسری مصالحی داریم که باید هر حکومتی در آنجاست، به آنها توجه کند. هر دولتی در کابل باید بداند بخشی از حوزه تمدنی و فرهنگی افغانستان، حوزه تمدنی زبان فارسی است و فارسیزبانان افغانستان بخش قابل توجهی از جمعیت این کشور هستند. همچنین شیعیان بخش قابل توجهی از جمعیت این کشور هستند. باید به مساله امنیت مرز ایران و افغانستان هم توجه داشته باشد. اینکه دیدید در 6 ماه گذشته کوچکترین اتفاقی در مرز ایران و افغانستان میافتاد، حکومت طالبان سعی میکرد سریع مساله را جمع کند، برای این بود که میدانستند ظرفیتی برای ایجاد تنش و بحران در مرزهای ایران وجود ندارد. این در حالی است که اخیرا دیوارهای ساخته شده پاکستان همه تخریب شد و مسائلی در مرز پاکستان و افغانستان به وجود آمد. نکته دیگری که حق و حقوق ما است، این است که ظرفیت اقتصادی بین ۲ کشور را کسی نباید به روی ما ببندد و ما در افغانستان همانگونه که حجم قابل توجهی از آوارگان افغان و پناهندگان افغان را در 40 سال گذشته پذیرایی کردیم، طبیعی است که تجار ما باید بتوانند در سایه امنیت با کشور افغانستان تجارت کنند. این چند حوزهای است که منافع ما تعریف میشود و طالبان باید به این منافع احترام بگذارد.
طالبان هنوز حکومت نشده است و همچنین طالبان در ارائه هویت خود به جهان مردد است، چرا که از یک طرف با شرایط جدید امروز مواجه است و از طرفی با یک پیشینه شکستخوردهای مواجه است که باید تکلیف خود را با آن مشخص کند. حکومتی با آن شمایل گذشته دیگر پذیرفته نیست، منتها ما باید هوشمند باشیم که حل همه این اشکالات طالبان مثل قصه پنجشیر را به گردن ما نیندازند، بلکه همه باید کمک کنند که روند امور در افغانستان اصلاح شود.