تقویت همکاری راهبردی با شرکای شرقی و همسایگان به موازات مذاکرات وین، چگونه قدرت ایران را برای حصول توافق مطلوب تقویت میکند؟
یک بازخوانی واقعگرایانه از ایدهآلیسم دولت روحانی در ماجرای برجام به مناسبت 26 دی سالروز اجرایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک
علیرضا حجتی: برنامه جامع اقدام مشترک یا همان برجام در حالی وارد هفتمین سالروز اجرای خود - Adoption Day- میشود که قدرتهای جهانی در وین تلاش میکنند دوباره این توافق را احیا کنند.
به گزارش «وطنامروز»، 6 سال قبل 26 دی 94، «محمدجواد ظریف» وزیر امور خارجه دولت روحانی و «فدریکا موگرینی» مسؤول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپایی با قرائت بیانیهای روز اجرای برجام را اعلام کردند تا به این وسیله از اجرای توافقی خبر دهند که قرار بود پایانی بر چالش 12 ساله هستهای کشورمان باشد و البته نه ظریف و نه حسن روحانی و دولتش هیچگاه تصور نمیکردند چیزی که بزرگترین دستاورد سیاست خارجی و فتحالفتوح میخواندند، در آیندهای نه چندان دور با تلاطم و تکانههایی روبهرو خواهد شد که به عنوان یک شکست ماندگار بر پیشانی دولت تدبیر و امید بنشیند؛ حتی اگر تیم ظریف و روحانی تا ابد هم این موضوع را نپذیرند و حامیان آنها سرگرم این مغالطه و فرافکنی باشند که اگر برجام بد است، چرا دولت جدید در مذاکرات احیای آن شرکت کرده است.
طی 6 سال گذشته سرنوشت برجام دستخوش فراز و فرودهای فراوانی شد تا به امروز رسید که هتل کوبورگ وین مجددا میزبان هیاتهای مذاکراتی غرب و دولت سیزدهم برای تعیین تکلیف توافقی است که یک بار پاره شده است.
برای درک بهتر آنچه امروز بر وضعیت برجام حکفرماست و چه شد که کار به اینجا رسید، باید به چند اتفاق برجسته این بازه 6 ساله اشاره کرد. همچنین نباید از یاد برد که ادراکات شناختی حسن روحانی و محمدجواد ظریف از محیط جهانی و روابط بینالملل، گزارهای است که نقشی اساسی در ناکامی اولیه توافق هستهای داشته؛ موضوعی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
ریشه ناکامی برجام را نباید در خروج آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ دانست، بلکه این ناکامی ریشه در جهانبینی آرمانگرایانه حاکم بر سیاست خارجی دولتهای یازدهم و دوازدهم داشت که در متن برجام ردپای آن بخوبی آشکار است به طوری که ترامپ با دستاویز قرار دادن همین متن ضعیف فضا را برای خروج کشورش بدون آنکه پیامدی متوجه ایالات متحده آمریکا شود، مناسب دید؛ چه اینکه ترامپ دیده بود در دولت اوباما هم آمریکا نه تنها به گفته دولت روحانی به تعهدات خود عمل نمیکرد (ظریف در مصاحبه با نشریه آگاهی نو: من به بعضیها میگویم اتفاقا ظریف نشان داد میتواند عمل کند، اوباما نتوانست عمل کند. روحانی نشان داد میتواند عمل کند اما اوباما که خودش فرمانده کل قواست نتوانست. مصوبات برخلاف برجام در دوره آقای اوباما آمد و بعد از دوره ایشان در دوره آقای ترامپ هم آمد)، بلکه متن توافق به او اجازه داد با تحریم آیسا (ISA) برجام را نقض کند. چیزی که در آن مقطع تیم مذاکرهکننده ایرانی در توجیه آن میگفت روح برجام نقض شده، نه جسم آن!
حسن روحانی و ظریف در مذاکرات برجام و به طور کل در راهبرد سیاست خارجی دولت تدبیر و امید که ذیل «تعامل سازنده با جهان» پیش میرفت، به مبانی ایدهآلیسم در روابط بینالملل رجوع کردند یعنی همان راه شکست خوردهای که چند دهه قبل از آنها «وودرو ویلسون» رئیسجمهور سابق آمریکا و «نویل چمبرلین» نخستوزیر انگلستان پیموده بودند؛ نه اصول سیزدهگانه اولی که به منشور ویلسونیسم معروف است و نه توافق دومی با آدولف هیتلر و نشان دادن فاتحانه آن جلوی دوربینها، هیچ کدام در نهایت نتوانست از وقوع جنگ دوم و خانمانسوز جهانی جلوگیری کند، همانطور که متن آرمانگرایانه برجام نتوانست مانع پاره کردن آن توسط ترامپ شود.
جنگ دوم جهانی موجب پیدایش نظریه واقعگرایی- رئالیسم- در روابط بینالملل شد و این نظریه تا همین الان نظریه مسلط و پذیرفته شده در میان بازیگران جهانی است. این نظریه میگوید ساختار نظام جهانی آنارشیک- به معنای فقدان یک نظمدهنده مرکزی- است و دولتها رو به تولید قدرت میآورند، بر این اساس درون ساختار بینالملل جایی برای اعتماد و اخلاقگرایی وجود ندارد و برد- برد وجود ندارد، بلکه برد - باخت حاصل میشود و دولتها به کسب حداکثری منافع ملی خود بر پایه هزینه- فایده (coast- benefit) اقدام میکنند.
با چنین مقدمهای محمدجواد ظریف اردیبهشت امسال در صوت جنجالی معروفش صراحتا بیان کرد مفروضات رئالیسم را قبول ندارد و مخالف آن است. با ذکر این مقدمه و با مرور برخی اظهارات دولت روحانی در پرونده هستهای ایران و نتایج آن، بهتر میشود آنها را فهم کرد. به عنوان نمونه حسن روحانی از برد- برد در مذاکرات سخن میگفت، مورد دیگر مواضع ظریف و روحانی پس از خروج آمریکا از برجام است که عنوان کردند ما اخلاق را بردیم! یا پیشتر که رئیس دولت اصلاحات سال 84 درباره رئیس وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفت آقای البرادعی درباره تفسیر تعلیق غیراخلاقی عمل کرد! و شاهبیت آنها این گفته وزیر سابق امور خارجه در مصاحبه با شبکه PBS آمریکاست؛ جایی که او میگوید: «اگر اوباما به ما قول دهد کاری انجام دهد، ما آن را میپذیریم و به قول وی احترام میگذاریم!»
یکی دیگر از خطاهای فاحش دولت روحانی که خروج از توافق را برای آمریکا ساده کرد، افراطگرایی در «نگاه به غرب» و عدم توازن در رابطه با غرب و شرق بود. این مساله در سفر «شی جین پینگ» رئیسجمهور چین به ایران پس از برجام هویدا شد که با دست پر از پیشنهادات همکاری به تهران آمده بود اما دولت یازدهم با بیاعتنایی به شریک شرقی، پکن را طرد کرده و در ته صف قرار داد. اگر دولت دست از خوشبینی به برجام برمیداشت و سبد دیپلماسی را گسترده میکرد و برجام را در ادراک طرف مقابل دارای جایگزین نشان میداد، ترامپ نمیتوانست به سادگی آب خوردن از توافق خارج شود!
محمدجواد ظریف در آخرین گزارش برجامی خود اینگونه به این نارسایی وزارتخانه و دولت متبوعش اعتراف میکند: اگر درباره ضرورت کار متوازن با شرق و غرب به یک اجماع ملی رسیده بودیم و از یک سو با خوشخیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود نرنجانده بودیم، هم دوستانمان سرخورده نمیشدند و در دوران سختی رهایمان نمیکردند و هم ترامپ برای فشار حداکثری با مانع جدی سرمایهداران جهانی- از جمله در داخل آمریکا- مواجه میشد.
* و اکنون...
طی روزهای اخیر همه طرفها از روند رو به جلوی مذاکرات احیای برجام در وین خبر میدهند و برای احیای توافق، لحظهشمار گذاشتهاند. اما دولت سیزدهم در آغاز به کار خود دقیقا با بهرهگیری از تجارب سیاست خارجی دولت گذشته دست به تولید قدرت زد تا این بار تمام مقدرات کشور به فرجام یک توافق یعنی وضعیتی که کنترل آن در اختیار کشورمان نیست، پیوند نخورد و توافق احتمالی این بار بتواند انتفاع اقتصادی در پی داشته باشد.
آغاز دور جدید گفتوگوهای ایران و 1+4 به طور قطع دشوارترین آزمون دیپلماسی رئیسی در مدت کوتاه شروع ریاستش بر قوه مجریه بود. دشواری این آزمون اما بیش از هر چیز به این علت بود که دولت جدید باید موضع تهران را در میانه مذاکراتی که از پیش از آغاز به کار دولت آغاز شده بود و امتدادی از دیپلماسی دولت سابق بود، ارتقا میبخشید. رسیدن به این مهم که ایران همه گزینههای خود را در سبد توافق نگذاشته، اما نیازمند برنامهریزی داخلی و داشتن نقشه راهی برای ترسیم این موقعیت بود. اگر در فاصله سالهای 92 تا 1400، سیاست داخلی ایران بیشترین تاثیر را از سیاست خارجی گرفت، حالا زمان آن است که سیاست خارجی از امتیازهای سیاست داخلی بهره گرفته و ابتکار عمل را به دست گیرد. از همین رو از یک سو اولویتبخشی به همسایهگرایی و ارتباط با شرق و از سوی دیگر برنامهریزی برای قوام بخشیدن به اقتصاد در این شرایط به عنوان بخشی از نقشه راه سیاست خارجی دولت سیزدهم در مواجهه با غرب پی گرفته شد.
همزمانی آغاز مذاکرات ایران و 1+4 در وین با تدوین بودجه 1401 در تهران یکی از فرصتهای جدی دولت سیزدهم برای نشان دادن عزمش برای مواجهه جدید با فشارهای غرب بود. این بار همزمان با استقبال دستگاه سیاست خارجی از رسیدن به یک توافق خوب که به رفع واقعی تحریمها منجر شود، تیم اقتصادی دولت نقشه راه خود را برای اقتصاد 1401 مستقل از نتیجه مذاکرات و با فرض گرفتن باقی ماندن تحریمها تدوین کرد.
اقدام دیگر دولت سیزدهم تقویت نگاه به شرق بود که پرونده آن در دولت قبل مشمول خاک خوردن شده بود. در نتیجه این نگاه، با مساعدت چین و روسیه برای نخستینبار موانع عضویت ایران در پیمان شانگهای برداشته شده و همچنین طی مدت اخیر، طیفی از قراردادهای متنوع ترانزیتی با همسایگان، دست ایران را در هتل کوبورگ پر کرده است. در آخرین مورد اعلام خبر اجرا و عملیاتی شدن توافق همکاریهای راهبردی و جامع ۲۵ ساله میان ایران و چین در سفر اخیر حسین امیرعبداللهیان به پکن و همکاریهای راهبردی دیگری که در آینده نزدیک طی سفر آتی سیدابراهیم رئیسی به روسیه در راه خواهد بود، نشاندهنده این مهم است که تهران این بار با متنوعتر کردن گزینههای راهبردی و مابهازای برجام در سیاست خارجی کشورمان و گسستن پیوندهای داخلی و اقتصادی از یک توافق سیاسی، در نهایت برای طرف غربی و آمریکایی راهی جز تمکین به انجام تعهدات و رقم خوردن یک توافق مطلوب نخواهد گذاشت. جیغ بنفش واشنگتن از شراکت راهبردی تهران- پکن و مسکو به این خاطر است که میداند ایران دیگر همه چیز را در برجام نمیبیند، بنابراین اینکه برجام سکویی برای مسائل دیگر شود منتفی خواهد بود.