کد خبر: 243063تاریخ: 1400/11/2 00:00
به مناسبت ایام وفات شیخ عباس قمی
وقف اسلام
سیدامین علیدوست: شیخ عباس قمی -که دیروز هشتاد و یکمین سالروز ارتحالشان بود- بیشک یکی از پرکارترین نویسندگان تاریخ معاصر ایران است. ایشان در 22 سالگی به نجف رفت و 6 سال آنجا ماند. پس از آن دوباره به ایران بازگشت و تا آخر عمر، یعنی 65 سالگی در قم درس خواند و درس داد. مرحوم آیتالله شیخ عباس قمى، نویسنده کتاب «مفاتیحالجنان» در خاطرات خود برای پسرش آورده است: وقتى کتاب منازلالاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسألهگو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه احکام شرعی را برای مردم مىگفت. مرحوم پدرم «کربلایى محمدرضا» از علاقهمندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مىشد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازلالآخره مرا مىگشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مىخواند. روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاق مسألهگو مىشدى و مىتوانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مىخواند، تو هم مىخواندى. چند بار خواستم بگویم پدر جان! این کتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمایید خداوند توفیقى مرحمت نماید. حجتالاسلام والمسلمین محدثزاده، نوه شیخعباس قمی در یکی از برنامههای تلویزیونی درباره شخصیت شیخعباس قمی(ره) گفته بود: یکی از مهمترین امتیازاتی که ایشان داشت و باعث شد به این درجه معنوی برسد بحث اخلاص ایشان بود. یک بار ایشان در مشهد که بودهاند نماز ظهر را که در مسجد گوهرشاد میخوانند جمعیت زیادی پشت سر ایشان جمع میشود به طوری که جمعیت تا حیاط نیز میرسد. نماز ظهرشان که تمام میشود به اطرافیان میگویند من نمیتوانم نماز عصر را بخوانم و میروند. فردای آن روز نیز آشیخ عباس برای نماز نمیآیند. روز بعد نیز همچنین. دوستان نگران میشوند و به در منزل ایشان میروند و علت را میپرسند. ایشان میگوید آن روز موقع رکوع صدایی شنیدم که گفت «انالله معالصابرین» و انگار لحظهای چیزی در دلم خطور کرد، در حقیقت به گفته یکی از بزرگان آقا شیخ برای لحظهای در دلش هوای نفس را احساس کرده و دریافته که باید آن را اصلاح کند برای همین حتی نمانده که نماز عصر را نیز بخواند و این چیزی نیست جز اخلاص در عمل. نقل است در رابطه با کتاب مفاتیحالجنان نیز به ایشان پیشنهاد داده بودند کتاب دعایی بنویسد ولی آقا شیخ قبول نمیکند اما خودشان بیان کردهاند یک روز به ذهنم رسید که کتاب دعایی بنویسم و ثوابش را به حضرت زهرا(س) هدیه کنم و بعد از آن نیز همیشه اعتقاد داشتند اگر این کتاب تا این حد مورد توجه مردم قرار گرفت، به خاطر این بوده که ثوابش برای حضرت زهرا(س) است.