آزاده مسیحزاده، سازنده مستند«2 سر برد، 2 سر باخت» جزئیات حیرتآوری از کپیبرداری فیلم قهرمان اصغر فرهادی
از مستندش را تشریح کرد
گروه فرهنگ و هنر: شاید اگر صحبتهای اخیر فرهادی در نشستی که با فیلمسازان و منتقدان داشت، در شبکههای اجتماعی منتشر نمیشد، پرداختن به ماجرای کپی بودن «قهرمان» از مستند «دو سر برد، دو سر باخت» آنقدر جذابیت پیدا نمیکرد. صحبتهایی که اصغر فرهادی درباره طراحی شخصیت رحیم (امیر جدیدی) مطرح میکند، حتی در جزئیات بشدت به واقعیت شخصیت اصلی در مستند «دو سر برد، دو سر باخت»، نزدیک است. به گزارش «وطنامروز»، کاربران شبکههای اجتماعی بتازگی فیلمی از اظهارات اصغر فرهادی را در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند که در آن وی از نحوه طراحی شخصیت امیر جدیدی برای نقش رحیم میگوید. اشاره فرهادی به جزئیاتی مانند لبخند دائمی و نحوه مدیریت آن، تا حد زیادی مشابه جزئیاتی است که شخصیت واقعی در مستندش در معرفی خود طرح میکند. این بخش از صحبتهای فرهادی و آن بخش از مستند «دو سر برد، دو سر باخت»، کنار هم گذاشته شده و در برخی شبکههای اجتماعی منتشر شده است. یکی از پربازخوردترین اتفاقات رسانهای درباره فیلم قهرمان، این روزها البته گفتوگوی مفصلی است که آزاده مسیحزاده با نشریه تجربه داشته است و با واکنش تیم حقوقی فیلم قهرمان هم مواجه شده است؛ گفتوگویی که واکنشهای منفی را نسبت به اصغر فرهادی برانگیخته، آنچنان که توضیحات تیم حقوقی قهرمان را در افکار عمومی غیرمنطقی جلوه داده است. مسیحزاده در بخشی از گفتوگوی طولانی که با شماره جدید ماهنامه تجربه داشته، درباره نحوه پرداختن به سوژههای فرهادی در ورکشاپ سال 93 میگوید: «ایشان سوژههایی را با جستوجو در اینترنت پیدا کرده بودند؛ از جمله یک کارتنخواب به نام حسن مصطفایی که سنندجی بود ولی در کوچه مروی تهران طلا پیدا کرده بود. یک رفتگر به نام احمد ربانی، یک پسر دزفولی که کیفی حاوی 500 میلیون تومان پول پیدا کرده بود و یک کارگر شهرداری که تلاش کرده بود طلاهای خانمی را که به اشتباه قاطی آشغالها شده بود، پیدا کند. یک رفتگر دیگر هم بود. کلا بیشتر خبرهایی که آقای فرهادی به صورت پرینت به کلاس آورده بودند مربوط به مبالغ و اشیای پیدا و بازگردانده شده، مربوط به رفتگرها بود». او در ادامه میافزاید: در جلسه دوم به خانم اسکندرفر گفتم من میخواهم به شهر خودم بروم و آنجا سوژهای در مسیر همین «اشیای گمشده» پیدا کنم چون هزینههایم کمتر میشود. ایشان هم موافقت کرد و گفت برو. راستش سوژههایی که آقای فرهادی پیدا کرده بود، چندان تازگی نداشتند. انگار نتیجه یک جستوجوی ساده و کمی شتابزده در اینترنت بودند. مثلا بچههایی که داشتند روی سوژه احمد ربانی کار میکردند، در میانههای راه متوجه شدند درباره او قبلا مستندی ساخته شده است!... در این بین یکی از دوستانم که میدانست دنبال چنین سوژهای هستم، ماجرای زندانی شیرازی را که پولی پیدا کرده و به صاحبش بازگردانده، از خالهاش نقل کرد. کل چیزی که هم خاله او به یاد داشت همین «زندانی شیرازی» بود و اینکه یک گزارش درباره او و مصاحبه با او چند سال قبل از شبکه استانی فارس پخش شده».
* امضای اجباری تعهدنامه کتبی در حضور فرهادی
مسیحزاده در ادامه به تلاشهایی که برای پرداختن به این سوژه در قالب مستند داشته اشاره میکند. او گزارههایی را مطرح میکند که به نظر غیرمنطقی نمیرسد. این مستندساز در ادامه ماجرای امضا کردن تعهدنامهای درباره این سوژه در حضور فرهادی را چند سال بعد از کارگاه اول بعد از بیان مقدماتی، اینطور طرح میکند: «آقای فرهادی گفت تا اینجا هستی متنی که روی آن کاغذ نوشته شده را به خط خودت روی این کاغذ بنویس. یک نگاه به متن کردم. تقریبا این بود: «این جانب آزاده مسیحزاده فرزند... به شماره ملی... در صحت و سلامت عقل و اراده اعلام میدارم مستند... بر اساس طرح و ایدهای از آقای فرهادی میباشد». این عین جمله نیست ولی خیلی نزدیک است و این به خاطرم مانده بود. اگر چه اخیرا کاغذ را توی دادگاه دیدم. خودم که نسخهای از آن نداشتم. یعنی کلا یک نسخه بود که نزد آقای فرهادی ماند. خواندم و استرس گرفتم. انگار نفسم پس رفت. سرم را بالا آوردم و گفتم آقای فرهادی میشود راجع به این صحبت کنیم؟ ایشان گفت حالا امضا کن و شماره ملیات را هم صحیح بنویس که برایت بلیت هواپیما بگیریم، با هم میرویم شیراز و دربارهاش صحبت میکنیم. من هی میگفتم آقای فرهادی... میخواستم یک جوری با روی خوش از زیرش در بروم. میخواستم بگویم ایده مال خودم است. خودم این مستند را ساختهام. این طرح اصلا جزو مواردی که شما سر کلاس آوردید، نبود (که تازه آنها هم طبق بیانیه اخیر کارنامه نمیتواند متعلق به استاد باشد). آقای فرهادی هی مصرانه میگفت امضا کن. بعد هم پرسید: «فیلمت رو با چه اسمی فرستادی به جشنوارهها جایزه گرفت؟» گفتم «دو سر برد، دو سر باخت». گفت همان را بنویس. یادم آمد در تماس تلفنیای که از مؤسسه بامداد با من گرفته شده بود، گفته بودم فیلم را در خارج به نام پرده چهارم نمایش دادهام. در طول آن لحظات این احساس را داشتم که آقای فرهادی دارد مالکیت فیلم من را میگیرد».
* چرا وقت ما را گرفتهای؟!
مسیحزاده در ادامه میگوید: «از ایشان پرسیدم آقای فرهادی! فیلم قهرمان ربطی به مستند من دارد؟ ایشان گفتند نمیخواهم هیچ پلان یا هیچ بخشی از خط داستانی قهرمان مثل فیلم تو بشود. من فیلمنامه را 3 سال پیش نوشتهام. گفتم من مستند را 5 سال پیش ساختم و به شما نشان دادم. ایشان هم گفت فیلمنامه را خیلی سال پیش نوشتهام. من سریع به فریده شفیعی نگاه کردم که یعنی دیدی آقای فرهادی حرفش را عوض کرد؟ ولی او همانطور بیتحرک آنجا ایستاده بود. من هی میخواستم امضا نکنم. ناگهان آقای فرهادی برخاست و گفت آزاده من از ساعت ۶ تا الان سرپا ایستادم و دارم درس میدم. نمیدانم برای یک امضای به این سادگی چرا وقت 3 نفر را گرفتهای؟ ما هر سه تا خسته هستیم. خودت هم خستهای. من هنوز شام نخوردهام. این را امضا بکن و همگی برویم. گفتم آقای فرهادی من اگر امضا بکنم، بعد دربارهاش حرف میزنیم؟ گفت بله حرف میزنیم. من شروع کردم به نوشتن متن و از استرس مدام اشتباه مینوشتم. ۳ بار کاغذ خراب کردم و شفیعی سریع کاغذ جدید میگذاشت جلویم. کاغذ سوم را که گذاشت، فرهادی گفت داری اسراف میکنی. چقدر کاغذ مصرف میکنی؟ گفتم چشم و نوشتم. ولی گفتم آقای فرهادی ما حتما باید در این باره صحبت کنیم. گفت باشه. فریده شفیعی هم سریع گفت لطفا بفرمایید بیرون آقای فرهادی خسته هستند. ۲ دقیقه بعد من دم در مؤسسه روی زمین نشستم و گریه کردم».
در نهایت اینکه پیگیریهای بعدی مسیحزاده بینتیجه میماند و همه آنچه تا امروز در رسانهها طرح شده است، اتفاق میافتد؛ ماجرایی که به نظر میرسد اگر نه اعتبار هنری، بلکه رویکردهای اخلاقی فرهادی را مورد تخطئه و انتقاد قرار داده و آنها را مخدوش میکند. برخی ناظران ممکن است این سوال را مطرح کنند که چرا اصغر فرهادی نخواسته نامی از مستندسازی که فیلم را با اقتباس از آن مستند ساخته، در کار باشد. این سوالی است که ما نیز جوابش را نمیدانیم. این اتفاق آن هم در سینمای حرفهای عجیب است. البته در این میان پشتوانه بینالمللی اصغر فرهادی نیز به کمک او آمده است. در شرایطی که ادعاهای جدی درباره اورجینال یا کپی بودن «قهرمان» مطرح است، این فیلم توانسته در بخش بهترین فیلمنامه غیراقتباسی از سوی هیات نقد ملی آمریکا (انبیآر) به عنوان برنده انتخاب شود!
* واکنش تیم حقوقی قهرمان
تیم حقوقی قهرمان البته در واکنش به اظهارات مسیحزاده مواردی را طرح کرده که از نظر کاربران مباحثی کلی تلقی شده است. در بندی از جوابیه تیم قهرمان البته آمده است: «ادعای کپی بودن اثر سینمایی از این اثر مستند، مبنای حقوقی نداشته، از سویی حاصل عدم اطلاع از قوانین کپیرایت و از سوی دیگر ارائه اطلاعات ناقص و روایتهای تحریف شده است. نمونههای بسیاری در سینمای ایران و جهان وجود دارد که از یک سوژه رسانهای شده، آثار مختلفی خلق کردهاند و هیچکدام به نقض کپیرایت متهم نشدهاند. مگر آنکه بیان خلاقانهای در ۲ اثر مشابه بوده باشد. نکته مهم اینکه باتوجه به حضور پخشکنندههای بینالمللی فیلم «قهرمان» و حساسیتهای شدید و سختگیرانه آنها درباره قانون کپیرایت، چگونه ممکن است سازنده «قهرمان» که پیش از این نیز با فیلمهای قبلیاش تجربه پخش بینالمللی و آگاهی از این حساسیتها را داشته، چنین ریسکی کرده باشد؟»
تیم قهرمان در بیانیه خود میافزاید: «با توجه به اینکه سازنده اثر مستند، لینک نسخه ۴۴ دقیقهای را به همراه ادعای کپی بودن فیلم «قهرمان» برای برخی روزنامهها، فستیوالها و افراد بیرون از ایران فرستاده است، تیم حقوقی پخشکنندههای بینالمللی فیلم «قهرمان» با بررسی هر ۲ اثر، صریحا در نامهای ادعای نقض کپیرایت در فیلم «قهرمان» را براساس قوانین کپیرایت در کشورهای خود، رد کرده و تصریح کردند که ادعای مطرح شده، هیچ جنبه و مبنای حقوقیای ندارد».
با همه اینها باید منتظر ماند و دید این جدال حقوقی و اخلاقی به چه سمتی خواهد رفت!
***
پررنگ شدن مسأله کیفیت کارگاههای فیلمسازی
یکی از مسائلی که با طرح این دعوا در رسانهها پررنگ شده است، وضعیت کارگاهها و دورههای فیلمسازی است که نظارت قابل تاملی روی آنها وجود ندارد. بخشی از اظهارات مسیحزاده به این ماجرا بازمیگردد؛ اینکه هنرجویان چه تصوری از کلاسی که استادش اصغر فرهادی است دارند و واقعیت چقدر با این تصور متفاوت است. مسیحزاده در بخشی از گفتوگوی خود درباره ورکشاپی که با اصغر فرهادی گذرانده، میگوید: «من قبل از شروع جلسه پنجم احساس و سوألی را که مدتها ذهنم را درگیر کرده بود با خانم اسکندرفر در میان گذاشتم. گفتم بعید میدانم از این مسیر چیزی دربیاید. امکانش هست فیلمم را خودم تدوین کنم؟ و در جلسه قبل هم آقای فرهادی تمایل زیادی نداشتند مستند من در این پکیج باشد، خانم اسکندرفر گفتند بگذار سر کلاس مطرحش کنیم. سر کلاس دقیقا یادم میآید که ایشان با اشاره به من خطاب به آقای فرهادی گفتند: «بعضی بچهها برای فیلمشون زحمت کشیدن، میتونن خودشون تدوینش کنن؟» آقای فرهادی پاسخ مثبت داد. در ادامه کلاس بحث رسید به تدوین فیلمها و آقای فرهادی گفتند وحید صداقت میتواند فیلمها را تدوین کند. این موضوع باعث تعجب همه و اعتراض چند نفر شد. دلیل سادهاش این بود که اولا وعده داده شده بود که یک تدوینگر حرفهای فیلمها را تدوین خواهد کرد و بعد راشها به یکی از بچههای کلاس سپرده شد که اصلا تدوینگر نبود. به هر حال بنا شد بچهها راشها را بدهند و بعد از مدتی به ما راف کاتی نشان داده شود... به همین علت هم تعدادی از بچهها خاطره خوبی از آن ندارند. من فکر میکنم علتش این بود که خیلی خرج کردیم. ما تصورمان این بود که ۳ میلیون و 600 هزار تومان میدهیم و در نهایت دوربینی هم کرایه میکنیم و چیزهایی را تجربه میکنیم. کلاس فیلمسازی که هر روز دوربین نمیخواهد... خب! همه اینها هزینه برد. بقیه بچهها هم شرایط مشابهی داشتند. حتی بین برخی بچهها بر سر همین مسائل اختلافاتی به وجود آمد و فکر میکنم علت خوب نشدن خروجیهای نهایی همین بود».