هادی قائممقامی: از شب شادی ملبورن تا همآغوشی عابدزاده پدر و پسر، 6 جامجهانی میگذرد و ما در آستانه ششمین حضور در جامجهانی فوتبال هستیم. از سختیهای آن چند دقیقه باقیمانده که ملبورن نفسهای یک ایران را در سینه حبس کرده بود، تا 7 بهمن 1400 که صعود به جامجهانی را مثل یک لیوان آب خوردن، یک نفس سرکشیدیم، تغییر چند نسل فوتبالی را تجربه کردهایم؛ چند نسل با مدل بازیهای متفاوت، چند نسل با بدشانسی و خوششانسی. چند نسل با امیدواریها و ناامیدیها. تصویری که در شب 7 بهمن 1400در رسانهها از ابراز ارادت امیر عابدزاده به احمدرضا عابدزاده در شبکههای اجتماعی منتشر شد، همزمان مرور خاطرات چند نسل است؛ دهه چهلیهایی که در سالهای پس از جنگ، هر مبارزه ورزشی را به مثابه یک جدال معنادار در عرصه جهانی میدیدند و دهه شصتیهایی که برجستهترین پیروزی ورزشی به بخشی از خاطرات کودکی و نوجوانیشان گره خورد. حالا آن تجربه شیرین برای این نسل به شکل دیگری تکرار میشود؛ با حضور یک عابدزاده دیگر در دروازه ایران.
برای این ماجرای پدر و پسری تفسیرهای زیادی میشود داشت. یکی اینکه تلاش برای پیروزی و پیروزی «تحریمپذیر» نیست. استرالیاییها باور نمیکردند تیم ملی ایران آنقدرها قوی باشد که بخواهد جشن پیروزی آنها را خراب کند ولی تلاشهای ایرانیهایی که اهل جای جای ایران بودند را نمیشد نادیده گرفت. بازی خراب کن استرالیایی آنقدرها به حساب نمیآمد که بخواهد به اعتماد به نفس احمدرضا عابدزاده خدشهای وارد کند. برای رسیدن از آن سختی به این آسانی باید 24 سال میگذشت. نسبت احمدرضا عابدزاده با امیر - فرزندش - نسبت گره خوردن آرزوهای سخت به خاطرات شیرین کودکی است. سریع و فوری به جامجهانی رسیدن پسرها، نتیجه سختی کشیدنها و خوندل خوردنها در ملبورن و دوبلین و منامه است که پدرها تجربه کردهاند؛ در دل پلیآفها و تک حذفیها. اینکه این تجربه شیرین، مثل ماجرای ملبورن شادیآفرین نشده، به خاطر عادی شدن حضور در جامجهانی و قرار گرفتن در کنار تیمهای رده اول دنیاست. حالا نام ایران در کنار برزیل، آلمان، فرانسه، آرژانتین، بلژیک، هلند و دیگر تیمهای قدرتمند قرار گرفته؛ یاد شب بازی با پرتغال بخیر که با صعود از گروه مرگ، فقط به اندازه یک بغل پای مهدی طارمی فاصله داشتیم و اینکه خواستن، توانستن است.