printlogo


کد خبر: 246615تاریخ: 1400/12/15 00:00
تبیین حسینی، مقدمه قیام عاشورا (1)

محمدرضا حدادپورجهرمی: کلمات قیم اهل بیت را فقط در دیالوگ‌ها و پاسخ به پرسش‌ها و امثال ذلک نمی‌توان یافت، بلکه علاوه بر طرق مذکور، خطابه‌های غرای ایشان از منابع اصیل نورانی ما است که مع‌الاسف از آنها غافلیم. خطبه‌ها ‌دارای شور و حرارت کم‌نظیری‌اند که بیانگر اوج فصاحت و مقام بلاغت و شدت اهمیت موضوع و اوضاع اجتماع و احوال مخاطبان و سینه تنگ خطیبان و افق افکارشان است که در دیگر مناصب سخن، کمتر از مزایای فوق خبری است. 
از بین بیانات عرشی خامس آل‌عبا حضرت اباعبدالله، خطبه منا از شور و حرارت و حساسیت و وزانت و قوه بیان و شرایط ویژه‌ای برخوردار است اما همان‌گونه که شاهدیم کمتر شیعه‌ای از نام و مفاد بلند این خطبه آگاه است چه برسد به دیگران و اغیار! خطبه منا را می‌توان آهنگ رسمی طلیعه کربلا و حماسه عاشورا نامید، چرا که برای نخستین‌بار در چنان شرایطی و در یک تریبون رسمی، اپوزیسیون محق جهان اسلام در همایشی، بزرگان دین و سیاست را دور هم جمع کرده و ضمن اعلام هشدار و بیدار کردن فطرت‌های خواب‌آلود مسلمین، رنج‌های حقیقی که دامن اسلام و مسلمین را گرفته، معرفی کرده و با شدت از آن اعمال و عمال برائت جستند. وقتی اپوزیسیون رسما و در همایش بزرگی اعلام برائت از حاکمیتی می‌کند حداقل از ۲ حال خارج نیست؛ یا عرصه را بر خود تنگ دیده و آخرین گلوله‌های خویش را قصد دارد شلیک کند یا نقشه‌های عمیق برای سرنگونی همیشه خط و جریان مخالف خویش دارد و توسط سخنرانی عمومی در مکه، ‌ام‌القرای مسلمین، قصد دارد تمام دنیا را بر سر جریان مخالفش خراب کند. تکلیف این ۲ احتمال را تغییر مهره‌های طرف مقابل و عکس‌العمل بعدی اپوزیسیون روشن می‌کند. این بسیار روشن است که حاکمیت باید چگونه رفتار کند اما ... . امام حسین فکر همه جا را کرده بود و همان‌طور که در کتاب «تکالیف فراکسیون اقلیت در نگاه امام حسین» بیان شده، حضرت رودست نخورد و نه تنها در بن‌‌بست سیاسی قرار نگرفت، بلکه هیات حاکمه دمشق را گرفتار کرده و ضربات نهایی را توسط مشت‌های کوبنده حضرت زینب بر آنها آوار کرد. این فرآیند، آغازی می‌خواست که به نظر حقیر، خطبه منا، نقطه عطف و آغاز این بزرگ‌ترین و هوشمندانه‌ترین براندازی تاریخ محسوب می‌شود اما بر اهل تحقیق و اصول علم، نقش امام حسن مجتبی که از پدران حماسه عاشوراست، نه تنها پنهان نیست، بلکه... بماند! این خود، محتاج مقامی دیگر است. 
سید و سالار شهیدان پس از بخشنامه‌های چهارگانه معاویه که در همه بلاد مسلمین پخش کرد و در واقع نوعی تشیع‌ستیزی بود، تعداد قابل توجهی از صحابه را دور هم جمع کرد؛ البته قصد، جمع‌آوری همه مردم هم نبود، بلکه تعداد زیادی که در خیمه سیدالشهدا در منا دور هم جمع شده بودند، صحابه‌های پیامبر، عالمان آن زمان و کسانی بودند که در دین و جامعه صاحب منصب بودند؛ اگر آنها حق را بیان می‌کردند مردم می‌فهمیدند، اگر سکوت می‌کردند مردم هم سکوت می‌کردند، اگر حرف می‌زدند و قیام می‌کردند مردم هم به تبع آنها همین کار را انجام می‌دادند. فلذا زیاد دور از ذهن و خرد نیست که بگوییم این خطبه یک نقد کالبدشکافانه از جامعه روحانیت و تمام خواص جامعه است، بنابراین هر کسی که کوچک‌ترین منصب سیاسی یا دینی در جامعه دارد، خطاب خطبه، دامنگیر او خواهد شد. سیدالشهدا در شروع خطبه منا بعد از اینکه ۱۷ دلیل و ۱۷ سوگند مبنی بر اینکه ولایت برای کیست، ولایت و همچنین حقانیت شیعه را ثابت کرد و همه مردم هم ۱۷ بار سوگند یاد کردند که همه مطالب صحیح است و ولایت مختص خاندان پیامبر است و شیعه حق است. سپس سیدالشهدا در بخش دوم این خطبه جاودان، مهاجران و انصار را به طور خصوص و همه مسلمانان را در طول تاریخ به طور عموم مورد خطاب قرار داده و سهل‌انگاری آنان را در انجام امر به معروف و نهی از منکر که نظام اجتماعی اسلام بر آن استوار است، مورد ملامت و نکوهش قرار داده و یکی از علل به وجود آمدن ظلم‌های اجتماعی و مسلط شدن ظالمان و ستمگران بر سرنوشت مسلمین را که در بخش سوم از آن سخن رانده‌اند، کوتاهی در این وظیفه خطیر معرفی کرده‌اند. درباره این بخش از سخنان حضرت، صرف بیان کافی نیست و پیاده کردن و عمل کردن به این مطالب برای همه قشرها چه روحانیت و چه عوام، بسیار بسیار مهم است و این وجوب را هم عقل و هم شرع ثابت می‌کند. 
2 نوع خطاب در آیات و روایات وجود دارد: 
- خطاب تعیینی که فقط منظور شخص خاص معینی است. 
- خطاب تعینی: خطابش به همه است و «به در بگو تا دیوار بشنود» است. خطاب تعینی یعنی خطاب و کلام شخص فقط منحصر به مردمی که روبه‌روی او هستند، نیست. همان‌گونه که در همین خطبه منا، امام حسین ۱۹ بار قرینه می‌آورد که ‌ای مردم! مخاطب من تنها شما نیستید، بلکه مخاطب من همه مردم هستند، هر کسی که ادعای پیروی از خاندان پیامبر و شیعه بودن دارد و به اسلام راستین عمل می‌کند و هر کسی که تا قیام قیامت این صحبت‌ها را می‌شنود و روح و جان و کالبدش با ما یکی است. 
اگرچه در آیه‌ای که امام حسین به آن استناد کرده است، علما و روحانیون یهود نکوهش شده‌اند ولی بدیهی است این تنقیح و نکوهش به علمای یهود یا مسیحی اختصاص ندارد، بلکه به طور کلی شامل همه علمای مذهبی و اسلامی نیز می‌شود. باید توجه داشت که علم منحصر به حوزه و روحانیت نیست، بلکه طبقات دیگر هم عالم محسوب می‌شوند، همان‌گونه که سیدالشهدا برای بیان این خطبه، فقط عالمان دین را جمع نکرد، بلکه دیگران هم بودند. بنابراین مخاطب حقیقی این خطبه همه کسانی هستند که می‌دانند چه خبر است و خوب و بد را در جامعه تشخیص می‌دهند. 
 ضرر سهل‌انگاری و سکوت علمای هر مذهب، مانند معصیت و گناه افراد عادی نیست، زیرا ضرر سکوت، متوجه اصل مذهب خواهد شد و ریشه مذهب را نابود می‌کند. طبق قیاس معلولیت در منطق، چه بسا سکوت عالم از زنای محصنه یک فرد خطاکار هم بدتر باشد، چون وقتی مرجع، عالم و ذی‌نفوذی سکوت کرد، مردم راه را پیدا نمی‌کنند و فکر می‌کنند شاید تکلیف همین است و این سکوت را نشانه تأیید و امضا می‌گیرند. اما در بدترین نوع زنا یعنی زنای محصنه (زنا با زن شوهردار)، دامن آن زن آلوده می‌شود و اگر نسلی از این زنا شکل بگیرد، یقینا ضرر و خسران می‌کنند ولی ضررشان به گونه‌ای نیست که بخواهند ریشه دین را هدف قرار دهند؛ یا کسی که به رجال دینی تهمت می‌زند یا حتی قرآن‌سوزی می‌کند، باز هم تاریخ و تجربه ثابت کرده است این اعمال، ریشه و اساس دین را مورد خطر قرار نمی‌دهد اما اگر عالم سکوت بیجا کند، ریشه دین را نابود می‌کند. 
چرا یک روحانی، یک ذی‌نفوذ و یک عالم در یک شهر در برابر ظلم و تبعیض و ستم‌ها سکوت می‌کند؟ چرا چشمش را روی هم می‌گذارد، زبانش را می‌بندد و حرف نمی‌زند؟ حداقل ۶ دلیل زیر را می‌توان بیان کرد:
الف) آن عالم و ذی‌نفوذ ضعف و مشکلی دارد که دیگران از آن آگاه هستند؛ در غیر این صورت، شخص براحتی می‌تواند صحبت کند. به عبارت دیگر چنین شخصی با سکوت کردن، بر مشکلات و ضعف‌های خویش سرپوش می‌گذارد و از آشکار شدن آنها جلوگیری می‌کند. 
ب) آن عالم و ذی‌نفوذ چشمش به دست مردم است و رازق خود را مردم می‌داند؛ چنین شخصی زبانش کوتاه می‌شود و از گفتن حرف حق خودداری می‌کند و به گونه‌ای صحبت می‌کند که رازق واهی خود را راضی نگه دارد تا از نان خوردن نیفتد! 
ج) بعضی افراد روزی‌خور و نان‌خور دستگاه یا سازمانی هستند که برای حفظ تأمین‌ شدن‌شان، باید لقمه‌های سکوت‌ساز آنها را تحمل کنند اما اگر شخص به دستگاه و سازمانی وابسته نشد، روحیه حر پیدا می‌کند و آزادانه حرف می‌زند. شمر با این همه پستی، قبل از کربلا به یزید و عبیدالله ثابت کرد هیچ چشمداشتی به مال دنیا ندارد. گفت خودتان می‌دانید که من برای حکم ری و کوفه و سایر بلاد مسلمین دندان تیز نکرده‌ام. تنها کسی که قبل از واقعه کربلا نامه نوشت و امضا کرد که من بعد از جنگ با حسین، هیچ چیز نمی‌خواهم، شمر بود. شمر گفت من هر کاری می‌کنم قربه الى‌الله است و حتی می‌گویند بعد از واقعه کربلا، عمر سعد را تحریک می‌کرد اما هیچ چیز برای خودش بر نداشت. گاهی اوقات، عرضه و مردانگی ما از شمر هم کمتر است، چون در سمت و سویی حرکت می‌کنیم و از حزبی تبعیت می‌کنیم که یا برای دیگران نفع دارد یا برای خودمان، در حالی که این کارها زشت است، ضعف است و مقام انسان را از شمر هم پایین‌تر می‌آورد، چون شمر با ذکر خدا و برای دین آن جنایات را مرتکب شد. 
د) ممکن است خانواده، شاگردان یا سایر اطرافیانش در بین مردم آتو داده باشند و کار را خراب کرده باشند و ایشان هم مجبور است سکوت کند. امثال این افراد کم نیستند، مثلا شخص، دامادش منافق است یا دخترش فراری است یا خواهرش در بعضی شبکه‌های ماهواره‌ای صحبت می‌کند، بنابراین خودش مجبور می‌شود سکوت کند و هیچ چیز نگوید. 
ه) بعضی افراد تحلیلگر نیستند و نمی‌فهمند! مثلا شخص مرجع مطلق هم هست اما هر کسی که فقه خوانده، ضرورت در مسائل سیاسی و مملکت‌داری و جریان‌شناسی عالم محسوب نمی‌شود، همان‌گونه که در زمان فتنه، سکوت بعضی مراجع باعث سوءاستفاده رادیوهای بیگانه شد. 
و) بعضی افراد به دلیل ترس از تهدید دیگران، سکوت می‌کنند. کسی که عالم و مسأله‌دان است اگر سکوت کند فردای قیامت باید پاسخ دهد و اگر حرف بزند، در دنیا تهمت‌های مختلف مانند جوسازی به او می‌زنند و او را زیر سوال می‌برند؛ در بین این تعارض‌ها، راه صحیح، عمل به تکلیف و وظیفه است. 
بخش دوم خطبه اینگونه آغاز می‌شود: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ‌الله بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»
 ‌ای مردم! از پندی که خدا به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده عبرت بگیرید؛ آنجا که می‌فرماید: «چرا علمای دین و احبار، یهودیان را از سخنان گناه‌آمیز و خوردن حرام، نهی و جلوگیری نمی‌کنند؟» و باز می‌فرماید: «آنها که از بنی‌اسرائیل کافر شدند مورد لعن و نفرین قرار گرفتند» تا آنجا که می‌فرماید: «آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند یکدیگر را نهی نمی‌کردند و چه کار بدی مرتکب می‌شدند».
نکات مهم این چند عبارت از خطبه عبارت است از:
۱- امام علی اواخر خطبه ۱۹۲ نهج‌البلاغه (خطبه قاصعه) می‌فرماید: «خداوند عوام را به خاطر ارتکاب معاصی و دانشمندان را به خاطر ترک نهی از منکر لعنت کرد». یعنی حتی اگر عالم، روحانی و ذی‌نفوذی باشد که حق‌الله و حق‌الناس گردنش نباشد اما سکوت کرده باشد، در قعر جهنم است. ٢- منظور از ربانیون، علمای مسیحی و منظور از احبار، علمای یهود است. ٣- امام حسین در جای دیگر، دلیل سکوت علما را در ۲ چیز دانسته‌اند: طمع به منافع ستمگران و ترس از به خطر افتادن موقعیت. ۴- مسؤولیت امر و نهی در درجه اول متوجه علماست. ۵- سکوت علما زمینه گناه را برای بقیه مساعدتر می‌کند. ۶- اگر نهی از منکر، جلوی گناه را نگیرد، لااقل جلوی سرعت آن را می‌گیرد. ۷- زیبایی علم در اظهار آن و زشتی‌اش در سکوت و کتمان است. ۸- سکوت عالم بدتر از گناه خلافکار است. یعنی سکوت در برابر گناه، گناه است ولی از گناهان دیگر ضررش برای مردم و دین بیشتر است.
۹- تظاهر به گناه (تری)، کثرت گناه (کثیر)، سرعت در گناه (یسارعون) و تنوع در گناه (اثم - سحت- عدوان) هیچ یک دلیل موجهی برای سکوت علما نیست. ۱۰- امام صادق می‌فرماید: این دسته از بنی‌اسرائیل که خداوند آنها را مذمت کرده است، کسانی بودند که در جلسات گناه وارد نمی‌شدند، لیکن در برخورد با گناهکاران با لبخند و انس برخورد می‌کردند. ۱۱- خداوند در آیه ۶۲ سوره مائده درباره گناهکاران، جمله «مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» را آورده است: «وَتَرَى کَثِیرًا مِنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» ولی در آیه ۶۳ درباره سکوت علما جمله «مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ» را به کار می‌برد: «لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ». مرحوم فیض کاشانی می‌گوید: فرق میان «یعملون» و «یصنعون» این است که صانع، کسی است که با تجربه و زبردستی کارآزموده شده و کار برای او به صورت خصلت و ملکه درآمده باشد.

Page Generated in 0/0066 sec