محمدامین علیدوست: صحیفه سجادیه را بیهیچ تردیدی میتوان برترین شاهکار معنوی و روحانی جهان در موضوع مناجات با پروردگار نامید؛ اثری که بسیاری را در طول تاریخ، شیفته زیباییهای خیرهکننده خود کرده است. یکی از شیفتگان این اثر استثنایی، خانم «آن ماری شیمل» پژوهشگر آلمانی عرفان اسلامی است. «آن ماری شیمل» 7 آوریل سال 1922م (اردیبهشت 1301هـ. ش)، در «ارفورت» جایی در آلمان امروزی که در آن روزگار بخشی از جمهوری مستقل «وایمار» بود، به دنیا آمد. او خانوادهای فرهنگدوست و اهل مطالعه داشت. شیمل در جوانی دختری نابغه شناخته میشد که توانسته بود تا 19 سالگی و طی 2 سال تحصیل در دانشگاه برلین، از این دانشگاه معتبر اروپایی مدرک دکترای خود را در رشته «ادبیات عرب و علوم اسلامی»، دریافت کند. او در زمان تحصیل در این دانشگاه، توسط استادش، «هانس هاینریش شِدر» خاورشناس برجسته آلمانی، با کتاب «مثنوی معنوی» آشنا شد. این آشنایی، گرایش و اشتیاق فراوان شیمل را برای شناخت هر چه بیشتر عرفان اسلامی در پی داشت. او سال 1951 در حالی که 29 ساله بود، دومین مدرک دکترای خود را در رشته «تاریخ ادیان» از دانشگاه برلین دریافت کرد. عنوان پایاننامه او برای دریافت دومین مدرک دکترا، «عشق عرفانی در اسلام» بود.
علاقه به آشنایی هر چه بیشتر با معارف اسلامی، او را به فراگیری زبانهای شرقی، مانند فارسی و ترکی واداشت. تسلط شیمل به زبان ترکی در حدی بود که مدتی به عنوان استاد درس «ادبیات کلاسیک ترک» در دانشگاه آنکارا تدریس کرد. او سال 1963 به ایران سفر کرد و طی سخنرانیهایی در مؤسسه گوته در تهران، به بیان دیدگاههایش درباره عرفان اسلامی پرداخت که با اقبال فراوانی روبهرو شد. شیمل از سال 1967، در دانشگاه هاروارد آمریکا، «فرهنگ اسلامی» تدریس میکرد اما نیمی از سال را برای مطالعه درباره معارف اسلامی بویژه عرفان، در غرب آسیا به ویژه پاکستان میگذراند. او طی این مدت، بسیاری از کتابهای اخلاقی و نیز ادعیه اسلامی را به زبان آلمانی ترجمه کرد.
شیمل طی همین مطالعات، با ادعیه مذهب شیعه بویژه دعاهای عارفانه امام سجاد(ع) آشنا شد و با اشتیاق فراوان آنها را ترجمه و به اروپاییان علاقهمند معرفی کرد. او درباره تأثیر ترجمه دعاهای امام سجاد(ع) بر اروپاییانی که آن را مطالعه کردهاند، گفته است: «من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن میخوانم و به ترجمه دیگران مراجعه نمیکنم. من بخشی کوچک از کتاب مبارک صحیفه سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کردم؛ از جمله دعای رؤیت هلال ماه مبارک رمضان و دعای وداع با آن ماه را. وقتی مشغول ترجمه این دعاها بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر میزدم، پس از آنکه او به خواب میرفت، در گوشهای از آن اتاق، به کار پاکنویس کردن ترجمهها مشغول میشدم. اتاق مادرم دو تختی بود. در تخت دیگر، خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخالعقیده و حتی متعصب بود. وقتی فهمید من دعاهای اسلامی را ترجمه میکنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدس خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی رو آوردهای؟ وقتی کتابم چاپ شد، یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد، او به من تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا، آن را میخوانم. بله! واقعا ترجمه ادعیه امامان معصوم(ع) بویژه صحیفه حضرت زینالعابدین(ع) برای بسیاری از مردم مغربزمین کارساز است».
در اینجا زیبنده است که به این نکته مهم تاکید کنیم که کلمات عرشی امام سجاد، برخاسته از یک قلب عرشی و روح ملکوتی و صیقلیافته است. گذری اجمالی بر سیره امام سجاد بخوبی این عظمت روح را به تصویر میکشد. ایشان با وجود کثرت مشغله و عبادات طولانی، اگر میشنید مسلمانی بیمار شده است، به عیادتش میشتافت و غم از چهرهاش میزدود. ایشان بر بالین محمد بن اسامه بن زید که در حال احتضار بود، حاضر شد، به رغم اینکه پدر او از مخالفانی بود که با امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت نکرد و خود محمد هم از محترمان عامه بود. در واقع، این اوصاف باعث نشد حضرت سجاد علیهالسلام به عیادتش نرود و در همان مجلس، دین او را که 15 هزار دینار (15 هزار مثقال طلا) بود، بر عهده نگیرد.
ایشان اگر میشنید مسلمانی به عسرت و گرفتاری مبتلا شده است و در همان لحظه نمیتوانست کمکی کند، چنان میگریست که همه متأثر میشدند و در پاسخ به سوالشان از علت گریه میفرمود: «آیا مصیبت و محنتی بزرگتر از اینکه مسلمانی گرفتار شود و انسان نتواند به او کمک کند، وجود دارد؟»
ایشان اهل تلافیکردن نبودن و کرامتشان به دشمنترین فرد هم میرسید. وقتی هشام بن اسماعیل که والی مدینه بود و حضرت را بسیار آزرد، به دست سلطان اموی عزل شد و ولید، حاکم جدید، برای او دستور قصاص صادر کرد، هشام بن اسماعیل گفت: «از هیچکس به اندازه علی بن حسین علیهالسلام نمیترسم. او با من چه خواهد کرد؟» اما حضرت از کنار او گذشت و رو برگرداند و متعرضش نشد و بنا به نقلی دیگر، به او فرمود: «از اینکه گرفتار شدی، ناراحتم. پسرعمو! اگر حاجتی داری، بگو!»
روزی کسی به تحریک دشمنان، به ایشان دشنام داد. ایشان از سر کرامت فرمود: «آنچه از ما بر تو پوشیده مانده، بیشتر است». سپس هزار درهم به او بخشید و آن مرد گفت: «شهادت میدهم تو از فرزندان پیامبرانی». فردی دیگر پیدرپی به حضرت توهین کرد ولی ایشان تغافل میفرمود تا اینکه آن بیادب به حضرت گفت: «این حرفها را به تو میگویم». حضرت فرمود: «من هم از تو چشم میپوشم».
این روش امام با هاشمیان پررنگتر بود. روزی حسن مثنی به حضرت بیادبی کرده و دشنام داد و مجلس را ترک کرد. حضرت همچنان که آیه «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحبالمحسنین» را میخواند، به در خانهاش رفت و حسن که خیال کرد حضرت به تلافی آمده است، با خشم از خانه بیرون جست. امام زینالعابدین علیهالسلام فرمود: «برادر جان! اگر آنچه گفتی (دشنام دادی)، درست بود، خدا مرا بیامرزد و اگر تو خطا کردی، از تو درگذرد».
در واقع، کرامت امام مخصوص طبقه خاصی نبود. حتی با بردهها هم چنین میکرد. ایشان در خطاب به بردگانش، آنان را «بنُیَّ» صدا میزد؛ یعنی با تعبیر محبتآمیز «پسرم» و «پسرکم». با کنیزی که پس از مادر، دایهاش بود، به احترام، همغذا نمیشد. کنیزی دیگر ظرف را سهوا به سر حضرت زد و سر امام شکست اما ایشان وقتی دید کنیز ترسیده و ناراحت شده است، او را آزاد کرد. از این رو گفتهاند کمتر پیش میآمد عبد و بندهای تمام یک سال را در خانه حضرت بماند و آزاد نشود و وقتی آزاد میفرمود، آنقدر به او میبخشید که به دیگران نیازی نداشته باشد.
ایشان گاهی کنیزان را جمع میکرد و میفرمود: «اگر دوست دارید با کسی ازدواج کنید، بگویید برایتان اقدام کنم». اگر یکی از آنها خطایی میکرد که باید برای عبرت دیگران مجازات میشد، به او یاد میداد چگونه عذرخواهی کند که امام بتواند او را ببخشد.
این مهربانی امام با حیوانات هم دیده میشد؛ به گونهای که بیش از 20 بار با شترش از مدینه برای حج سفر میکند و حتی یک بار هم افسار را بر پشت یا گردن حیوان نمیزند و وقتی مرکبش میمیرد، او را دفن میکند که جسمش طعمه درندگان نشود.