printlogo


کد خبر: 246932تاریخ: 1400/12/23 00:00
یادداشتی بر دفتر شعر «کَهرُبا» اثر سارا جلوداریان
فراز و فرودهایی در غزل

الف.م. نیساری: دفتر شعر «کهربا» اثر سارا جلوداریان از سوی مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری به انتشارات سوره مهر معرفی، و توسط این نشر چاپ و منتشر شد. این دفتر شعر در 148 صفحه با شمارگان 1250 نسخه و با قیمت 25 هزار تومان شامل مجموعه غزل‌هایی است که گاه به غزل‌های «پیوسته» و گاه نیز به «غزل‌- مثنوی» تبدیل می‌شوند. اغلب شعرهای این دفتر آیینی است؛ شعرهایی که برای امام موعود(عج)، امام باقر(ع)، حضرت زینب(س)، امام حسن(ع)، حضرت فاطمه(س)، حضرت خدیجه(س)، امام سجاد(ع)، حضرت علی(ع)، امام صادق(ع)، امام حسین(ع)، امام رضا(ع)، حضرت رقیه(س) و... سروده شده‌اند، و بسیاری از غزل‌ها نیز برای مناسبت‌هایی سروده شده‌اند؛ مناسبت‌هایی نظیر حاجیان قربانی، فلسطینیان مظلوم، آتش‌نشان‌های جان برکف، زلزله‌زدگان، و برای مدافعان حرم، فرش ایرانی، بیماران و... .

سارا جلوداریان متولد 1357 است و از شاعران نام‌آشنای امروز در عرصه غزلسرایی. غزل او، «غزل نو» نیست اما در راسته‌ غزل دیروز هم قرار نمی‌گیرد، بلکه غزلی است «میانه» که بین شعر دیروز و امروز قرار دارد؛ مثل غزل‌های فاضل نظری و مشفق کاشانی. البته غزل حافظ نظری امروزی‌تر از غزل مشفق است اما غزل جلوداریان به ‌لحاظ نوگرایی و امروزی‌ بودن، بین غزل فاضل نظری و مشفق قرار می‌گیرد. البته به نظری نزدیک‌تر است:
«خانه‌ام گم شده و گرد جهان می‌گردم
مثل یک عقربه در بعد زمان می‌گردم
شعر با خنده می‌آید به سراغم اما
من به دنبال کمی سوز نهان می‌گردم».
جلوداریان زمانی که به شعر شاعران امروزی‌تر نزدیک می‌شود، تازه‌تر و نوتر می‌سراید؛ البته با همان گرایش‌های شعر میانه و نزدیک به اشعار فاضل نظری به ‌لحاظ نوگرایی، و نیز با توجه به درصد وابستگی‌اش به شعر دیروز؛ این‌گونه تازه‌تر و نوتر:
«صدای آمدنت می‌برد مرا به فراسو
به بارگاه نوازش، به آستانه‌ جادو 
چه هارمونی نابی‌ست در سکوت شبانه
میان دست تو و موج پرتلاطم گیسو
کنار من بنشین با همان صمیمیت محض 
بپرس حال و هوای مرا به لهجه‌ شب‌بو».
توصیف‌های صرف که تنها در زیبایی‌های اندک خود غوطه‌ورند، از جمله ویژگی‌های این دفترند؛ توصیف‌هایی که طبعا از طریق تشبیه و استعاره و امثالهم می‌آیند:
«پیش رویم قفل‌ها، پشت سرم دیوارها
نیست گرداگرد من جز وحشت و آوارها
همچو مروارید در جوی و لجن افتاده‌ام
همچو گل روییده‌ام در چشم تنگ خارها».
اما این توصیف‌ها گاهی به ‌نوعی با‌ کلامی که حرفی برای گفتن دارند همراه است:
«درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون، من هم
لبی تر کرده زآن صهبای جام پرفسون، من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون می‌توانم یافتن سوی درون، من هم
دلم می‌خواست وقتی ساز عالم، ناموافق بود
هم‌آوا می‌شدم با زخمه‌های ارغنون، من هم».
این توصیف‌ها نیز اغلب با نوعی نصیحت ملیح و پیشنهادهای انسانی توأم است:
«مثل بهار از تب پاییز، دور باش!
معشوقه نه... الهه‌ شعر و شعور باش
پیراهنی بپوش به رنگ حیا، ولی
در خانه و حریم خودت غرق شور باش
نگذار رازهای وجودت عیان شود
مستور باش و آینه‌دار حضور باش».
وقتی این توصیف‌های بسیار که سراسر دفتر را فراگرفته، از حد می‌گذرند و در کار خود افراط می‌کنند، به سطح می‌رسند و سطحی ‌شده و تبدیل به شعار می‌شوند. شعار هم که خالی از نظم نیست:
«اگر همت کنی دنیا به کام توست، باور کن
همای بخت دائم روی بام توست، باور کن
اگر همت کنی، خورشید می‌آید به پابوست
هلال ماه هم حتی غلام توست، باور کن
امید و سختکوشی، نسخه‌ آرامش روح است
بدین‌سان کهکشان‌ها زیر گام توست، باور کن».
انگار شاعر می‌خواهد با تاکید بر «باور کن» و این ردیف شعری، بر شعاری ‌بودن حرف خود بیشتر بیفزاید؛ ضمن اینکه در این شعاری ‌بودن، کلماتی که بیشتر در نثر به‌ کار می‌آیند، آورده شده است؛ مثل «بدین‌سان» که امروزه دیگر کمتر شاعری، بلکه هیچ شاعری از آن استفاده نمی‌کند. بر این ضعف‌های شاعرانگی باید کلمات تقلیل‌دهنده‌ شعر را نیز نشان دهیم، تا دریابیم که وقتی شاعری به دام توصیف صرف و شعار می‌افتد، افتادنش به دام نثر و کلمات حشو و زاید و غیرضروری نیز فراهم می‌شود؛ مثلا در همین چند بیتی که نمونه آوردیم، کلماتی چون «دائم» و «حتی» در مصراع‌های دوم از بیت اول و دوم بالا، و سرانجام با «بدین‌سان»، تیر خلاص اضافه‌گویی آن هم تنها در 3 بیت آشکارتر می‌شود. 
نکته‌ دیگر که می‌توان درباره‌ اشعار این دفتر بیان کرد، در ارتباط با اشعار آیینی آن است که بیشترین اشعار این دفتر را شامل می‌شود. در اینگونه اشعار، با توجه به اینکه بعد از انقلاب، اشعار آیینی از صرف سوگ و گریه بیرون آمده و بیشتر به جنبه‌های فکری و اندیشگی و در کل معنوی توجه کرد، طبعا به جای صرف گریه و سوز و ناله، به جنبه‌های حماسی آن پرداخته شد. این امر در اشعار جلوداریان یا دیده نمی‌شود یا اگر دیده می‌شود، از رنگ و بوی چندانی برخوردار نیست. یعنی مخاطب از شنیدن شعری که شاعر درباره‌ امام باقر(ع) فهمیده، در حد چیزی دریافت نکردن از شأن و شخصیت امام است؛ اینکه بگوییم:
«طلایه‌دار وجود تو نور یزدان است
خزانه‌دار نگاه تو ماه تابان است».
 حرفی است که درباره بسیار کسان مصداق پیدا می‌کند. یعنی می‌تواند برای امام باقرالعلوم(ع) گفته شده باشد و دیگر امامان یا حتی انسان‌های دیگر. این ابیات هم همین‌طور:
«جهان شبیه به دالان تنگ و تاریکی‌ست
که از تلالو روحانی‌ات چراغان است».
درباره‌ امام زمان(عج) هم تقریبا همین‌طور سروده است؛ در صورتی که امام زمان(عج) شاخصه‌ها و نشانه‌های‌شان خاص‌تر و منحصربه‌فردتر هم هست؛ آنقدر که کوچک‌ترین توصیف‌شان قابل تفکیک از دیگر بزرگان است؛ اما شاعر این دفتر آن را به شعار آغشته است، نه ابیاتی که شاعرانگی‌اش خبر از انقلاب جهانی می‌دهد:
«سنگ‌ها، آینه‌ها، نام تو را می‌خوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را می‌خوانند
می‌توان از نفس پاک درختان فهمید
که شب و روز چرا، نام تو را می‌خوانند».
یا از حضرت فاطمه(س) در شعرهای جلوداریان تنها همانی را دوباره می‌خوانیم که می‌دانستیم؛ همان حرف‌های تکراری که در گفتار وعاظ و در نثر و در کلیت داستان شاید جایی برای بیانش باشد؛ آن هم در کنار حرفی و نگاهی تازه‌ای که می‌زنند اما در شعر این توقع از شاعر بالاست، در صورتی که همین حداقل در شعر جلوداریان دیده نمی‌شود. دو بیت اول که صرفا توصیف است و شعار:
«گرچه عاجز شده از وصف الفاظ و معانی
آمدم تا که بگویم: تو فقط جان جهانی
آمدم تا که بگویم به همین لهجه‌ ساده
من هواخواه تو هستم، چه بدانی، چه ندانی
آمدم پای پیاده، پشت دیوار بقیعت
گرچه از قبر شریف تو نمانده‌ست نشانی
نه ضریحی، نه رواقی، نه شبستان و چراغی
من فدای تو که بیت‌الغزل باغ جنانی».
البته اگر شاعری همین 2 بیت توصیف مذکور را مقدمه کند برای بیان حرفی گفتنی و شاعرانه، پذیرفتنی است اما نه آنکه شاعر پس از وصف به تکرار حرف‌هایی بیفتد که همه‌ مردم مسلمان درباره‌ حضرت فاطمه(س) می‌دانند. البته اگر همه دانسته‌ها را شاعری بتواند با بیان عاطفی بالایی بیان کند، بی‌شک قابل تحسین است و شعرش شعری دیگر و متفاوت، چرا که او با بیان عاطفی این گفتارها، بر حس و عاطفه و واقعیت و حقیقت مطلب افزوده و آن را آشکارتر کرده و اوج حادثه را روشن‌تر ساخته است. 
شاعر این دفتر وقتی از امامان و معصومان فارغ می‌شود؛ یعنی از بزرگانی که هر کسی چیزی از آنان می‌داند که بازگو کند، در بیان مفاهیم دیگر سخت‌تر لنگ می‌زند و حرفش شعاری‌تر و حتی شعارش نامناسب‌تر و سطحی‌تر می‌شود، تا آنجا که ارتباط حرف‌ها و تشبیهات کم‌جان و بی‌جان و حتی گاه نامربوط می‌شوند. تعریف شاعر از «زندگی» که امری است بسیار قابل توصیف و مضمونی است بسیار قابل تشریح و درباره‌ آن حرف‌های زیادی نیز می‌توان زد، آن هم از زاویه‌های مختلف و با نگاه‌های متنوع، ببیند که در غزل شاعر این دفتر به چه روزی دچار شده است:
«زندگی چیست؟ پریشان بودن
خویش از خویش، گریزان بودن».
«آیا زندگی پریشان بودن است؟ یا خویش از خویش گریزان بودن است؟»
«زندگی چیست: عطش، درد، نیاز
در شب حادثه، حیران بودن».
شاعر باید نشان بدهد حرفش را، چه با تخیل و چه با زبان عاطفی، نه با یک مشت حرف‌های کلی که مثلا «زندگی این است و آن!» بعد «شب حادثه» کجاست که «باید آنجا «حیران بود»؟! در ادامه می‌گوید:
«زندگی چیست: بلندای گناه
لیک در قالب خوبان بودن».
آیا «زندگی بلندای گناه است»؟ بعد در مصراع دوم شاعر دچار ضعف تالیف می‌شود، زیرا باید بگوید: «زندگی بلندای گناه است، لیک بهتر است آدمی از خوبان باشد» که تازه با این‌ همه درست ‌گفتن، چنین حرف‌هایی چه اهمیت و قیمتی می‌تواند داشته باشد؟! قیمتش در حد حرف‌های عادی و معمولی هم نیست، چه رسد به حرفی شاعرانه و شعرگونه. 
با این‌ همه، گاه هاله‌ای از معرفت شاعرانه در بعضی از شعرها سارا جلوداریان دیده می‌شود که نشان از مکث دقیق شاعرانه و واقعیت شاعرانه‌ اوست:
«تو را یک صبحدم در هاله‌ای از کهربا دیدم
تو را در نیمه‌شب‌های دل‌انگیز دعا دیدم
 دو چشمت جلوه‌ لعل بدخشان داشت انگاری
به روی شانه‌هایت، هدهدی زرین‌قبا دیدم
نشستی صادقانه با نگاهم گفت‌وگو کردی
غریبه! پشت لبخندت هزاران آشنا دیدم».
در ادامه‌ غزل‌های خوب این دفتر، به غزل «دوست» می‌رسیم که شاعر از اشعار معمولی و سطحی خود فاصله گرفته است. این فاصله در سوگ مرثیه‌ای است که شاعر برای دوستانش سروده است؛ برای فاجعه‌ چهارم در 1397 واژگونی اتوبوس دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و جان ‌باختن تعدادی از دانشجویان. در این اثر ما با مرثیه‌‌ای روبه‌رو هستیم و توقع مخاطب از این اثر، شنیدن سوز عاطفه‌ای است که در این سوگ سرود جاری است اما شاعر اندکی پا فراتر نهاده و جهان‌بینی خود را لابه‌لای ابیات جا داده است. در واقع، شاعر در این شعر بهتر از «زندگی» سخن گفته و شاعرانه‌تر به آن نگریسته، تا شعری از شعرهای پیشین که نام شعرش و طبعا مفهوم و محتوایش «زندگی» نام داشت:
«بهار مرده، صدا مرده، آسمان مرده
در ابتدای سفر، ماه داستان مرده».
می‌بینید که شاعر سوگ خود را تا کجا کشانده است؟!؛ تا «مردن بهار و صدا»، و برای نشان‌دادن آن (نه صرفا با بیان آن یا با بیان کلی آن) «ماه داستان را نیز در ابتدای سفر کشته است». این تخیل پویا و حتی مدرن، انتظاری نبود که غزل‌های این مجموعه در ابتدا و اواسط از خود نشان داده بود. شاعر در ادامه، بیت دوم غزلش افت می‌کند، زیرا لزومی نداشت دوباره از «بهار مرده» بگوید، آن هم در فاصله‌ای اندک. نامناسب بودن کلمه‌ «شدید» هم که سخت ناشاعرانه در جای خود نشسته است، بر شدت این افت می‌افزاید:
«بهار مرده و باران، شدید می‌گرید».
و مصراع دوم این بیت که سطحی است، در این حد که می‌گوید:
«به آن عزیزترینی که ناگهان مرده».
اما شاعر در بیت چهارم در بازآفرینی غزل و رساندن شعر به اوج آغاز، به شکل تازه‌ای می‌رسد و با بیان نوی خود «به حافظ تسلیت می‌گوید» که تسلیت زیبا و شگفت‌انگیزی است، اگرچه ساده نشان می‌دهد. شاعر پس از تسلیت ‌گفتن به حافظ، شعله‌ سوز و سوگ را بالا می‌کشد و می‌گوید «به آن خبر دهید که این مرده»، و به این «آن» و «این» شخصیتی انسانی می‌بخشد؛ به «سمن‌ها» و به «ارغوان»:
«برای حافظ شیراز، تسلیت بفرست
خبر بده به سمن‌ها که ارغوان مرده».
در بیت بعد، شخصیت انسانی بخشیدن به اشیا و پدیده‌ها، به شکل شاعرانه و در اوج تداوم پیدا می‌کند؛ چنانکه «بر چهره‌ روز، گرد یتیمی و غم می‌نشاند و خورشید مهربان را در میان کشته شده‌ها می‌بیند»:
«نشسته گرد یتیمی و غم به چهره‌ روز
به این دلیل که خورشید مهربان مرده».
در ادامه، جهان‌بینی شاعر به ‌نرم و در ضمن شعاع یکی از رنگ‌ها بر ابیات می‌تابد و همین تابش ضمنی و غیرمستقیم، غزل را درونی‌تر کرده و درجه‌ شعریتش را بالاتر می‌برد؛ اگرچه در مصراع دوم بیت آخر، بیان مستقیم و صریح می‌شود اما انگار برای تمام‌ کردن حرف و سوگ، این اندکی صراحت در بیان لازم بوده است:
«نه طاقت گله مانده، نه استطاعت اشک
به یک دقیقه، به یک آن، قرارِ جان مرده
بدا به حال دل خون مادران، پدران... 
بدا به ما که رفیق شفیق‌مان مرده... 
تو را به حضرت معشوق می‌سپارم، دوست!
نگو که عشق در این دوره و زمان مرده».

Page Generated in 0/0045 sec