افزایش فعالیتهای موشکی ایران به موازات گفتوگوهای وین، چگونه به کارزار رسوایی غربگرایان و حامیان دولت سابق تبدیل شد؟
یونس مولایی: «دنیای موشکها» حالا بیش از هر دنیای دیگری راوی واقعیتهای جهان امروز شده است. مفسران و تحلیلگران سیاسی از امکان پایان بسیاری از بلوکبندیهای قدرت در مواجهه با واقعیتهای نظامی جهان سخن میگویند و دولتهای اروپایی بیش از هر زمان دیگری بر لزوم افزایش بودجه نظامی تاکید دارند. افتادن نقاب صلح و ثبات از چهره قدرتهای جهانی، آغاز بیاعتباری و بیآبرویی نظریهپردازان غربگرا در دیگر کشورها شده است. بر همین اساس بیراه نخواهد بود اگر تلفات سیاسی حوادث اخیر در جبهه غربگرایان شرقی را بیش از تلفات نظامی درگیریهای اوکراین بدانیم. به گزارش «وطنامروز»، بامداد یکشنبه به وقت ساعت 1:20 ایران در اقدامی تلافیجویانه یکی از پایگاههای رژیم صهیونیستی در اقلیم کردستان را هدف موشکهای نقطهزن قرار داد؛ عملیاتی که از نخستین ساعات انجامش با تفسیرهای مختلفی مواجه شد. پرسشها درباره نقطه مورد هدف قرار گرفته، انگیزه ایران، دقت مثالزدنی موشکها و... عمده پرسشهایی بود که در 24 ساعت نخست مورد توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفت. اما این را نمیتوان پایان کار دانست، چرا که این عملیات موشکی فارغ از هر کم و کیفی، نقطه پایانی بر بیاعتبارسازی تمام تئوریهایی بود که در سالهای اخیر به انحای گوناگون از سوی جریانات غربگرا و اصلاحطلب پی گرفته شده بود. هرچند آغاز درگیریهای اوکراین در هفتههای گذشته تبدیل به بهانهای برای یادآوری مواضع چند سال گذشته اصلاحطلبان و در رأس آنها مرحوم رفسنجانی درباره به پایان رسیدن «دنیای موشکها» شده بود اما همزمانی اقدام ایران با فینال نفسگیر مذاکرات وین از زاویه دیگری بر پیشفرضهای تبلیغی این جریان خط بطلان میکشید.
* رزم موشکی در زمانه مذاکرات
احتمالا در کمتر کشوری بتوان دوگانه تبلیغاتی مذاکره / موشک را پیدا کرد اما لاجرم بازیهای سیاسی در کنار بسیاری از دوگانههای دیگر چنین دوگانه ضدملی و غیرمعقولی را برای سپهر سیاست ایران به سوغات آورده است. آذرماه سال92 تنها چند روز پس از توافق ژنو بود که محمدجواد ظریف در سخنرانی پرحاشیه خود در دانشگاه تهران برای دفاع از رویه مذاکراتی خود رو به تحقیر قدرت نظامی ایران آورد و مدعی شد آمریکا با فشار دادن یک دکمه توانایی از کار انداختن تمام تواناییهای نظامی ایران را دارد. هر چند موضع ظریف با تذکر رهبر حکیم انقلاب و پیشنهاد برگزاری تور بازدید از توانمندیهای دفاعی ایران روبهرو شد اما این سخنها آغاز ادبیاتی جدید در فضای سیاسی کشور بود و دولت یازدهم و دوازدهم و شخص حسن روحانی نیز به عنوان نماد اصلی این دوگانهسازی در تمام مقطع 8 ساله دولتداری غربگرایان از این ادبیات بهره میبرد. مشهورترین استفاده روحانی از این دوگانه به مناظرات انتخابات ریاستجمهوری در سال 96 برمیگشت که از اراده جریانات داخلی برای شکست برجام سخن گفت و اظهار داشت: «برخی آمدند و تصویری از شهرهای زیرزمینی نشان دادند که برجام را بر هم بزنند، روی موشک شعارهایی نوشتند تا برجام را بر هم بزنند ولی مردم ما از همه اینها عبور کردند تا به امروز برسیم و شاهد پیشرفت بیشترمان در آینده شویم». کمتر از یک سال پس از پیروزی حسن روحانی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود که هر آنچه دولتمردان امکانش را رد کرده بودند به وقوع پیوست و دولت آمریکا به شکل یکطرفه از برجام خارج شد. اما این اقدام ترامپ هم تغییری در ادبیات دولتمردان و حامیانشان به وجود نیاورد و آنها کماکان آزمایشهای موشکی ایران را علت خروج آمریکا از برجام میخواندند(!) ادعایی که صراحتا آذر97 از زبان علی مطهری نماینده حامی دولت در مجلس تکرار شد و وی با مقصر خواندن منتقدان دولت در شکلگیری بحرانهای اقتصادی کشور گفت: مسؤول وضعیت جاری کشور آنهایی هستند که با هوا کردن موشک تلاش کردند برجام اجرا نشود که البته به هدفشان هم رسیدند. وی ادامه داد: اگر کل نظام در اجرای برجام مصمم بود و اگر همه تلاش میکردند برجام درست اجرا شود امروز بسیاری از شرکتهای اروپایی و آمریکایی که وارد ایران شدند، در ایران میماندند و سرمایهگذاری میکردند و ترامپ هم به آسانی نمیتوانست از برجام خارج شود اما بخشی از حکومت از ابتدا مایل به اجرای برجام نبود و بالاخره به هدفش هم رسید. مواضع و تحلیلهای موهوم مطهری البته با پایان دولت روحانی نیز به پایان نرسید تا او آذرماه سال جاری همزمان با آغاز مجدد مذاکرات ایران و 1+4 در توئیتی طلبکارانه بنویسد: «خوشحالیم که این بار اگر توافقی صورت بگیرد نه موشکی هوا میشود، نه آن را آتش میزنند، نه خسارت محض مینامند و نه خیانت غربگراها معرفی میکنند، چون این بار خودشان توافق میکنند و مهم این بود که این توافق باید به وسیله ما انجام شود». شروع دوباره مذاکرات در دولت جدید اما نسبتی با کنایههای اصلاحطلبان نداشت و ایران به موازات گفتوگوهایی که در هتل کوبورگ اتریش پی گرفته میشد نهتنها به آزمایشهای موشکی خود ادامه داد که این بار به جای نوشتن شعار علیه رژیم صهیونیستی روی موشکها، اقدام به انهدام ماکت تاسیسات دیمونا کرد. رونمایی از ماهواره نظامی «نور 2» و در نهایت حمله به تاسیسات رژیم صهیونیستی در اقلیم کردستان عراق همه نیش و کنایههای اصلاحطلبان را بیاعتبار کرد. آنها که سالها با دوگانهسازی میدان و دیپلماسی، موشک و مذاکره، سرهنگ و حقوقدان، جنگ و برجام و... سعی داشتند علت شکستهایشان را در اقدامات یک دشمن فرضی در داخل کشور بیابند بیآبروتر از هر برهه دیگری به تماشای واقعیتهایی نشستند که سالها در مقام انکار آنها خود را اثبات میکردند.
* داستان یک تناقض رسانهای
مهمترین خط رسانهای جریان اصلاحطلب در یک سال گذشته بر چند روایت کاملا متناقض بنا شده و پی گرفته میشود.
روحانی و همقطارانش از سال گذشته دائما به تکرار این گزاره پرداختند که توافق در دسترس دولت است اما انگیزههای سیاسی مانع تحقق توافق میشود؛ ادعایی که مستقیما اشاره به یک سناریو دارد که طبق آن امکان توافق از دولت روحانی سلب شد تا امتیاز آن به دولت بعدی اعطا شود. این ادعا در حالی طرح میشد و بعضا از سوی رسانههای اصلاحطلب تکرار میشود که 6 دور ابتدایی مذاکرات وین در دولت سابق و به ریاست عباس عراقچی برگزار شد.
به موازات روایت اول، غربگرایان با آغاز دور جدید مذاکرات سعی بر اثبات این فرض دارند که توافق کردن با غرب دُر گرانی است که به هرکسی نمیدهند، از همین رو پس از پایان هر دور از مذاکراتی که به توافق منتهی نمیشود دائما این عدم توافق را به ضعف مذاکرهکنندگان یا عدم تمایل به توافق نسبت میدهند. اصلاحطلبان البته هیچگاه توضیح نمیدهند که چگونه دولت مستقر هم برای به دست آوردن امتیاز فرضی توافق مانع توافق در دولت سابق شده و در عین طمع به این امتیاز، رغبتی به توافق ندارد. مجموعا عمده عملیات روانی و رسانهای اصلاحطلبان در حول ضریب دادن به یکی از این 2روایت متناقض پی گرفته میشود.
فراتر از تناقضی که تا اینجا به آن اشاره کردیم، بزرگترین شاهد مثال برای عدم فهم واقعیتهای جهانی و سادهانگاری امور پیچیده بینالمللی در ذهنیت غربگرایان را باید در نسبت میان دیپلماسی و اهرمهای قدرت کشور جستوجو کرد. آنها که روزگاری آزمایش موشکی ایران را به عنوان یکی از مهمترین اهرمهای بازدارندگی ایران در مقابل تهاجم خارجی مانعی بر مسیر برجام میخواندند، حالا در مقابل همزمانی فعالیتهای گسترده موشکی ایران با مذاکرات ایران و 1+4 روزه سکوت گرفتهاند. به عبارت سادهتر، اگر یک جریان درونحاکمیتی (آنطور که اصلاحطلبان روایت میکنند) برای شکست برجام در دوره روحانی و کسب امتیاز آن در دوران پساروحانی اقدام به شلیک موشک میکردند چرا اکنون باید با شدت بیشتر و به طور هدفمند مجددا از این گزینه استفاده کنند؟ احتمالا غربگرایان هیچ علاقهای به دادن پاسخ به این سوال نخواهند داشت.
زمستان سال گذشته همزمان با تصویب قانون «اقدام راهبردی برای رفع تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران» در مجلس شورای اسلامی، روحانی و ظریف صراحتا با این قانون که کشورمان را به سمت کاهش محسوس تعهداتش در 2 زمینه سطح غنیسازی و نظارتهای فراپادمانی هدایت میکرد مخالفت کردند. آنها در حالی این قانون را به عنوان توطئهای در مسیر مذاکرات احتمالی با دولت جدید آمریکا میخواندند که عملا پی گرفتن آن و رسیدن به غنیسازی بیسابقه 60 درصد باعث شد آمریکاییها خود را محتاج بازگشت به تعهدات برجامی ببینند؛ احتیاجی که در صورت فقدان ابتکار عمل ایران و افزایش نیاز آمریکا به مهار سرعت پیشرفتهای هستهای ایران هیچگاه به وجود نمیآمد، چنانکه پس از پیروزی بایدن در انتخابات سال گذشته آمریکا، دولت دموکرات این کشور با بیمیلی نسبت به بازگشت به تعهدات سال 2015، از لزوم گفتوگو برای انعقاد سندی جدید سخن میگفت و افزایش اهرم قدرت ایران در 2سطح افزایش سطح غنیسازی و کاهش محسوس نظارتهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی باعث شد تا طرف آمریکایی از سر نیاز به توافق به میز مذاکرات برگردد.
* زمان تجدیدنظر در مبانی
عیان شدن اوهام اصلاحطلبان در فهم مناسبات بینالمللی در سالهای اخیر بویژه حوادث چند ماه گذشته، بیش از هر زمان دیگری لزوم تجدیدنظر این جریان در مبانی خود و فهمی که از مناسبات جهانی دارد را ضروری ساخته است. پی گرفتن بازیهای سیاسی و دوگانهسازیهای تبلیغاتی نهتنها به جبران بیآبرویی این جریان در 8 سال گذشته منتهی نمیشود که با تشدید جهل تئوریک باعث ادامه بدفهمی واقعیتها میشود. آنچه در سالهای اخیر با خروج دولت آمریکا از برجام، درگیریهای اوکراین و عیان شدن اهمیت قدرت نظامی در مناسبات جهانی و نهایتا فعالیتهای موشکی ایران آشکار شد، نشان از غلط بودن عمده پیشفرضهایی دارد که اصلاحطلبان در 2 دهه گذشته بر مبنای آن خسارات جبرانناپذیری به کشورمان وارد کردند. حالا میان تجدیدنظر در مبانی و طی سیر قهقرا هیچ راه سومی برای غربگرایان وجود ندارد.