تمام دلخوشی او رسیده به پایان
دوباره آمده بوی گچ ادیبستان
تمام ایل و تبارش نشسته، زین گوشی
شود پدیده و آید برون، ابوریحان
مدیر یک چنل، اما ببیندش مادر
نشسته جای رئیسی توی بهارستان
چه روزگار طلایی که بر مرادش بور
چپیده توی موبایل و چَتیده با جانان
پر از نگاه پلنگی شده موبایل او
برای جنگل عشقش شده چو جنگلبان
رسیده آخر ترم و زده مخ او را
کشیده نقشه عقد و شب حنابندان
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به راحتی شده علامه مجازستان
دو سال بوده مدیر گروه، همچون خان
درست مثل خطاهای تایپی خر خان !