شاید بتوان گفت یکی از نمونههای نشو و نمو این تحول انقلابی در شهید سیدمرتضی آوینی بازنمایی شد، یعنی همانگونه که در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این انقلاب رنگ و بو داشت، در کنشهای فردی نیز به عینه دیده میشد. شاید نخستین چیزی که در رابطه با ایشان فیالبداهه به ذهن میآید، کلام آرام و گیرا و پیراهن جین ایشان در آخرین تصویری است که از او به جا مانده. این تصویر فردی را در تصور همگان به رخ میکشد که همگام با زمانه عمقهایی را یدک میکشد که چندین قرن سینه به سینه در میان مردمان منتقل شده است و تنها فرم آن عوض شده است. فرم در آن زمان او را به همراه جوانهایی یکدل و شجاع به درون توپ و تانک میکشاند. شهید آوینی فرزند زمانه خویش بود و تحقق وجودیاش در بغض چندین ساله استقلالخواهی جوانان یک ملت است. سیدمرتضی آوینی یک امتیاز دیگر در آن زمانه برای اینکه خویشتن خویش را تحقق ببخشد داشت؛ او در جمعی از بهترینهای اقوام ایران حضور داشت. یعنی کرد، ترک، لر، عرب، لک، بلوچ، قشقایی، فارس و... هر کدام نمایندگانی را برای یک ملت به یک نقطه فرستاده بودند و سیدمرتضی در بین آنها به یک «ادبیات مشترک» رسید. این ادبیات با جهانبینی او و تبارشناسی تاریخی که او چشیده و دیده بود مکمل هم شدهاند برای آنکه شهید سیدمرتضی آوینی در سالگردش قلمها را به سوی خود بکشاند تا درباره او تفکر کنیم و آن ادبیات مشترک که زبان گویایی شده بود را به یاد بیاوریم.
به عبارت دیگر، اگر نگوییم آوینی «مبدع» ادبیات انقلاب اسلامی و نه صرفا «انقلاب» است، او حتما یکی از مقومان این ادبیات است. آوینی پیوند میان انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی را بخوبی درک کرده است. به تعبیر دیگر، آوینی از معدود چهرههای فرهنگی معاصر است که الهیات انقلاب اسلامی را در معرض مخاطبان عمومی قرار داده است. این روزها مساله «جهاد تبیین» به خاطر تاکیدات رهبر انقلاب، در رسانهها برجسته است. آوینی مصداق روشنی از این گزاره است؛ رویکردی که او در ساخت و تولید مستندهای روایت فتح در پیش گرفته بود، مجاهدتی که در روزهای سخت مدیریت در سوره و روایت فتح از خود نشان داد، ناملایمات را به جان خرید، به کمترین تمکن مالی قناعت کرد آنچنان که به گفته دوستانش «3 جا کار میکرد و از یک جا حقوق میگرفت»، مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفت، اتهامها شنید و باز تحمل کرد، تا جهاد کند. برای تبیین هم تا توانست نوشت. خواند و نوشت و مستند ساخت. حال آنکه روشنگریهایش گاه خوشامد جریانها و گروههایی نمیشد. او را به خاطر چاپ عکس جوان بوسنیایی که تیپ خاصی داشت، مواخذه کردند، به خاطر نگارش مقاله آوانگارد و روشنگرانه «خانههایتان را در دامنههای کوه آتشفشان بنا کنید» مورد طعن و کنایه قرار دادند و روشنفکرش خواندند، حال آنکه فریاد میزد «من روشنفکر نیستم».
همه این تبیینهای مجاهدانه در مطالب فرهنگی و فلسفیاش، در مستندهایش، در نقد فیلم نوشتنهایش و در همه بروز و ظهورهای رسانهایاش به چشم میآمد اما در زمان حیات خودش کمتر دیده میشد، چون مردی بود فراتر از عصر خویش. آنچنان که خود گفت: «اگر انسانهایی که مأمور به ایجاد تحول در تاریخ هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند، دیگر هیچ تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد». برای جهاد تبیین از معیارهای عصر خویش تبعیت نکرد، تا اینگونه ماندگار بماند.
در سوگ دومین کبوتر خونینبال حرم رضوی
شهید دارایی
ناله از گنبد و مناره رسید
بر زمین فرشی از ستاره رسید
گویی از عرش، گاهواره رسید
کاروانی که دیشب آمده بود
امشب از آسمان دوباره رسید
هودجی از فلک فرود آمد
وقت کوچ دگر سواره رسید
یار جاماندهای به همسفرش
فارغ از شک و استخاره رسید
خواست او هم نظر کند به رضا(ع)
پس به او هم ز شه، اشاره رسید
چون طبیب از علاج عاجز ماند
نسخه از غیب بهر چاره رسید
غافلان! باز وقت غفلت شد
ناظران! نوبت نظاره رسید
سنگدل! طعنه کم بزن که به گوش
ناله از گنبد و مناره رسید
سفره انقلاب سیری چند؟!
چه به آن قد، از این قواره رسید؟
به شهید از مقام و دارایی
فقط این جسم پاره پاره رسید
صاحبان گهر به خون خفتند
گر غنیمت به سنگ خاره رسید
تا به کی شرح کشتگان گویم؟
سوخت جانم ز بس شراره رسید
سیرم از عمر خویش بس که به دل
داغ، افزونتر از شماره رسید
مرگ خوشتر ز شاعری، که به لب
جان تشبیه و استعاره رسید...
افشین علا