«سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن» هر چند که بدیهی و ساده به نظر میرسد و در دورههای استعماری و پسا استعماری نیز با انگلیس شناخته شده اما در دورههای متفاوت در قالب فرمهای مختلف خود را به بشریت نشان داده است. اختلاف انداختن در یک خانواده، در یک محل، در یک ملت و در یک نظام جهانی هر کدام فرمهای خاص خودش را دارد که بیان همه آنها از استعداد نویسنده خارج است. تنها چیزی که میتوان در مقابل این سیاست کثیف در پیش گرفت، دانایی و آگاهی است. به زبان دیگر ملتی که مردم آگاه و بینا داشته باشد در دام این سیاست کثیف نخواهد افتاد. این نوع سیاست، بیشترین ضربهای که به افراد میزند این است که زمان آنها را برای توسعه از بین میبرد. یعنی اختلاف چه در سطح خانوادگی و محلی تا سطح ملی و جهانی میتواند ابزاری برای عقب نگه داشتن دیگران باشد تا تمرکز آنها روی توسعه فردی و ساختاری از بین برود و خود را در مغاکی از کینه، نفرت و دشمنی بیندازند. این سیاست کلاسیک که پیشینهای انگلیسی دارد، بتازگی با رنگ و بویی دیگر توسط جریانهای صهیونیستی دنبال میشود. این جریانها با سازمانهای جاسوسی خود و به صورت کاملا برنامهریزی شده در حال دامن زدن به اختلافات میان اقوام ایرانی و در چندین روز اخیر بین ملت شریف و نجیب افغانستان و ایران هستند. نکته اساسی این است که ابزار اصلی دشمن استفاده از شبکههای اجتماعی برای این اختلافافکنیهاست. آنها با استفاده از شبکههای اجتماعی به اتفاقات ریز و درشتی که به وقوع میپیوندد دامن زده یا فیلمهای جعلی و حرفهای جعلی که میسازند و دست به بازنمایی گسترده آن میزنند. از سوی دیگر شبکههای اجتماعی که در جریان جنگ روسیه و اوکراین، ذات سوگیرانه و نقاب دروغین آزادی و برابری را از چهره خود برداشتند، آماده نشر این اختلافات هستند. شبکههای اجتماعی در همگرایی رسانهای این توانایی تکنولوژیکی را به وجود آوردهاند که انسانها سطحی دیگر از تعاملات را با ابزارهای هنری تجربه کنند. در واقع این شبکهها به ابزاری تبدیل شدهاند تا استعمارگریای را که در دورانهای گذشته وجود داشته است در قالب و فرمی دیگر در دورانی پسااستعماری ادامه دهند و این بار، ایران فرهنگی مورد حمله قرار گرفته شده است؛ ایران فرهنگی که فارغ از مرزها عمل کرده و در چندین کشور خود را به نمایش گذاشته است. ایران فرهنگی جغرافیایی است که فراتر از مرزها و حکومتها جریانی ریشهدار است و با وجود دخالتهای ریز و درشت استعماری باز هم زبان، سنت و آیین در آن حفظ شده است و این بار «تفرقه بینداز و حکومت کن» در میان این ایران فرهنگی به صورت سازماندهی شده بالا گرفته است. اینجاست که سواد رسانهای اهمیت پیدا میکند تا بتوانیم در مقابل این امواج، آگاهی کاذب را کنار بزنیم و متفکرانهتر و به دور از تعصب برخورد کنیم. سواد رسانهای به ما میگوید این موج تعصب به راه انداختن برای رضای خدا نیست. اگر به یک اختلاف کوچک در یک خانواده دقت کنید تا سالهای سال آن اختلاف کوچک آن خانواده را از مسیر پیشرفت و ترقی دور نگه میدارد و دامن زدن دیگران به آن تنها برای آن است که آن خانواده بیش از پیش پیشرفت و توسعه نداشته باشد. هوشیاری و نگاه درست و بینش درست در شبکههای اجتماعی که از سوی کشورهای استعمارگر غربی ساماندهی میشود و آگاهی نسبت به واقعیتهای کلان موجود در عالم، می تواند محور وحدت منطقهای علیه نظم رسانهای ناجوانمردانهای باشد که این روزها مانند بلا به جان مردم کشورهای منطقه افتاده است. افرادی که آگاهتر هستند و این آتش تفرقه را حس میکنند، وظیفه دارند سکوت نکنند و با سکوت بر آتش اختلافات ندمند و با استفاده از تریبونهایی که دارند و نظراتی که میتوانند منتقل کنند، صریح و با اقتدار موضعگیری کنند، چرا که حفظ ایران فرهنگی، حفظ دوستی و آرامش تنها وظیفه دولت نیست، بلکه وظیفه عموم مردم است. وظیفه نخبگان ملتهای ایران و افغانستان است، وظیفه بزرگان و ریشسفیدان ۲ کشور است که انسجام و وحدت بین خود را حفظ کنند.
در همین راستا علیمحمد مودب از شاعران کشور یادداشت کوتاهی را در اختیار «وطنامروز» قرار داد که در ادامه از نظرتان میگذرد: راجع به پیوند بین نخبگان و فعالان هنری در ایران و افغانستان باید گفت فعالان و نخبگان هنر ۲ کشور سالهاست که پیوند وسیعی با هم دارند و شاید بهترین جایی که مهاجران افغانستانی توانستهاند در آن حوزه خوب کار کنند، در حوزههای فرهنگی بویژه در حوزه ادبیات بوده است. در این زمینه ما شاهد جدیترین همراهیها و همکاریهای ایران و افغانستان هستیم. چهرههای برجستهای که در ایران و افغانستان کار کردهاند شاخص هستند. جریان جاندار و ریشهداری در حوزه ایران فرهنگی شکل گرفته است. همچنین ادبیات فارسی که جزو اشتراکات ما با افغانستانیهای عزیز است. در همین حوزه شعر، ما شاهد آن هستیم که یک شاعر افغانستانی (مرحوم محمدکاظم کاظمی) دبیر جشنواره شعر ایران شده است و این نشانه آن است که افغانستانیها را غریبه نمیدانیم. سخن گفتن درباره محمدسرور رجایی برای ما که کتابها و شعرهایش را دنبال میکردیم، از جهتی افتخار است؛ به خاطر اینکه توفیق دوستی با این مجاهد خستگیناپذیر را داشتیم و از جهتی هم فقدانش تلخ است. مرحوم رجایی واقعا دردانه بود. من در این 2 دهه توفیق دوستی با بسیاری از خوبان ادبیات مهاجرت را داشتم، در این میان، مرحوم رجایی از حیث دغدغهها و نگاهش به ۲ مقوله افغانستان و انقلاب اسلامی ایران و هم از حیث جنبههای شخصیتیاش میتوانست پلی برای پیوند بین فرهنگیان ما و فرهنگیان افغانستان باشد. مشکل معاصرت و همعصر بودن با آدمها باعث میشود خیلی متوجه ارزش کسانی مانند مرحوم رجایی نباشیم ولی وقتی او را از دست میدهیم متوجه میشویم این آدم چه تأثیراتی در حوزه تعاملات فرهنگی ادبیات هنر مهاجرت با جریانهای ادبیات هنر ایران و به طور خاص ادبیات هنر انقلاب اسلامی داشت. او با تمام وجود محو این هدف شده بود که نشان دهد ما یک وجود، یک ملت و یک پدیده هستیم. اگر حاشیههایی، تفاوت ایجاد کرده ولی گوهر وجودی مشترک ما همان چیزی است که پیش از این شهدا، بزرگان و نویسندگان بزرگی برایش تلاش کردند و امروز نعمت انقلاب اسلامی به عنوان یک میراث، تنها مال ما ایرانیها نیست و مرحوم رجایی، نسبت عزیزان افغانستانی را با این پدیده نشان میداد.