ابلیس در قالب فردی که دستش توی کار خیر بود و تا زلزلهای میشد شماره کارت میداد، نزد ضحاک آمد و گفت میخواهد در خورشخانه او خدمت کند چون مسیر کوتاه و اثرگذار خندق بلا را برای تسخیر ضحاک انتخاب کرده بود. ضحاک تا خرخره در پوست آهو و چرم گاو و خز روباه و پشم گاومیش خود را پوشانده بود و با این حال میگفت من وگن هستم. ابلیس ساعتها گوگل کرد و فرق وگن و ویجترین را برای ضحاک جا انداخت و گفت یا باید لباسهای گیاهی و نانو بپوشی و یا حداقل ویجترین بشوی تا بتوانی فرآوردههای غیر مستقیم حیوانی را استفاده کنی. ضحاک کوتاه آمد و ابلیس بلند شد.
روز اول زرده تخم مرغ را به ضحاک خوراند.بعد که مزه فرآوردههای حیوانی زیر زبانش مزه کرد شروع کرد به گوشت خوراندن ضحاک:
خورشهای کبک و تذرو سَپید
بسازید و آمد دلی پرامید
سدیگر به مرغ و کباب بره
بیاراست خوان از خورش یکسره
به روز چهارم چو بنهاد خوان
خورش کرد از پشت گاو جوان
ضحاک خاکبرسر سست عنصر ظرف مدت چهار روز نه تنها از وگن بودن به گوشت گاو خونآلود خوردن رسید بلکه بعدا بر دوشش مار درآورد که فقط با خون مغز جوانان سیر میشد.
پس شما که پولش را ندارید سویا و حبوبات بخورید!
(این یادداشت به دلیل خروشیدن قیمت گوشت تا خم چرخ چاچی، به سفارش مافیای محترم آن نوشته شده است).