حکیمی در بستر آرمیده و به انتظار مرگ همی نشسته‌ بود که ناگاه به ‌یاد بیاورد که پسران را پندی نداده و در حال موت است. دانست که اینگونه عاجل رفتن به سرای آخرت روا همی نَبوَد. در حال فرزندان را بخواند و بگفتا: گرد آیید که شما را پندی دهم. پسران گفتند: سرِجدّت بی‌خیال شو پدر، 2022 هست و جای این نصیحت‌ها نیست. بگفتا: خاموش. چگونه ندانسته جَو می‌دهید. پسران خاموش همی شدند و پدر آخرین نخ سیگار را روشن همی کرد و بگفت: این اندرز مرا آویزه گوش نمایید. مادامی که با هم باشید گَنگِ‌تان بالاست. تیله‌بازی هم که می‌کنید نام مافیا را بر گروه خود نهید تا حساب کار دست خلق‌الله آید. یحتمل که چیزی هم بهتان نَماسد و یخِ همه چیز به شما نرسیده آب شود، ولی در عوض کلاس دارد. مافیا باشید، شده مافیای گوشت، تا نان‌تان در روغن دنبه باشد و هر که هر چه نتوانست کند، نام شما بر زبان آرد و گَنگ‌تان بالاتر رود.