مصطفی نیکاقبال*: وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ...(۲۶)؛ حق قوم و خویش و فقیر و در راه مانده را ادا کن.
دستور دوم خدا در این سلسله دستورات سوره اسرا، توجه به نزدیکان و مساکین و ابنای سبیل است. و این توجه، مستحب نیست، بلکه واجب است، چون از آن تعبیر به حق کرده و فرموده حق نزدیکان و فقیران را بده! یعنی آنها حقی پیش تو دارند. این حق فقط مالی نیست، بلکه عنایت و توجه و صله را هم شامل میشود. یعنی رفتگر محترمی که سالهاست شبها کوچه ما را تمیز میکند، از ذویالحقوق ما است و باید حالش را بپرسیم و او را از قلم نیندازیم و ملتفتش باشیم.
ذویالقربا هر کسی است که به انسان نزدیک و پیش چشم انسان است و به انسان فکر میکند. برخی این کلمه را به فامیل ترجمه کردهاند که ترجمه درستی نیست. ذویالقربا یعنی نزدیکان، گاهی فامیل، دور و غریبه، نزدیک است. این آیه میگوید هر کس به تو نزدیک است، حقی دارد و باید مورد توجه تو قرار بگیرد و با او مهربانی کنی. مهربانی مهمتر از بخشش مالی است، چند آیه جلوتر خدا میفرماید قول میسور مهم است نه پول دادن، یعنی با هر کس که سر راهت سبز میشود، نیکورفتار باش.
وقتی میزان درباره ملاطفت و عنایت، نزدیکی و انتظار بود، راجع به ارحام هم همین ملاک برقرار است. یعنی یک فامیل دور چون به ما نزدیکتر است و بیشتر انتظار دارد، حق بیشتری برای برخورداری از رحمت دارد تا فامیلی که از لحاظ خونی نزدیکتر است اما عملا کاری به کار آدم ندارد. خلاصه! ملاک قرآن این است که به کسانی که به شما نزدیک میشوند، نیکی و مهربانی کنید.
پس از ذویالقربا، حق مسکین و ابنسبیل را متذکر میشود. ابنسبیل کسی است که در سفر مانده و بیپول و زاد، گیر افتاده، اگرچه در سرزمین خودش داراست. یعنی ابنسبیل، مسکین غربت است. طبق این عبارت، مساکین هم وقتی سر راه آدم قرار میگیرند، ذیحقاند و باید با آنها مهربان بود و ملاطفت کرد. البته نیاز مسکین، برخلاف ذویالقربا، بیش از توجه، صدقه است، لذا حق آنها بیش از آنکه وقت گذاشتن و طلاقت وجه باشد، پرداخت مبلغی برای رفع نیاز حالشان است.
اگر فقط این آیه را مدنظر قرار دهیم باید به هر مسکینی که سر راه ما قرار میگیرد، کمی کمک کنیم. البته ملاک کمک کردن، مسکین بودن طرف است، نه ادعای مسکنت. یعنی از این آیه لزوم پرداخت پول به متکدی و مطلق سائل در نمیآید. البته بقیه آیه که از ریختوپاش برحذر میدارد، نشان میدهد کمک به ذویالقربا و مساکین باید به قدر تعادل باشد. این مطلب به صراحت در آیه بیستونهم آمده. یعنی کمک مقتضی به مساکین مقتضی کفایت میکند.
در ذیل این آیه آمده که با نزولش، رسول خدا(ص) فدک را به فاطمه(س) بخشید. فدک مزرعه بزرگی در خیبر واقع در 150 کیلومتری شمال مدینه بود که پس از جنگ خیبر به دست رسول خدا(ص) افتاد. ماجرا از این قرار بود که با فتح دژهای خیبر، یهودیان فدک حاضر به صلح شدند و نیمی از فدک را به رسول خدا(ص) تملیک کردند. مشروط بر آنکه در همانجا ساکن باشند. فدک درآمد خرمای هنگفتی داشت و از غنیترین مناطق شبهجزیره عربستان بود.
ابوبکر وقتی به خلافت رسید، فدک را که پیامبر پیش از وفات به فاطمه(س) بخشیده بود، مصادره کرد.
امیرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: از آنچه خورشید خدا بر آن میتابید، تنها فدک دست ما بود، عدهای بر آن بخل ورزیدند و عدهای نیز سخاوت به خرج دادند.
در زمان عمر، چون بنا شد تمام یهودیان را از عربستان اخراج کنند، خلیفه مبلغ گزافی بابت نصف دیگر فدک که همچنان در دست آنها بود پرداخت و فدک به طور کامل در تصرف خلافت قرار گرفت.
پس از خلفای نخستین، در دوران امویان و عباسیان نیز در دست خلفا بود و فقط در برخی دورانها به فرزندان فاطمه(س) رسید، از جمله در دوران خلافت عمربنعبدالعزیز، ابوالعباس سفاح، مهدی عباسی و دوران خلافت مأمون. پس از مأمون، متوکل عباسی دستور بازگرداندن فدک را به وضعیت قبل از دستور مأمون صادر کرد. بیشتر کتابهای تاریخی ماجرای فدک را بعد از متوکل ذکر نکردهاند، گویا ارزش اقتصادی و سیاسی خود را از دست داده است.
فدک امروز شهرستانی آباد به نام الحائط و مملو از نخلستان است.
بحثهای تاریخی و روایی و حقوقی بسیاری حول ماجرای فدک شکل گرفته که در تفاسیر مطول ذیل این آیه آمده است.
...وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا (۲۶) إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا (۲۷)
...اما در زندگی ابداً ریختوپاش نکن که اهل ریختوپاش شبیه شیاطینند. شیطان هم از نعمتهای خدا بد استفاده میکند.
چون این عبارت بلافاصله پس از رعایت حقوق ذویالقربا و مساکین آمده، تحدید و تعدیل در آن را میرساند. یعنی پرداختن به حاجات نزدیکان و مسکینان، لازم نیست به ریختوپاش در وقت و مال بینجامد.
نکته مهم اینکه «تبذیر» در این آیه؛ اعم از ریختوپاش و ولخرجی مالی است و پخشوپلایی در روابط و وقت را هم نشان میدهد. چون خیلی از اقربا مال آدم را نمیدزدند، بلکه وقت آدم را میدزدند و برکت عمر او را با معاشرت و عشرت بیمورد بر باد میدهند.
و کسی که پراکنده و ولنگار و باری به هر جهت و یله باشد، شبیه شیاطین است و مانند شیطان دارای صفت زشت کفران است یعنی نعمتهای خدا را درست پاس نمیدارد و نگهداری نمیکند، بلکه وقت و ثروت و قدرت خود را به جای استفاده در طاعت، به هدر میدهد: کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا.
ولخرج و ولنگار، به جای آنکه تمجید شود، باید تقبیح شود. تبذیر نشانه کفران و ناسپاسی است نه کرم و بخشندگی.
صافی روایت میکند رسول خدا(ص) دید سعدِابیوقاص مشغول وضو است و آب زیادی به اینطرف و آنطرف میپاشد، فرمود: چرا اسراف میکنی؟ سعد عرض کرد: مگر در آب وضو هم اسراف هست؟! رسول خدا(ص) فرمود: بله! ولو در کنار نهر آب باشی.
کافی از امام صادق(ع) روایت میکند ریختوپاش نوعی اسراف است.
عیاشی از امام صادق(ع) روایت میکند هر کس چیزی را در غیر طاعت خدا ببخشد، ریختوپاش کرده است.
عیاشی روایت میکند از امام صادق(ع) پرسیدیم آیا در حلال هم اسراف است؟ فرمود: بله! اینکه انسان هر چه دارد ببخشد و بیچیز و فقیر در خانه بنشیند.
برهان روایت میکند کسی خرما را میخورد و هسته را دور میانداخت. امام صادق(ع) دستش را گرفت و فرمود: این کار تبذیر است.
وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا (۲۸)
اگر میخواهی به نیازمندان جواب رد بدهی و در عین حال چشم به راه رحمت پروردگاری، پس با آنها به نرمی سخن بگو.
یعنی جواب رد دادن نباید با بیمحلی یا ترشرویی توأم باشد. و به کنایه میگوید چنین رفتاری، انسان را از رزق محروم میکند. پس همواره باید با کسانی که سر راه ما قرار میگیرند، با قول میسور یعنی نرمی و مهربانی سخن بگوییم، طوری که از سخن ما رنجیده نشوند و بوی بیاعتنایی از رفتار ما نشنوند. یعنی اگر نیاز کسی را نمیتوانیم برآورده کنیم، لااقل دلش را به دست آوریم.
سخن آدمی علاوه بر نرمی و ملایمت، طبق آیات دیگر باید بلیغ (روشن)، معروف (مقبول)، کریم (محترمانه) و سدید (محکم و منطقی) باشد.
از تعلیمات دیگر این آیه این است که مؤمن همیشه باید در حالت امید به رحمت خدا و گشایش روزی مستقر باشد (ترجوها) و نیز عملا پی این رحمت باشد و خود را در معرض آن قرار دهد (ابتغاء).
تفسیر قمی این آیه را مربوط به آیه احسان به والدین دانسته و میگوید یعنی اگر خودت اهل و عیال داشتی و تنگدست بودی و نمیتوانستی کمک زیادی به والدینت بکنی و به خاطر فقر و گرفتاری یا بیماری مجبور شدی از والدینت کمی دور شوی، با آنها به نیکی سخن بگو و امیدوار باش خدا به تو بدهد تا بتوانی به آنها احسان کنی.
«نورالثقلین» روایت میکند هر گاه کسی چیزی میخواست و رسول خدا(ص) نداشت یا نمیخواست کمکش کند، به نیکویی دعا میکرد: رزقنا الله و إیّاکم من فضله. یعنی خدا ما و شما را از فضلش روزی دهد.
تفسیر قمی روایت میکند رسول خدا(ص) هر گاه درد دل میشنید، به قول میسور میفرمود: انشاءالله درست میشود! (انشاءالله یکون).
وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا (۲۹)
در کمک به نیازمندان، بخیل مباش؛ آنقدرها هم دست و دلبازی نکن که لایق سرزنش گردی و بعدا حسرت بخوری!
این آیه خطی میانه را برای کمک به دیگران ترسیم میکند و مانند آیات بالا، کمک کردن در آن، اعم از پول دادن است، برای همین به گشادهدستی و بستگی دست اشاره کرده، چون دست، وسیله کمک و دستگیری است. پس این آیه، مطلق کمک به دیگران را در نظر دارد و میگوید نه چنان اهل کمک کردن باش که خودت از زندگی باز بمانی و پسفردا خودت را ملامت کنی، یا ملامتت کنند و حسرت بخوری کاش کمک نمیکردی! و نه چنان از کمک مُمسک باش که گویا اصلا دستی برای کمک نداری!
تلمیح جالبی که در این آیه هست، این است که پشیمانی از کمک، علامت آن است که آن کمک از اول بیجا بوده و زیادی!
طبرسی روایت میکند شأن نزول این آیه چنان بود که سائلی از پیامبر(ص) چیزی خواست و ایشان چیزی نداشت. تنها لباسی را که بر تن داشت درآورد و به او بخشید، پس برای نماز نتوانست از منزل خارج شود، چون لباس نداشت.
نورالثقلین روایت میکند مقداری پول برای پیامبر(ص) آوردند، روز اول همه را بخشید و برای سائلین فردا چیزی نداشت، پس سائلان ملامتش کردند و این آیه نازل شد.
ممکن است در آیه بازگشت «ملوماً» به بخل باشد و تنها «محسوراً» به بذل و بخشش بازگشت کند. یعنی عاقبت بخل ملامت مردم است و عاقبت اسراف، حسرت نداری. اصولا اسلام به ذلت مؤمن راضی نیست و هر کاری که در نهایت ذلت برای مؤمن بیاورد، مذموم است.
کافی روایت میکند امام باقر(ع) مشتش را کمی باز کرد که دانههای شن به آرامی از آن بیرون میریخت، سپس فرمود در بخشش، نه مشت خود را کاملا باز کنید، نه آن را کاملا ببندید. قوام زندگی به این است که هم ببخشی و هم چیزی بماند. سپس این آیه را تلاوت فرمود.
کافی روایت میکند عدهای از صوفیه نزد امام صادق(ع) آمدند و ایشان را به خاطر زندگی طیبی که داشتند، ملامت کرده و گفتند: چرا هر چه را که داری در راه خدا نمیبخشی و زندگی زاهدانه در پیش نمیگیری؟ امام(ع) فرمودند: در بخشش، خود انسان مقدم است. مگر قرآن را نخواندهاید که میگوید: نه بخشش بیحساب کن و نه بخل بورز، بلکه میانهرو باش. قرآن حد وسط را دستور داده اما شما به تفریط لغزیدهاید.
إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بصیراً (۳۰)
خدا روزی هر که را صلاح بداند، زیاد و کم میکند؛ چون او حال بندگانش را میداند و میبیند.
آمدن این عبارت در اینجا شاید برای این بوده که در برخورد با فقرا و مستمندان، گاهی انسان از خود میپرسد چرا آنها فقیرند و با خود میاندیشد پس عدل خدا کجاست؟! خداوند جواب میدهد قبض و بسط روزی مستقیما به دست خداست و امتحانی است برای امروز فرد و مصلحت او در آن کاملا لحاظ شده. فردا که بیاید، روزی دیگر است و خدا را در آن تقدیری دیگر و همواره باید به خدا اعتماد کرد و خود را به او سپرد.
کافی از رسول خدا(ص) روایت میکند خدا فرموده: برخی بندگان مؤمنم، صلاح دینشان در فقر و بیماری و پریشانی است. پس آنان را مبتلا میکنم تا دینشان به کمال برسد. من بهتر میدانم صلاح بندگان مؤمن را.
* مفسر قرآن