و کتابی که نیست...
مناظره کودک و مسؤول سازمان کتابخوانکردن آدمها
مسؤول کتابخوان کردن آدمها: سلام بچه ها! من به عنوان مسؤول کتاب کشور به مدرسه شما اومدم تا به شما بگم کتاب خوندن چقدر لذت بخش و زیباست. بزرگترین دغدغه ما اینه که شما کتاب بخرید و کتاب بخونید و...
کودک: آقا اجازه ببخشید از کجا؟
- چی از کجا پسر جان؟
+ کتاب رو از کجا بخریم؟
- از بقالی هار هار هار.
+ آقا اجازه بقالی ما نداره.
- معلومه که نداره جانم باید از کتابفروشی بخرید.
+ روستای ما نداره.
- چی نداره؟
+ همین که گفتید.
- خب بگید دوستانتون از شهر بخرن.
+ نداریم
- چی ندارید؟
+ تو شهر فامیل نداریم.
- اصلا به من زنگ بزنید دفعه بعد اومدنی براتون بخرم. خوب شد؟
+ نمیدید.
- چی رونمیدیم؟
+ جواب ما رو نمیدید که بهتون بگیم کتاب بخرید.
- پسر جان شما همون برید تو گوشیهاتون خیلی به فرهنگ کتاب کمک کردید.
+ میریم، اگه صدای سخنرانی شما بذاره.
- خب بچهها پس نتیجه میگیریم که ما باید کتاب بخریم و کتاب بخونیم تا فرهنگ کتابخوانی رونق بیشتری پیدا کنه.
+ پیدا نمیکنه.
- فرهنگ کتاب رو میگی پسرم؟
+ الماسهای بازی رو میگم.
- اصلا شما چرا گوشی آوردید مدرسه؟
+ چون نداریم.
- چی ندارید؟
+ ادب و نزاکت.