با تمام ایثار و فداکاریهایی که از سوی روحانیون در دفاعمقدس شاهد بودهایم اما کمتر زمانی پیش آمده است که پژوهشگران و اصحاب رسانه به بررسی ابعاد حضور روحانیون در جبهههای جنگ بپردازند. با این حال این هفته قرار است کنگره ۴ هزار شهید روحانی با حضور رئیسجمهور برگزار شود. به همین بهانه با حجتالاسلام علی شیرازی، نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس سپاه درباره نقش روحانیت در دفاعمقدس به گفتوگو پرداختیم.
* عمدهترین نقش روحانیت در دوران دفاعمقدس چه بوده است؟
اگر به دوران جنگ ۸ ساله بازگردیم، باید نقش روحانیت را در چند جا مدنظر قرار دهیم. اول اعزام؛ اگر نیروها به جبههها اعزام شدند به خاطر سخن و بیان ائمه محترم جمعه، نمایندگان حضرت امام و روحانیون حوزههای علمیه بود که نقش بسزایی داشتند. هم عظمت حرکت جهادی را ترسیم کردند و هم نیاز زمان را مرور کردند و جا انداختند تا سیر جمعیت جوانان به سوی جبهه سرازیر شوند.
شما اگر دوران جنگ را مدنظر قرار دهید، خیلی از جوانها میآمدند و میگفتند به ما اجازه نمیدهید برویم جبهه، پس چرا قاسمبنالحسن 13 ساله یا علیاکبر 18ساله رفتند. این نمونهها را مطرح میکردند و درخواست داشتند بروند جبهه. داستان حضرت قاسم و داستان حضرت علیاکبر و داستان جوانان در جنگهای صدر اسلام و جنگ عاشورا را چه کسی برای اینها ترسیم کرده بود؟ روحانیت ترسیم کرده بود. این نقشپذیری، از گفتار روحانیت است. عظمت جهاد را روحانیت ترسیم میکند و کسانی که مرتبط با روحانیت هستند و باید بگوییم اساتید دین میآیند و تاریخ اسلام را تبیین میکنند، ارزش جهاد را از دیدگاه قرآن و نهجالبلاغه و احادیث مرور میکنند و جوان، از زن و مرد، عاشق حضور در جبهه و حمایت از رزمندگان میشود و این عشق در وجودشان شعلهور میشود.
دوم، وقتی در جبهه میآیند، روحانیت در پشت جبهه اینها را ترغیب میکند، خواسته مردم از روحانیت این است که در میدان عمل، گفتار خودش را عملی و اجرایی کند. ما حدیث داریم؛ علم بدون عمل، علم نیست. در تعریف علم اولیا میفرمایند و حضرت علی میفرمایند علم، یعنی چیزی که انسان را در مسیر عمل به دستورات الهی به حرکت درآورد. عالم دین وقتی مردم را تشویق و ترغیب میکند برای حضور در میدان جنگ، خودش باید پیشتاز باشد.
لذا ما وقتی در دوران جنگ 8 ساله وارد میدان میشویم، حضور روحانیت را در میدان میبینیم.
* حضور روحانیت در جبهههای جنگ به گواه آمارها چگونه بوده و این حضور در نسبت با سایر اقشار جامعه چطور بوده است؟
اگر ما آمار روحانیت در لشکر ثارالله را لحاظ کنیم، نسبت به آمار نیروهای مردمی، قابل مقایسه نیست، فاصله زیاد است، همانطور که در کشور زیاد است اما اگر درصدی حساب کنیم، روحانیت چندین برابر دیگر اقشار مردم شهید داده است. مجروحان هم باید اضافه شود و اسرا هم اضافه شوند. همچنین روحانیونی بودند که از اول جنگ از سال 59 تا پایان جنگ در گردانها حضور داشتند.
در ابتدا لشکر ثارالله تیپ بود و کمکم تبدیل شد به لشکر ثارالله و در پایان جنگ تبدیل شد به سپاه صاحبالزمان که فرمانده سپاه صاحبالزمان هم سردار سلیمانی بود و دوباره بعد از جنگ تبدیل شد به لشکر ثارالله. در این تغییر و تحول، همیشه روحانیون در لشکر نقش خودشان را ایفا میکردند. من یکی، دو نمونه را اشاره کنم.
یکی از نیروها در گردانهای لشکر ثارالله، گردان 418 بود که بچههای رفسنجان بودند. فرمانده گردان آقای محمودی بود که هنوز هم ایشان زنده هستند. آقای محمودی برای ما تعریف کرد که ظاهرا در عملیات کربلای 5 بود شاید هم کربلای یک، دقیق در ذهنم نیست. میگفت شب عملیات آتش دشمن خیلی سنگین بود، تا حدی که همه نیروها روی زمین به قول معروف کٌپ کرده بودند و درازکش روی زمین خوابیده بودند و چسبیده بودند به زمین. آتش خیلی سنگین بود و نمیشد پیشروی کرد. طبیعی است در عملیات آتش است و اگر همه نیروها کپ کنند و عملیات ادامه پیدا نکند، مشکلات بعدی ایجاد میشود. آقای محمودی میگفت من مانده بودم که چه کنم. 18نفر طلبه داخل این گردان بودند. میگفت یک مرتبه دیدم بعضی از این طلبهها بلند شدند تکبیر گفتند و بعد گفتند هر که با ما هست بسمالله برویم جلو. ایشان میگفت وقتی این طلبهها تکبیر را گفتند، انگار گردان از زمین کنده شد و همه نیروها بلند شدند و با تکبیر عملیات را ادامه دادند. از این نمونهها در طول جنگ بسیار است و من بارها از زبان سردار سلیمانی و دیگر فرماندهان میدان که فرماندهان گردانها و تیپها بودند، میشنیدم که روحانیت چه نقشی داشته است.
لشکر ثارالله ۲ گردان غواص داشت؛ گردان 408 و گردان 410. گردان 408 بچههای رفسنجان فرمانده بودند که شهید حسینی بود، شهید عباسزاده بود و شهید احمد امینی که در والفجر 8 شهید شد. شهید عابدینی هم بود که در کربلای5 شهید شد. بعد هم برادر شهید احمد امینی، محمود امینی، فرمانده گردان شد که هنوز هم ایشان زنده هستند. یک گردان دیگر را آقای شفیعی فرماندهی میکرد در اواخر جنگ که ایشان الان در کرمان هستند. یک روحانی داشتیم در گردان غواص 408 که عملیات کربلای4 در منطقه امالرصاص شهید شد و جنازه ایشان هم وقتی که غواصها را بازگرداندند، به کشور بازگشت. یک سال سخنران مراسم من بودم و یک سال که ظاهرا سال دوم بود، سردار سلیمانی سخنران بودند.
سردار سلیمانی در سخنرانی خودش میگوید من افتخار میکنم به وجود روحانی مثل آقای شیخ شعاعی که باعث آبروی لشکر ثارالله شد. شهید شعاعی طلبه مدرسه کرمانیها بود. قبل از انقلاب طلبه شده بود.
از این نمونهها ما بسیار داریم، روحانی مثل شهید عامری که دایی آقای شیخ شعاعی بود و او هم به شهادت رسید. این دو نفر از بچههای اختیارآباد کرمان بودند. یک تحولی درست کردند هم در لشکر ثارالله و هم در کرمان با روحیه شهادتطلبی و شجاعتی که داشتند؛ مثل شهید اکبرپور، شهید قائمی، شهید پورمحمدی، شهید آفرند. بعضی روحانیون تا سطح فرماندهی گردان بودند. ما روحانی فرمانده گردان داشتیم، ما روحانی فرمانده گروهان داشتیم و روحانی فرمانده دسته داشتیم، ما روحانی داشتیم که 8 سال در لشکر ثارالله فعالیت داشت. روحانیت در دوران اسارت هم نقش ایفا کرد. روحانیهای لشکر ثارالله که اسیر شدند، در دوران اسارت در زندانهای حزب بعث حماسه آفریدند و اگر بخواهیم مجموعه کتاب خاطرات روحانیون فقط لشکر ثارالله را تدوین کنیم دهها کتاب میشود.
چون لشکر ثارالله وصل به سیستانوبلوچستان هم بود، ما شاهد بودیم که گاهی در لشکر ثارالله سنیها هم میآمدند و در میدان میجنگیدند. در عملیات بیتالمقدس من قبل از عملیات دیدم نیروهای اهلتسنن را که آمده بودند در تیپ ثارالله و در عملیات شرکت کردند. ما شاهد حمایت روحانیون اهلتسنن در دوران جنگ بودیم؛ از کردستان، سیستانوبلوچستان، هرمزگان و گلستان.
* درباره حضور اهل سنت در دفاعمقدس اگر خاطرهای دارید بفرمایید.
من در دوران جنگ، سال 61 در سقز بودم. میرفتیم و ارتباط داشتیم با علمای اهل سنت و بحث حمایتشان از رزمندگان و انقلاب و امام. ما در نمازجمعه آنها شرکت میکردیم و آنها سپاه میآمدند، چه در سقز و بوکان و چه سنندج و جاهای دیگر که ما میرفتیم.
بعد از جنگ هم بگویم که به هر حال ما تعدادی افراد شهید داریم که شهدای دوران جنگ با داعش هستند. ما در سوریه شهید اهلسنت ایرانی داریم. از اهالی سیستانوبلوچستان، از زاهدان و ایرانشهر؛ پس اهلتسنن هم در جنگ با صدام حضور داشتند و هم در جنگ سوریه حضور داشتند؛ به عنوان نبویون در جنگ با داعش حضور داشتند. شیعه سیستانوبلوچستانی بود و اهلسنت هم بود. در جنگ هم همینطور بود و اینطور نبود که بگوییم گردان همه شیعه هستند، بلکه اهل تسنن هم ما داشتیم.
این وحدت فراتر از وحدت بین شیعه و سنی بود، حتی وحدت بین شیعه و شیعه و قومیتهای مختلف بود. وقتی نگاه میکنیم میبینیم در جنگ طرفدار این حزب بودند و طرفدار آن حزب هم بودند. طرفدار این فرد هم بودند و طرفدار آن فرد هم بودند. در بعضی شهرها و بعضی استانها روحانیها هم طیفبندی بودند و طرفدار این روحانی هم بود و طرفدار آن روحانی هم بود. کرد بود، لر بود، بلوچ بود، ترک بود، فارس بود، عرب بود... از اول انقلاب در هر میدانی همین بود و در میدان جنگ هم همین بود. شما در جنگ سوریه نگاه کنید؛ پاکستانی بود، افغانستانی بود، لبنانی بود، عراقی بود... عراقی میآمد در سوریه علیه داعش میجنگید، آن هم زمانی که داعش در خود عراق هم حضور داشت ولی او میآمد و از حرم حضرت زینب(س) دفاع میکرد. دشمن از این خیلی خوشش نمیآمد و این نگاه را زیر سر روحانیت میدیدند و در رأس آن هم ولایت فقیه که دیروز امام بودند و امروز رهبر معظم انقلاب. روحانیت در این اتصال بین اقشار مختلف نقش داشت. روحانیت سنی هم نقش داشت. کنفرانس بیداری اسلامی بود. یکی از علمای سنی اهل سوریه و یکی از علمای سنی اهل افغانستان آمدند پشت تریبون؛ اعلام کردند و گفتند شما خیال نکنید ولیفقیه مال شماست، ولیفقیه مال ما هم هست. عالِم سنی افغانستانی آمد سخنرانی کرد و گفت شیعه با بحث ولایت فقیه مشکلش را در جهان امروز حل کرده و ما اگر بخواهیم مشکل خودمان را در جهان امروز حل کنیم و استقلال کشورمان را حفظ کنیم و دشمن را بیرون کنیم، هیچ راهی نداریم مگر اینکه بیاییم زیر چتر ولایتفقیه.
نه امروز، بلکه از اول انقلاب، عالِم سنی هم امام را ولیفقیه خودش میدانست. امروز علمای اهل سنت، البته خیلی کم و به ندرت ممکن است کسانی باشند که گرایش به وهابیت پیدا کرده باشند و بیراهه بروند اما ما اینها را استثنا میدانیم. همه علمای اهل سنت ایران رهبر خودشان را ولیفقیه و حضرت آقا میدانند و در جنگ شرکت میکنند. در سوریه شرکت میکنند. در هر فتنهای که در داخل کشور بخواهد شکل بگیرد شما دیدهاید که حضور پیدا میکنند و فتنه را خنثی میکنند. دشمن از این بدش میآید، دشمن میخواهد کمر انقلاب بشکند و هر چه این زنجیر به هم مرتبطتر باشد و اقشار به هم نزدیکتر باشند، دشمن ناراحتتر است و ما باید این را پررنگ کنیم. یکی از کارهای کنگره شهدای روحانیت باید همین باشد که هست. ما چه علمایی داشتیم از اهل سنت که اینها فدایی انقلاب شدند؛ در سیستانوبلوچستان داریم، در کردستان داریم، در هرمزگان داریم و در گلستان داریم، در خوزستان داریم.
خون شیعه و سنی برای دفاع از اسلام در یک سرزمین ریخته شده است. دشمن نمیتواند اتحاد بین شیعه و سنی را بشکند. اتحادی که با شهادت پیوند خورده، شکستنی نیست؛ اتحادی که با تحمل سختیها در یک میدان و یک هدف ایجاد شده است. جنگیدن علیه صدام یک هدف بود، جنگیدن علیه داعش یک هدف بود، دفاع از جمهوری اسلامی یک هدف است، دفاع از اسلام یک هدف است، دفاع از پیغمبر یک هدف است، دفاع از قرآن یک هدف است. دشمن هرچه تلاش کند که بخواهد این وحدت را به تفرقه مبدل کند، نمیتواند. شما نگاه کنید، همین حرکتی را که اخیرا شکل گرفت؛ شهید اصلانی و شهید دارایی، اینجا شهید شدند، آقای پاکدامن جانباز شد. این ۳ روحانی عزیز که در حرم امام رضا(ع) به دست یک تکفیری و داعشی شهید و مجروح شدند، علمای اهلسنت و حتی علمای سنی افغانستانی نیز وارد شدند و از روحانیت حمایت و ضارب را محکوم کردند.
دشمن چه میخواست؟ میخواست بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد کند ولی وحدت را عمیقتر کرد. پس نتیجه میگیریم خدا همهکاره است و همهکاره هم بوده است و خواهد بود. دشمن هرچه تلاش کند نتیجه عکس میگیرد، چون این وحدت از شهادت علمای شیعه و سنی سرچشمه گرفته، از شهادت اقشار مختلف ایرانی شکل گرفته و امروز پیوند خورده و شهادت ملیتها هم دخیل شده است؛ افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، یمن، بحرین، سوریه، اندونزی و مالزی و جاهای دیگر و این گسستنی نیست و روحانیت محکمتر از دیروز در صحنه است؛ همان حضوری را که در جنگ داشت، در جبهه سوریه هم دارد. شما نگاه کنید ما چقدر طلبه در جنگ با داعش داشتیم. بیست و چند روحانی که بعضیها مثل دوران جنگ میرفتند و لباس را درمیآوردند و با عنوان رزمی میرفتند؛ شهید صدرزاده طلبه بود، شهید بختی ۲ برادر بودند که شهید شدند، یکی از این ۲ برادر طلبه بود. اینها جزو آمار طلبهها نیامده. نخستین شهید مدافع حرم، شهید مالامیری، از روحانیون بارز بود. در حوزه علمیه قم درس کفایه میداد، در حد اجتهاد بود. این خیلی مهم است که یک روحانی در سطح اجتهاد وارد میدان شود. ما طلبه داشتیم که درس خارج در قم میداد و در میدان جنگ سوریه حضور پیدا کرد و مؤثر بود. در دوران جنگ در جبهه بود و اسیر شد، بعد آمد در قم استاد درس خارج شد، درس خارج میداد و رفت سوریه، هنوز هم زنده است، یعنی در این حد روحانیت در جنگ علیه داعش حضور داشت، این فقط آمار ایرانیهاست. بیش از این، ما طلبه افغانستانی شهید دادیم. 9 یا 10نفر روحانی پاکستانی شهید دادیم. بیش از 140 شهید عراقی داریم که روحانی عراقی بودند که در جنگ با داعش در سوریه و عراق به شهادت رسیدند. شهید روحانی لبنانی داریم. از تمام کشورها ما در سوریه شهید داریم.
ما روحانی داریم در جبهه سوریه که بعضی خاطرات تبدیل به کتاب شده و بعضی هنوز کتاب نشده که باید این خاطرات جمعآوری و ثبت شود. ما در جبهه سوریه روحانی داشتیم که این روحانی محوری را که داعش حمله کرده بود و میخواست به سقوط بکشاند، حفظ کرد و آن جبهه و آن محور شکست نخورد. همه عقبنشینی کردند و این روحانی ماند و دیگران وقتی دیدند یک روحانی هنوز ایستاده و دارد میجنگد، آنها هم برگشتند. این نقش روحانیت در سوریه است. هم در فاطمیون و هم در بین زینبیون از این داستانها بسیار است.
* این ارادت زیاد و شوقی که رزمندگان نسبت به روحانیون داشتند از کجا نشأت میگرفت؟ یک نمونه را اشاره کردید که صحبت با عمل یکی بود و در میدان حضور داشتند. میخواهم بفرمایید که نگاه به چه سمتی بود؟
ما اگر نگاه کنیم به دوران انقلاب، چه چیزی مردم را به امام وصل میکرد؟ وجه مشترک امام و مردم چه بود؟ دین. دین به ما میگفت باید تابع امام باشیم، ایشان مرجع تقلید شماست و دستوری میدهد، باید اطاعت کنید. دین به ما میگوید امام ولیفقیه است و ولیفقیه حتما نباید یک تشکیلات حکومتی باشد که امام ولیفقیه باشد، اگر تشکیلات حکومتی ملاک بود، دوران انقلاب وقتی امام میگفتند بریزید در خیابان و مردم میریختند و امام میگفت اگر کشته هم شدید اشکالی ندارد و مردم هم شهید میدادند، یعنی مردم ولایت امام را برای خودشان قبول داشتند. ارتباط مردم با روحانیت ارتباط دینی است و چون ارتباط دینی است، گسست ندارد. لذا دشمن در جنگ فرهنگی تمام تلاشش این است که فکر ایرانی را تغییر بدهد، یعنی دین ایرانی را تغییر بدهد. تا ایرانی این نگاه را به اسلام و اسلام ناب دارد، با امام و با ولیفقیه و با روحانیت مرتبط است و هر کجا که روحانیت دستور بدهد، حضور پیدا میکند.
آن نکتهای که من قبلا اشاره کردم که روحانی حرف و عملش یکی است، وقتی مردم این را ببینند، مصر میشوند که بیایند و تحت زعامت روحانیت قرار بگیرند. شما در مسجد نگاه میکنید، میبینید مردم روحانی را دوست دارند، چون حرف و عملش یکی است. وقتی دوستش دارند، آن روحانی میگوید بروید جبهه میروند. وقتی فتنه میشود، میگوید بریزید در خیابان و جلوی فتنهگرها را بگیرید، میریزند و هیچ کس نمیپرسد اگر من رفتم شاید کشته شدم، بروم یا نه؟ در جنگ میداند که شهادت است و در فتنه هم میداند که کشته شدن و کتک خوردن و مجروح شدن و... هست. سنگ به سرش میزنند ولی آیا میرود یا نه؟ این است که روحانی معلم دین ما است و دستور او دستور دین است و من باید تبعیت کنم. ما هیچ قانون نوشته شده مصوبی که بیاید در مجلس تصویب بشود که ما باید از ولیفقیه حمایت کنیم و تبعیت کنیم، نداریم، یعنی اجباری نیست، فقط یک بند کلی در قانون اساسی داریم که ولایتفقیه چه اختیاراتی دارد اما فرد فرد ایرانی، زن و مرد، پیر و جوان، همه اقشار مختلف این را جزو قانون زندگیشان قرار دادهاند که باید از ولیفقیه حمایت و اطاعت کنند. در فتنه سال 88 برخی در همین تهران به من میگفتند سلام ما را به آقا برسان و بگو ما به خاطر شما ایستادهایم. دین ما میگوید بایستید. روحانیت وقتی بلند میشود، وقتی آقای محمودی میگوید گردان از جا کنده شد و رفت جلو، نگاه میکند میبیند من که تا اینجا به خاطر امام آمدم، از این به بعد هم دنبال حرف همین امام باید حرکت کنم. پس این عشق است و این عشق و محبت را چه چیزی ایجاد کرده؟ اسلام ایجاد کرده و خدا ایجاد کرده. وقتی دین برای ما این راه را ترسیم میکند، تا این جامعه دین دارد، آسیب نمیبیند و دشمن هم تلاش میکند که دین را بگیرد. این را مطمئن باشید چون روحانیت بقای دین را با خون خودش تضمین کرده، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند.
* آیا پیش آمده بود که در منطقهای روحانی شهید بشود و جای خالی آن روحانی احساس شود؟
ما ۲ تا بحث داریم؛ اینکه جای خالی احساس بشود، جای خالی هر شهیدی احساس میشود. وقتی شهید میثمی شهید میشود، نبودش سخت است. شهید نقیپور که به شهادت رسید- معاونت فرهنگی تیپ زرهی ذوالفقار- نبودش سخت بود. آقای اکبرزاده که شهید شد- از لشکر 17 علیبن ابیطالب قم- نبودش سخت بود. شهید بهشتی شهید شد، شهید باهنر شهید شد، شهید مطهری، مدنی، دستغیب، اشرفیاصفهانی، صدوقی، نبود اینها محسوس بوده؛ این یک بحث است. اما بحث دیگر این است که به اعتقاد من برای بقای انقلاب این خونها ضروری است. خون شهید سلیمانی وقتی ریخته میشود، دشمن میخواهد انقلاب از بین برود اما ضمانت انقلاب با خون شهداست. حضور مردم در صحنه بیشتر میشود و نگاه مردم به سمت انقلاب در اوج تحریم و تهدید و در حالی که دشمن داخلی و خارجی دارند کار میکنند و میگویند مردم از نظر اقتصادی زیر فشار هستند و دارند از انقلاب جدا میشوند، میروند و در تشییع جنازه شهید سلیمانی در میدان اعلام میکنند که تا پای جان پای انقلاب هستند. من نگاه میکنم هیچ خونی که به زمین ریخته میشود بیحکمت نیست و هر شهیدی که پرچمش روی زمین میافتد، این پرچم روی زمین نمیماند و دیگران آن را بلند میکنند و دشمن نمیتواند انقلاب را شکست بدهد، بلکه این شهادتها عامل سرعت میشود. اینطور نیست که مثلاً ما در میدان جنگ بگوییم فلانی شهید شد و همه چیز تمام شد. من همیشه گفتهام پیغمبر اسلام از دنیا رفتند ولی اسلام ماند. امام حسین(ع) و یاران امام حسین شهید شدند، بهترین نیروهای عصر امام حسین شهید شدند ولی امروز اگر این صحنههای عاشورا نبود، اسلام هم نبود. بله! نبود امام حسین خیلی سخت است اما خدا پرچم امام حسین را سپرد به دست امام سجاد(ع). شما نگاه کنید در لشکر امام حسین وقتی یک نفر شهید میشد، پرچم را دیگری در دست میگرفت. وقتی شهید میثمی در قرارگاه شهید میشود، نفر بعدی پرچم را در دست میگیرد. احتمال دارد که بگوییم این فرد با آن فرد در بعضی جاها فاصلههایی دارد ولی در مجموع خدا این حرکت را به سمتی هدایت میکند که باید. امام از دنیا رفت، پرچم را خدا داد به دست رهبر معظم انقلاب و ایشان مثل امام پرچم را در دست گرفتند و رهبری کردند. این شوخی نیست. من همیشه میگویم که ائمه جمعه امام چه کسانی بودند؟ آقا در تهران امام جمعه بودند. شهید صدوقی و شهید مدنی و دستغیب و اشرفیاصفهانی بودند. اینها ائمه جمعه امام بودند. همین کسانی که امام جمعه امام بودند، خیلیهایشان از شاگردان امام بودند و امام را به عنوان یک استاد و یک خورشید نگاه میکردند. رهبر معظم انقلاب روزی که به رهبری منصوب شدند، خیلی از این آقایان نبودند و بعضیها هم نگاه میکردند و خودشان را از آقا بالاتر میدیدند، بالاتر نبودند ولی میدیدند، کار دوران حضرت علی(ع) از زمان حیات پیغمبر(ص) خیلی سختتر بود. کار دوران آقا هم خیلی سختتر از زمان حیات حضرت امام بود ولی حضرت آقا به زیبایی مدیریت کردند. این انقلاب باید بماند. اینطور نبود که ما در جنگ توی سر خودمان بزنیم که فلان فرمانده لشکر رفت حالا چه کنیم؟ مشخص بود که اگر فلانی رفت چه کسی باشد و بعد از او فرماندهی کند. در گردانها و در تیپ هم همینطور بود. گاهی در یک عملیات اتفاق میافتاد ۳ فرمانده گردان شهید میشدند. یکی شهید میشد و نفر دوم فرمانده میشد و او به شهادت میرسید و نفر سوم به فرماندهی میرسید.