printlogo


کد خبر: 249271تاریخ: 1401/3/11 00:00
یادداشتی بر گزیده‌شعر منصور اوجی
نماینده‌ شاخص شعر کوتاه نیمایی

ضیاءالدین خالقی: منصور اوجی یکی از شاخص‌ترین شاعران کوتاه‌سراست که نه‌تنها مروج شعرهای کوتاه نیمایی، بلکه حتی به ‌گونه‌ای ابداع‌گر نوعی از آن است؛ شاعری با شعرهایی ساده، روان  و سالم که می‌توان آنها را در گروه اشعار سهل و ممتنع قرار داد:
«کجاست بام بلندی؟ /  و نردبان بلندی؟ / که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا / و بر شوی و بمانی بر آن وُ نعره برآری:
 ـ هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!» 
شعر منصور اوجی، وصف‌کننده لحظه‌های زندگی است؛ یعنی تاثیر لحظه‌‌های شیرین یا تلخ، شاد یا غمگین در شعرش محسوس و ملموس است. اوجی شاعری است که شعرش بر اساس نشانه‌های عینی استوار است. او در شعرش حرف نمی‌زند، بلکه از طرق مختلف، محتوا و معنا را نشان می‌دهد. او شعرش انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه بیشتر به‌ صورت قطعه‌هایی کوتاه، با بار مضمونی عاطفی بر دوش متبلور می‌شود. این کیفیت ویژگی اشعار غنایی است: 
«مثل یک پنجره در تاریکی / که به یک پنجره می‌اندیشد / به تو می‌اندیشم. / پشت آن پنجره در تاریکی /  به چه می‌اندیشی؟»
اشارات مکرر اوجی به خیام و حافظ، نشان از تاثیرپذیری او از این دو دارد. از طرفی، زبان و نوع بیان و مضامین اشعار اوجی نیز او را بین شعر شاملو و سپهری نگه می‌دارد. 
اشعار اوجی را  به طور کلی می‌توان به ۳ دسته تقسیم کرد؛ اشعاری که در مایه کلاسیک است شامل غزل‌ها و رباعیات و اشعاری با صورت یا معنایی کم‌وبیش دیرینه، اشعاری که مدرن است اما کاملا از مفاهیم یا صورت‌های قدیمی نگسسته است و اشعاری که کاملا مدرن است و بار مفاهیم قدیمی را به دوش نمی‌کشد.  اشعار اخیر اوجی بیشتر از قسم سوم است و فضا و جو امروزی را نمایان می‌سازد. بیان اوجی هم فشرده و گویاست. 
منصور اوجی از شاعران مطرح و فعال روزگار ما است؛ شاعری که یک عمر به دور از هیاهو و ادعا، در متن جامعه‌ ادبی قرار داشته است. در واقع، حجم فعالیت‌های اوجی و نوشته‌ها و گفته‌های پیرامون آن توانسته است یکی دیگر از جلوه‌های شعر امروز را -که همان شعر کوتاه نوین نیمایی است- با عمق بیشتری نمایان سازد. شعر کوتاه نوینی که می‌تواند نشانه‌ای از شاخه‌ای دیگر از رودخانه‌ معروف نیما یوشیج باشد؛ شعری که ماهیت خود را در زبان فارسی پیدا کرده و به آن هویت ایرانی بخشیده است و آن را از پیروی از هایکو ژاپنی و دیگر انواع شعر کوتاه ملل بیگانه دور نگه داشته است. با این وصف، می‌توان منصور اوجی و بیژن جلالی را ۲ نماینده‌ شاخص شعر کوتاه نوین ایران دانست؛ یعنی می‌توانیم یکی را نماینده‌ شعر کوتاه نوین موزون (نیمایی) و دیگری را نماینده‌ شعر کوتاه نوین بی‌وزن (سپید) قلمداد کنیم. 
در واقع، شاعری می‌تواند نماینده یک نحله از شعر روزگار خود باشد که از مرحله «گذار» به مرحله «ثبات» رسیده باشد و اوجی در دفتر «این سوسن است که می‌خواند» ثابت کرد یکی از صداهای شعر امروز است و در مجموعه‌ «کوتاه مثل آه» نیز ثابت کرد که می‌تواند نماینده مقتدری برای شعر کوتاه نیمایی باشد. اوجی در مجموعه «کوتاه مثل آه» دچار جهش شعری شده و در دفترهای بعدی آن را به کمال و تکامل رسانده است؛ آنگونه که فروغ با تولدی دیگر و سهراب با صدای پای آب... 
اوجی با این جهش‌ها و تکامل‌ها و روندهای آرام و تندش در شاعری، از آغاز تا امروز، رو به یک ‌سو داشته و آن سوی طبیعت است. اوجی اما شعرش صرفا توصیف طبیعت و پدیده‌هایش نیست، زیرا طبیعت در شعر او اغلب یا یکسره، نمادی از جامعه و گاه سمبلی از انسان و اجتماع تاریخی است و نیز فعل و انفعالات برآمده از طبیعت‌‌گرایی نیز به ‌نوعی نمادی از فعل و انفعالات اجتماعی است؛ یعنی نوعی شعر طبیعت‌گرا که توانسته از تشخص شعر اجتماعی هم برخوردار باشد. در واقع، می‌توان گفت لایه زیرین شعر اوجی اغلب نمایانگر وقایع و واقعیت‌هایی است که بر انسان و جهان می‌گذرد. اوجی گاهی درخت و رود و جنگل را به شکل و هیئت انسان درمی‌آورد و حتی ساختار شعر خود را از راه کشف شباهت‌های طبیعی و حقیقی بین انسان و پدیده‌ها حاصل می‌کند. و اینگونه است که طبیعت بکر بستری می‌شود برای بیان احساسات و اندیشه‌های انسانی و شعر طبیعت‌گرا، تا آنجا که شعر انسان‌گرا شده و پدیده‌هایش ماهیتی انسانی به خود می‌گیرند. مضمون در شعر اوجی نیز خیامی و حافظانه است؛ هر چند دم ‌غنیمتی‌ بودن این ۲ شاعر بزرگ، به‌ لحاظ معنایی و جهان‌بینی آنقدر غلظت و برجستگی دارد که شعر اوجی از این لحاظ و در مقام قیاس، در مقابل شعر آن ۲ کمرنگ است. بی‌شک مرگ‌اندیشی، یکی از دلایل بارز و قابل تأملی است که توانسته است این ۲ شاعر بزرگ را به‌ سمت دم‌ غنیمتی ‌بودن بکشاند اما اوجی بیش از آنکه بخواهد به کُنه موضوع و حقیقت آن برسد، بیشتر طالب امن عیش و جایی برای تماشاست. نگاه اوجی به مرگ نه همچون نگاه حافظ و خیام قلندروار است و نه همچون نگاه سهراب لطیف که «مرگ را پایان کبوتر بداند!»: 
«پشت تپه‌ها دری‌ست / پشت تپه‌ها که گرگ هار / زوزه می‌کشد / پشت تپه‌ها که گرگ هار...  / هیچ‌کس نیامده‌ست / هیچ‌کس از آن‌سوی درخت‌ها / تا بگوید از دری که باز و بسته می‌شود مدام / تا بگوید او...  / رفته‌اند و گشته‌اند / پشت آن درخت‌ها / پشت آن...» 
اوجی همواره از پاییز می‌گوید و به آن می‌اندیشد و زمستان، کمتر جایی در شعرهای او دارد و حتی زمستانش بیشتر به رنگ پاییز است؛ پاییزی که اوجی جهان‌بینی‌اش را بر آن بنا نهاده است. اوجی اهل تماشا و عیش و آرامش هست اما از سر پردردی و رنج مادرزاد انسانی است که این‌گونه برای دمی آسایش و آرامش، جهانی را سروده است و جهانی را نیز به سرایش واداشته است. 
اوجی، شاعر لحظه‌هاست. او لحظه را شکار می‌کند. اوجی به کل شعر خود اشراف دارد. او حتی براحتی مصالح پراکنده چشم‌انداز خود را با همدیگر ارتباط می‌دهد و به اصطلاح، شعر را می‌بندد. اوجی کسی است که نگاه عادتی را می‌شکند و ما را به روابط نهفته میان اشیا توجه می‌دهد. اگر چه در شعرهای اوجی گاه ایجاز مُخِل هم دیده می‌شود اما وضوح و روشنی تخیل او به مراتب بیشتر است:
«سارها پریده‌اند و باغ / مانده زیر توده‌های برگ زرد / سرد
زیر نور ماه  / این منم که می‌روم به راه / در هوای یک پیاله / آه!»
اوجی درباره شعر خود می‌گوید: «در کتاب اولم تحت تاثیر شاملو، اخوان و فروغ بودم؛ بعد کم‌کم شعرهایم ویژگی‌های شاخص و شاخص‌تری پیدا کرد. سال 1350 محمد حقوقی در کتاب شعر نو از آغاز تا امروز مرا جزو 5 شاعری آورد که به زبان و بیان شعری خود رسیده‌اند. اسماعیل نوری‌علاء در مجله شعر تا قصه، ویژگی‌های سبک مرا برشمرد و به «زمان‌آگاهی» در آن اشاره کرد و به تکرار بن‌مایه زمان در تمام ابعادش. بعد از کتاب کوتاه مثل آه نیز چند نفر از جمله سیمین بهبهانی و منوچهر آتشی مطلبی بر آن نوشتند؛ هوشنگ گلشیری گزینه‌اشعاری از من درآورد و به‌ دنبال آن کتابی به نام «در ستایش شعر سکوت» که در آن ویژگی‌های سبکی مرا برشمرد. «جست‌وجوی گل شیدایی» هم کتابی است بر اساس شعرهای من که کامیار عابدی سال 1380 درآورد. 
عزیزان در اشعار من چند ویژگی دیده‌‌اند که مهم‌ترین‌شان ۴ ویژگی است: یکی کوتاهی و ایجاز؛ دیگری روشنی و شفافیت شعرها؛ سومی تکرار بن‌مایه مرگ و مرگ‌اندیشی و چهارمی تکرار بن‌مایه‌های شور حیاتی و زندگی و سرزندگی در آنهاست».باری، ۲ شاعر از شاعران امروز به توفیق چشمگیری در شعر کوتاه رسیده‌اند؛ آنگونه‌ که ما اکنون می‌توانیم بیژن جلالی را مهم‌ترین نماینده شعر کوتاه فارسی به شیوه منثور و منصور اوجی را پراهمیت‌ترین نماینده این نوع شعر، در شیوه نیمایی بدانیم. 
شاید در سروده‌های اوجی بتوانیم ۳ دلمشغولی عمده بیابیم؛ زندگی، هستی و شعر. در اغلب شعرهای وی بارقه‌های هستی‌گرایان، در کنار توجه به زندگی، دوش به دوش هم، در تکمیل هم پیش می‌آیند. از یک سو، حضور عناصر و اشیا و مرورهای روزانه به بازتاب خاطره‌های دور و نزدیک کشیده می‌شود.  اوجی از جمله شاعرانی است که به نفس شعر در شعرهایش اندیشیده است. خوشبختانه شاعر، خود نیز این زاویه را درخور توجه یافته است. او منتخبی خواندنی از شعرهای خود  را که به ‌نوعی با شعر و کلام مربوط می‌شوند، در دفتری به ‌نام شعر چیزی است شبیه گرگ فراهم آورده است. وحدت نگاه نسبت به شعر در تمام سروده‌های این منتخب آشکار است. زبان سروده‌ها زبان معاصر است اما تلقی شاعر از شعر ریشه در اندیشه‌ای کهن دارد:
«برخاست بی‌کلام/ چون آتشی مبارک، از آن گرگی غرقِ برف/ گل‌بوته‌ای شقایق /***/ و شاعری هزار سال پس از آن، شبی سرود:/ - در زیر این کبود/ شعری شکفته بود/ شعری...»اوجی در گفت‌وگو با «هنگام» می‌گوید: «شاعران اصیل تجربه‌های بیرونی و درونی خود را شعر می‌کنند و این خود به خود در کار آنان بازتاب پیدا می‌کند. در کارهای من نیز چنین بوده است و من همیشه زندگی‌ام را به شعر کشیده‌ام و تجربه‌های درونی‌ام را و محیط طبیعی و اجتماعی بیرونم را. من شاعر لحظه‌ها و حالت‌ها هستم و تجربه‌های لحظه‌ای‌ام را درونمایه شعرهایم می‌کنم».
هوشنگ گلشیری معتقد است: «زبان اوجی مسلما زبانی است بهنجار، فاقد غلط‌کاری‌های معمول در اغلب شعرهای متوسط و اما تا بدانیم که در میان زبان‌های استوار در شعر معاصر جای این زبان کجاست، به چند محور این زبان باید پرداخت که یکی ادامه خطی زبان کهن است که ساختار نحوی زبان بهنجاری است که سلیسش می‌نامند و مبلغش مجله سخن است. اما اوجی بعدها از این زبان می‌گذرد و گاه از زبان خاص فروغ که بیشتر بر زبان زنده امروز متکی است، سود می‌جوید. این تجربه در استفاده از امکانات زبان بالقوه آزاد- حقوقی نیز دیده می‌شود. 
اوجی با آنکه بیشتر عناصر مادی شعرش را می‌توان در شعر کهن نیز پیدا کرد و علقه‌اش با قوالب کهن و نیز بافت زبانی غزل آشکار است ولی همان تراش ‌دادن و توجه به ثبت بصری اعیان خارجی سبب شده است تا زبان او نه از جنس اخوان باشد و نه فروغ. خلاصه آنکه سود جستن از الگوهای کهن و ترکیب آن با زبان روزمره، حذف‌ها، ثبت لحظه‌های بصری و گره‌ زدن آن با حالات راوی و مهم‌تر از همه اشراف بر کل زبان، سبب شده است تا اوجی زبانی خودبسنده بیافریند... و به شعر سکوت برسد».
اوجی هنوز به‌ تمامی از تمام زوایا و نهفته‌های نوع زبان و نوع نگاهش بهره کامل نبرده است، بویژه از آن بخش از ویژگی‌های زبانی او که بخوبی در آن از امکان ۲ صدایی ‌بودن شعرش بهره می‌برد (یک نوع اتصال غیرمعمول و غیرمتعارف زبان کهن با زبان امروز) و آن را به شکلی از سنتز درمی‌آورد. اوجی در بسیاری از موارد به داشته‌ها و به آن چیزهایی که به آنها خو و الفت گرفته اکتفا کرده، محافظه‌کارانه از زبان مألوفش محافظت می‌کند، در صورتی که در اشعار اوجی، تلاقی چند زبان خاص را می‌توان دریافت؛ مثلا این زبان مدرن که طبعا معنا و محتوای مدرنی را هم با خود همراه کرده است:
«نه در خیال خزانم نه در هوای بهار / کنار این آتش / نشسته‌ام که شبی را به روز آرم و بس / چنان که کُنده مُرده / چنان که هیزم محض».
حرکتی که اوجی در زبان شعر خود برگزیده، به او ذهنیتی در کوتاه‌سرایی بخشیده و استعداد او را بیشتر در این سمت شکوفا کرده است، تا آنجا که به ‌لحاظ چگونگی اجرای شعر، اوجی را از شگردهای متنوعی برای ارتقای فرم و استحکام ساختار بهره‌مند ساخته است؛ یکی از آن شگردهای مشهور، استفاده از ظرفیت «تکرار» است، تکرار کلمه، تکرار تعابیر و تکرار جمله، خاصه در پایان شعر؛ تکراری که ساختار و فرم شعر را مرتفع و متنوع کرده و به تکنیک، موسیقی و رنگ‌آمیزی شعر می‌‌افزاید:
«کجاست مشعله ماه؟ / نه کفتری که بخواند به برج قلعه ویران
نه آب در کمر چاه  / سوار خسته رسیده‌ست / و شب رسیده به ناگاه / کجاست مشعله ماه؟»شاید بتوان گفت در این میان، اوجی تمام ویژگی‌های خاص شعر خود را مدیون موزون ‌بودن شعرهای خود است، چرا که وزن به گونه‌ای با شعر اوجی عجین شده و یگانه گشته و عنصری خاص از عناصر لاینفک شعر او به حساب می‌آید. اگر چه اوجی مدت‌هاست به شعر سپید هم گرایش پیدا کرده است. 
حرف آخر اینکه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست به ابتکار بسیار جالبی ‌زده است که آن گزیده‌شعر شاعران امروز است برای نوجوانان، تا آنان آشنایی و درک بهتر و بیشتری از شعر معاصر و شعر زمانه خودش داشته باشد. نفس عمل عالی بوده اما این کار چندان موفق نبوده است. علت این امر طبعا نیازمند بحث و بررسی است. 
«حافظه بی‌خاطرات لوح سیاهی‌ست / عهد جوانی گلی‌ست سرخ‌تر از سرخ / در چمن صبح / شب همه‌شب بی‌چراغ ماه نشستیم / در بغل ترس / صبح نیامد / و آن شب تاریک / ثانیه‌ها را در آب ظلمت خود شست / خاطره را نیز
*
پیری ما را عزیز بی‌سببی نیست / هیچ به یادم نمانده زان چمن صبح!»
 

Page Generated in 0/0061 sec