printlogo


کد خبر: 249272تاریخ: 1401/3/11 00:00
نگاهی به مجموعه‌شعر «به شکوفه‌ سیب» از مهدی مظفری‌ساوجی
شعرهای کوتاه در شکل‌های متنوع

وارش گیلانی: مهدی مظفری‌ساوجی در جامعه‌‌ ادبی، نه‌تنها به‌ عنوان شاعر، بلکه به ‌عنوان محقق در حوزه‌‌ شعر امروز شناخته شده است. او در زمینه‌‌ کتاب‌شناسی شاعران و نویسندگان مشهور و نیز در تنظیم و تدوین گفت‌وگو با کارگردانان مشهور و شاعران و هنرمندان نیز فعال است؛ همچنین در کار تحقیق در شعر معاصر و شعر دیروز. 
مهدی مظفری‌ساوجی اگرچه بیشتر به ۲ شیوه‌‌ شعر سپید و شعر نیمایی شعر می‌گوید و به شاعر قالب‌های نو شناخته می‌شود اما در قالب‌های کلاسیک نیز فعال است؛ در قالب غزل، مثنوی و دیگر قالب‌ها. اما در مجموعه‌شعر «به شکوفه‌‌ سیب»، او تقریبا راهی دیگر را به ‌طور مشخص رفته است؛ راهی که قبل از این به‌صورت  پراکنده و هر از گاهی انجام می‌داده است؛ منظور سرودن شعرهای کوتاه سپید است که سراسر مجموعه‌شعر «به شکوفه‌‌ سیب» مهدی مظفری‌ساوجی را به خود اختصاص داده است. 
در واقع به‌ طور چشمگیری سرودن شعرهای کوتاه سپید و نیمایی از اواسط دهه‌‌ 60 به بعد رواج یافته است، تا جایی که امروز شاید شاعری نتوان پیدا کرد که شعر کوتاه نگفته باشد؛ خاصه شعرهای کوتاه سپید. در واقع در این میان، اغلب شاعران انقلابی و آیینی که تمایلی به سرودن شعرهای کوتاه دارند، بیشتر شعرهای کوتاه نیمایی می‌گویند؛ شاید به این دلیل که به شعر کلاسیک نیز وابسته‌ترند اما مهدی مظفری‌ساوجی مثل حسین اسرافیلی، محمدرضا مهدی‌زاده و عبدالرحیم سعیدی‌راد و حتی تا حدی رضا اسماعیلی، سمت و سو و گرایشش در شعرهای کوتاه بیشتر به شعر سپید است.  در هر حال، به ‌نظر من شاعر باید شعر خوب و درجه‌‌ یک بسراید، حالا در هر قالب و شیوه‌ای که می‌خواهد باشد. البته این خوب و درجه یک سرودن در هر قالب و شیوه‌ای، راهکارها و تمهیدات و زیرکی‌ها و دانش خود را می‌خواهد. از این رو در شعر کوتاه نیمایی و سپید، شاعر باید از چند مورد و چند دام که او را از سرودن اشعار کوتاه خوب و درجه یک دور می‌کند، دوری کند و در دام آنها نیفتد. یکی از این دام‌ها، گرفتار آمدن شاعر کوتاه‌سرا در جملات قصار و بیان نکته‌های ظریف است. چون خیلی از شاعران و مخاطبان شعر کوتاه، جملات قصار و قصارگونه را از اشعار کوتاه تشخیص نمی‌دهند چنانکه کاریکلماتور را از اشعار کوتاه؛ خاصه اگر این جملات قصار و کاریکلماتور خود را در تشبیه و استعاره و کنایه و مواردی از این دست پیچیده باشد؛ یعنی وجهی از وجوه شعر را به صورت کمی و کمرنگ و ناچیز و حتی پررنگ در خود داشته باشد، در صورتی که شاعر و مخاطب باید به ساختار شعر کوتاه نظر داشته باشد؛ ساختار شعری، نه ساختار انشاگونه یا نثرگونه‌ای که فقط اجزا به صورت‌های مختلف با هم در ارتباط و یگانه‌اند، بلکه این ارتباط و یگانگی در شعر باید از جنس شعر و شاعرانه باشد و در فضا و زبان شاعرانه تجلی پیدا کرده باشد. گاهی نیز شاعران و مخاطبان شعر کوتاه برش و بخشی از یک شعر غیرکوتاه را شعر کوتاه می‌پندارند. این اتفاق ممکن است برای اغلب سرایندگان شعر کوتاه بیفتد، آنجا که شاعری از حرف خود کیفور یا اشباع شده و شعر را نیمه‌کاره رها می‌کند، و چون اغلب این‌گونه شعرها کم و بیش زیبا هستند، شاعر و مخاطب محو جمال نصف کار می‌شود و نصف دیگر را از یاد می‌برد و طبعا توجهی به ساختار ابتر آن نمی‌کند. وقتی کار به اینجا برسد، دیگر فرم و زبان و شعریت و جوهر شعر در کل فراموش می‌شود، در صورتی که یک شعر کوتاه درست همان ویژگی‌ها را دارد و باید داشته باشد که اشعار غیرکوتاه. اینها فقط در حد و اندازه با هم در تفاوتند اما مثل هم ارکان و پایه و ساخت و ساختمان لازم دارند. حال همان‌گونه که اشعار غیرکوتاه در شرایط خاص خود، عوامل تشکیل‌دهنده و آفریننده‌اش به‌ اقتضای همان شرایط تغییر می‌کند؛ شعر کوتاه هم درست همین وضع را دارد، اگر چه از شعر کوتاه توقع ایجاز بیشتر است که البته این قانون نیست اما عرف است و لازم است. در این حال باید کوتاه‌سرایان بیش از دیگران مواظب ایجاز مخل شوند؛ نوع ایجازی که جان و احساس شعر را از آن می‌گیرد. 
بی‌شک نکات دیگری نیز درباره‌‌ شعر کوتاه وجود دارد که هنگام نقد و بررسی این‌ گونه اشعار می‌توان به آنها رسید. 
انتشارات شهرستان ادب کتاب مجموعه‌شعر «به شکوفه‌‌ سیب» از مهدی مظفری‌ساوجی را در 108 صفحه منتشر کرده است؛ دفتری که حدود 100 شعر کوتاه سپید باید داشته باشد. ابتدا شعر بسیار زیبایی را که شاعر در پشت جلد آورده می‌آوریم تا دریابیم که آیا همه‌‌ شعرهای دفتر در سطح همین شعر شاعرانه و خالص است یا نه:
«آیا شاخه‌‌ گیلاس 
می‌داند اینقدر زیباست؟
و گل سرخ می‌داند
چه شعری سروده است»
در عین حال همین که شاعری بتواند در یک قالب یا شیوه تنها چند شعر خوب بگوید باید او را شاعر موفقی دانست، زیرا کسی که این می‌تواند، لابد در آینده نیز اینچنین کارهایی خواهد توانست؛ حال اگر در همان زمینه چه بسیار شعرهای سست و ضعیف و متوسط و بد هم داشته باشد، و مهدی مظفری‌ساوجی از این دست شاعران است؛ شاعری که شناخت خوبی از شعر کوتاه پیدا کرده است که گاه از این راه به مرز ناب شعر نزدیک می‌شود. او این رسیدن را از راه سادگی به دست می‌آورد؛ آن سادگی که سطحی نیست، یا بهتر است بگوییم همیشه اینگونه نیست:
«اگر این پنجره نبود
چه کسی با من حرف می‌زد
از تاریکی
به این روشنی»
تا آنجا که این سادگی گاه شکل و صورتی فانتزی به خود می‌گیرد؛ نوعی فانتزی که برخلاف بسیاری از شعرهای کوتاه مظفری‌ساوجی، حرفی برای گفتن ندارد اما جالب و قشنگ است:
«شب تکه‌ای از خودش را
جا گذاشته
بر سیم برق
نه!
مثل اینکه پرید»
گاه نیز شاعر از همین راه، یعنی از راه فانتزی، در کل و با کله می‌افتد در جایی غیر از شعر، یا حداکثر در جایی شبیه کاریکلماتور:
«سپیده ‌زده است
تنها کلاغ‌ها
طلوع نکرده‌اند
و گربه‌های سیاه»
گاه نیز این برخورد با طبیعت و پیرامون چندان حرف ناگفته‌ای را در خود ندارد، زیرا شاعر تنها با یک جابه‌جایی زیرکانه توانسته ما را وادار به دیدن تصویری تازه کند که نشان از حرفی تازه دارد:
«... رفته است
در را پشت سرش
باز گذاشته
پاییز»
درست است شاعران یک مفهوم را به شکل‌های دیگری بیان می‌کنند و تازگی و نگاه تازه خود را به این شکل نیز به رخ می‌کشند اما به ‌نظر من، این تازگی باید وجه گول‌زنکش را حذف کند، زیرا ما در شعر بالا می‌توانیم کلمه‌‌ «پاییز» را برداشته و به‌ جایش کلمه‌هایی را بگذاریم. هر وقت نتوانستیم به ‌جای مثلا «پاییز» یا هر کلمه‌‌ دیگر، کلمه‌ای جایگزین پیدا کنیم، تا حدی و به ‌نوعی موفق بوده‌ایم. اینکه می‌گویم تا حدی و... به این معناست که کار شعر تنها با این یکی دو مورد پایان نمی‌گیرد، طبعا ویژگی‌های دیگری نیز لازم دارد، چرا که این امر در یک متن قوی و یک نثر قدرتمند نیز ممکن است مصداق پیدا کند. 
در مجموعه‌شعر «به شکوفه‌‌ سیب» اشعار رمانتیک متمایل به سطح، و نه کاملا سطحی نیز یافت می‌شود؛ با شعرهایی که چندان بلد نیستند که مخاطب را چگونه شگفت‌زده کند:
«سر این بهار
آنقدر به میزبانی باغچه گرم است
که فراموش کرده
گلدان روی میز را»
یک نکته‌‌ خاص در شعرهای این دفتر، استفاده‌‌ شاعر از مثل‌ها و اصطلاحات است که گاه آشکار و گاه پنهان بروز می‌کند. شاعر می‌داند که استفاده از این میراث، که پشتوانه‌های فرهنگی دارند، چقدر می‌تواند در عمیق و گسترای شعرش موثر باشد؛ از مثل‌ها و اصطلاحاتی چون «سرش گرم است» و «ریشه‌ داشتن» و «در را پشت سر باز گذاشتن» و «جا گذاشتن» و «سیاه و کبود کردن» و... در مثال‌هایی که بابت مسائل و موارد دیگری که می‌آوریم توجه کنید، به نقش بارز مثل‌ها، خاصه اصطلاحات خواهید رسید؛ مثلا در همه‌‌ چند شعر قبلی که مثال ‌زده شد. 
دیگر اینکه گاه شاعر برای نشان ‌دادن حرف خود تلاشی شاعرانه دارد اما این تلاش، تمهیداتی قوی‌تر و خاص‌تر می‌خواهد تا مخاطب را مجاب کند که مثلا «بهار از ترس در شاخه‌هایش پنهان شده»، زیرا حضور بهار یک حضور رستاخیزی است و نمی‌توان با تصویرهای از این دست او را به یاد پاییز و برگ‌ریزان انداخت. بهار غرق شکوفایی و بهارزایی خود است و سرشار و مست از سرسبزی و آفرینش؛ طبیعتی اینچنین اگر هم بیندیشد، اندیشه‌‌ بهاری دیگر است، نه پاییزی دیگر و آنچه را که مظفری‌ساوجی در «به شکوفه‌‌ سیب» گفته است:
«چه بهاری!
 چه بهاری
که پنهان شده از ترس
 در شاخه‌ها»
درست است شاعر می‌خواهد از هر طریقی که شده، حرف خودش را بزند و از این رو از هر چیزی به نفع حرف خود بهره می‌برد اما این گفته‌‌ بالا، بیشتر از حرف نارسا و بی‌تمهید شاعر برآمده است وگرنه ما هم حرفی در این باره نداریم. یعنی اثر باید در توجیه حرف خود موثر باشد؛ یعنی این موثر بودن را از هر طریقی که می‌تواند نشان دهد. البته توانا و قدرتمند؛ آن‌گونه که مثلا خیام، بهار را در حرف خود جا بگذارد، نه مثل شعر ذیل که خود را کیلومترها دورتر از حضور بهار جا گذاشته و تلک و تلک می‌خواهد خود را به بهار برساند تا مثلا آن را بترساند:
«چه بهاری!
 چه بهاری
که پنهان شده از ترس
 در شاخه‌ها»
برعکس شعر بالا، شعر ذیل مظفری‌ساوجی است که وجه عینی شعرش در توجیه حرفش و در به کرسی ‌نشاندن آن موثر بوده و تمهیدی قدرتمند را شکل داده است، زیرا در ظاهر «هق هق»، این نشانه را نیز می‌توان یافت که انگار با حرکت خود چیزی را می‌خواهد بیرون بکشد:
«انگار می‌خواهد
چیزی را از ریشه
 بیرون بیاورد
این‌ گونه که شانه‌هایش را
 تکان می‌دهد «هق هق»
بعضی شعرهای این دفتر هم اگر چه شعرند اما در حد شعری که تنها تصویری دارد و خُردک احساسی، که طبعا ممکن است تاثیر آنی و لحظه‌ای بر عده‌ای از مخاطبان بگذارد؛ در همان حالی که مخاطبان حرفه‌ای شعر بی‌شک در مقابل این دسته از شعرها موضع گرفته، سعی در سطحی و معمولی نشان‌ دادن آنها خواهند داشت؛ شعرهای کوتاهی از این دست:
«تکیه داده به شاخه‌‌ نازک آهی
اندوه
در نگاه پدر»
یا:
«دست راست پدرم را 
پس نداد جنگ
و پای نخل‌هایی را که روز و شب
کنار اروند
قدم می‌زدند»
مهم‌تر از موضوع گفته ‌شده و اشکال وارده به دو نمونه شعر بالا، این است که این دو شعر درست است که درنگ شاعرانه دارند اما شعرهای ساختارمندی نیستند و بیشتر شبیه برشی یا بخشی از یک شعر دیگرند. در صورتی که هر شعری، چه کوتاه و چه بلند و چه غیرکوتاه، نباید بی‌ساختار باشد و نشانی از یک شعر مستقل نداشته باشد. طبعا هر شعری استقلال خودش را از راه ساختمانی که دارد می‌گیرد؛ از راه ارتباط اجزایش با هم که بیان یک کلیت معنادار را بیان یا القا خواهد کرد و این دو شعر مورد نظر، از این نظر خالی بودند. 
مظفری‌ساوجی در این مجموعه نه‌تنها از ضرب‌المثل و اصطلاح بسیار استفاده کرده است بلکه از تکیه‌کلام که کاربرد دارد و کارهایی که کارکردهای بسیاری دارند هم بهره‌های بسیار برده است؛ تکیه‌کلام و کارهایی نظیر «سکوت سنگین است» یا «پای چیزی قدم ‌زدن» یا «احساس تنهایی» یا «نزدیک‌ کردن آینه به دهان» و... اما اغلب از این امر خوب استفاده نکرده است؛ اگر چه در پاره‌ای از موارد به‌خوبی با آن مثل و اصطلاح یکی و یگانه شده است اما وقتی فقط جای «آدم» یا «آدم در حال احتضار» را با «واژه» عوض می‌کند، دیگر کاری صورت نداده است، چه رسد به کاری از نوع شاعرانه. البته اگر واژه‌ای را انتخاب می‌کرد که برایش جایگزینی مناسب‌تر و بهتر نمی‌توان انتخاب کرد، می‌شد این کار پازل‌مانند را عملی شاعرانه بدانیم اما وقتی می‌شود به‌ جای «واژه»، صد تا کلمه‌‌ دیگر ردیف و جایگزین «واژه» کرد، دیگر این امر ربطی به تیزهوشی، ظرافت، دقت، درک و کشف شاعرانه ندارد. شما می‌توانید به ‌جای «واژه‌ای» در شعر ذیل، کلماتی نظیر «درخت»، «بخاری»، «زمین»، «آسمان» و... بگذارید که اتفاقا هر کدام‌شان حتی جایگزین بهتری هم هستند:
«آینه را
به دهان‌شان نزدیک می‌کنم
نفس نمی‌کشد هیچ واژه‌ای»
«سکوت» در شعر ذیل هم همین‌گونه است و جایگزین بهتری برایش می‌توان پیدا کرد:
«سکوت
آنقدر سنگین است
که هیچ‌کس
نمی‌تواند جابه‌جا کند آن را»
همچنین گاه شعرهای هایکووار زیبایی نیز در این دفتر یافت می‌شود:
«در کوهستان
تنها صدای کلاغی
از مِه
بیرون مانده است»
و گاه نیز شاعر تنها زبان شاعرانه‌‌ یک شعر را شکل داده و به پیش می‌برد:
«دستش به شاخه‌ها نرسیده
تا پای درخت‌ها آمده است بهار
علف‌ها او را آورده‌اند»

Page Generated in 0/0174 sec