از سیرک سخیف کن تا بیانیه سیاسی اخیر، بیگانگی جریان جشنوارهای سینما با جامعه ایرانی را عیانتر کرد
تصویرسازی سیاه جریان جشنوارهای از جامعه ایرانی، اقدامات ضدانسانی کشورهای غربی علیه مردم ایران را توجیه میکند
گروه فرهنگ و هنر: جامعه سینمایی ایران، این روزها حواشی پررنگی را پیرامون خود میبیند. بخش مهمی از صنوف سینمایی و آنها که شاید به خاطر عدم ورود در بازیهای سیاسی و رسانهای کمتر نامشان را میشنویم، حتما در میان خودشان نسبت به شرایط بدی که در سینما به وجود آمده معترضند و از این رو ممکن است با دیدن برخی اتفاقات و رخدادهای اخیر، افسوس روزهای خوب سینما را بخورند. در واقع بخش مهمی از سینماگران، ضربهای که برخی از همصنفانشان به سینما وارد میکنند را لمس میکنند؛ حاشیههایی که برخی از جامعه سینمایی ایجاد میکنند و به مجموعه آن آسیبهایی وارد میکنند. در حالی که با طرح مساله تجاوز و تعرض برخی سینماگران، این موضوع وجه عمومیتری یافته و از حرفهای درگوشی به یک جریان اجتماعی (البته در اجتماع محدود سینماگران) تبدیل شده است و در شرایطی که رفتارهای زننده و عجیب و غریب و اظهارات ریاکارانه و عملکرد متناقض حاضران در کن موجب واکنشهای انتقادی و اعتراضی در جامعه و افکار عمومی شده است و دقیقا در ایامی که انتظار میرود سینماگران با سکوت، کمتر به حواشی و فسادهای پیرامونی سینما دامن بزنند، طرح ادعاهایی کلان درباره حکمرانی و مسائلی که هیچ تخصصی پیرامون آنها ندارند، با انتقادهای گسترده مواجه شده است. یکی از مسائل مهم و حیاتی در جامعه امروز ایران، آزادی بیحدوحصر و در عین حال مسؤولیتناپذیری چهرههایی است که به خاطر حضور در یک یا چند فیلم سینمایی یا سریال و با تصور دارا بودن عقبه اجتماعی مسائلی را طرح میکنند که کمترین تخصصی درباره آنها ندارند. بیانیه اعتراضی فینفسه میتواند مطرح شود اما وقتی از سوی گروهی که خود با بیمسؤولیتی و سوءاستفاده از جایگاههای اجتماعی موجب ایجاد خسارتهای فراوان بر کشور و مردم شدهاند، مطرح میشود، به هیچوجه مورد پذیرش نیست.
برخی سینماگران به خاطر دارا بودن جایگاهی در شبکههای اجتماعی یا برخی رسانهها -یا به تصور دارا بودن این جایگاه- چنان در مهمترین و حیاتیترین موضوعات سیاسی و اجتماعی ورود میکنند که گویی راهحل ایشان مناسبترین راهحل است؛ در حالی که طی سالهای اخیر جامعه و مردم چوب ناآگاهی و بیاطلاعی ایشان را خوردهاند. از حمایتهای سیاسی مضر تا اعتراضات متناقضنمایی که با انتشار یک فیلم از حضور در مراسم عروسی خارج از کشور، به یک رسوایی تبدیل میشود، تا همدردیهای ریاکارانهای که صرفا با هدف ایجاد دوقطبی و شکاف اجتماعی صورت میپذیرد، همه موجب جبههبندیهای مضر در میان مردم میشود.
فارغ از اینکه ادابازیهایی که این جریان در مراسمهای متعدد از خود بروز میدهند، هیچ نسبتی با انتقاد و اعتراض منصفانه ندارد و صرفا از منظر «ژست بودگی» قابل بررسی است، مسالهای دیگر را نیز میتوان به عنوان تاثیرات مضر اینان بر فضای کشور طرح کرد و آن اینکه به خاطر مناسبات رسانهای شرایطی به وجود بیاید که این جماعت توهم مرجعیت اجتماعی پیدا کنند و برخی نیز به این توهم ضریب بدهند و خسارات بیشتری بر ایران فرهنگی ما وارد شود. همزمانی برخی رخدادها این تصور را که در ایرانی با مختصات فرهنگی و دینی، این افراد میتوانند به عنوان چهرههایی مرجع یا معترض از سوی مردم پذیرفته شوند، به وجود آورده است اما به دلایل متعدد اجتماعی- اقتصادی اساسا این امکان برای این جماعت وجود ندارد. اتفاقا به نظر میرسد یکی از بزرگترین ضربههای طول تاریخ سینما را رسواییهای پیدرپی برخی سینماگران و مواجهه متناقض و ریاکارانه آنها درباره این رسوایی به سینمای ایران وارد کرد. اگر چه مجال داوری و قضاوت درباره افرادی که در این ماجرا بودند، هنوز وجود دارد و نمیتوان نظر قطعی درباره فردفردشان داشت اما آنچه در این قضایا روشن شد این بود که بخش مهمی از کسانی که اتفاقا سالها با ژستهای اپوزیسیونی و رفتارهای عامهپسند برای مقبولیت اجتماعی تلاش میکردند، بشدت کمظرفیت و دارای خلأهای بزرگ شخصیتی هستند.
سوال مهم این است که اینچنین شخصیتهای شکنندهای که قول و فعلشان در روز روشن تطبیق ندارد، چگونه میتوانند به ظرفیتی برای مرجعیت اجتماعی تبدیل شوند؟ جامعه زنان بازیگر برای استیفای حقوقی که خودشان در سالهای متعدد پیرامونش سکوت کرده بودند، در حال تلاش بودند که خنجری از «کن» بر پشتشان خورد و یکی از لیدرهای جنبش metoo# ایرانی کنار 2 تن از افرادی که ادعاهایی پیرامونشان طرح شده بود، عکس یادگاری گرفت. چگونه عموم جامعه سینمایی باور کنند که لیدرهای جریان اخیر از حقوق زنان دفاع میکنند ولی هیچکدام از این افراد در دفاع از زنی که بیش از یک سال است درباره کپی طرحش توسط اصغر فرهادی در دادگاهها در رفتوآمد است، سخنی به میان نمیآورند.
اظهارات صریح کارگردان فیلم موهنی که در کن به نمایش درآمد و حمایت اقلیتی از سینماگران از این اظهارات و مشابه این اظهارات که از سوی ترانه علیدوستی مطرح شد، نشان داد هنجارشکنی برخی سینماگران تنها در موضوعات سیاسی نیست که حتی به علایق ملی و مذهبی مردم هم رحم نمیکنند و مواجهههای توهینآمیز دارند. بدیهی است با ادامه این رفتار، سکوت مدیران سینمایی و مسؤولان مرتبط نمیتواند جایز باشد، آن هم درباره کسانی که هیچگاه نماینده خوبی برای مردم ایران نبودند و همواره آسیبهای فراوانی به کشور وارد کردهاند. آنها با ادامه این رفتارها، ضربات مهلکتری نیز وارد خواهند کرد، چرا که با تصویری که از جامعه ایرانی میسازند، مجوز هر گونه دخالت خارجی را در فضای بینالملل توجیه میکنند و اتفاقا از این رو است که برخوردهای اینچنینی مطالبه جدی میطلبد.
سینمای ایران کم چهره موجه و نجیب ندارد؛ هنرمندانی که هم دانش فنی برجستهای دارند و دنیا به احترامشان کلاه از سر برداشته و هم متناسب با واقعیت وجودی جامعه ایرانی و منطبق بر مختصات «ایران فرهنگی» رفتار کردهاند. در این میان رفتارهای زننده برخی سینماگران که بیشتر به اجرای یک دستورالعمل غیرهنری شبیه است و نیز تولید فیلمی ضدایرانی و ضددینی و برکشیدن یک بازیگر زن که مساله انتشار فیلم خصوصی او سالها حاشیهساز بوده و نیز ممزوج شدن این قبیل ناهنجاریهای جنسی با مسائل سیاسی، باعث شده این ذهنیت ایجاد شود که عدهای در سینما دانسته یا ندانسته، در حال انتقال پیام فروپاشی اخلاقی در سینما هستند. در واقع شاید اینها ندانند در حال ارائه یک تصویر شبهفحشا و ضد دین از سینما هستند. این موضوع از آنجا که یک ظلم آشکار علیه سینما و واقعیات مربوط به ماهیت سینما و سینماگران شریف ایرانی است، میتواند به صورت هدفمند یک هدف خطرناک یعنی انحطاط جامعه را دنبال کند و به همین دلیل است که برخی ناظران معتقدند رفتارهای سخیف و دون شأن سینمای ایران و سیرک اخیر کن، نه بروندادی واقعی از سینمای ایران، بلکه یک اقدام هدفمند ضدفرهنگی و ضدامنیتی بوده است که قربانیان اصلی آن همه سینماگران و به طور کلی سینمای ایران است. شاید به تعبیری مجموعه اقدامات اخیر که منجر به بیاعتباری بیشتر اهالی سینما نزد جامعه ایرانی شد، یک انتحار بزرگ علیه خود سینما بوده است تا دیگران.