حسن رحیمپورازغدی: بعضی از ارکان اندیشه امام که فصلهای جدیدی در مطالعات دین و انقلاب، جدا جدا و متصل با هم ایجاد کرد، بدین ترتیب است:
1- امام در تعریف جدیدی که از مشروعیت دینی و مردمی ارائه کرد، روشن ساخت که هر ۲ سوال افلاطونی «چه کسی باید حکومت کند؟» - که رکن مشروعیت محسوب میشد - و همچنین سوالی که آقایان معتقدند سوال جدیدی است ولی ما معتقدیم این سوال، قدیمی و ریشهدار است و آن اینکه «چگونه باید حکومت کرد؟»، به یک اندازه مهم بوده، قابل تفکیک از هم نیستند و در تئوری حکومتی او، هر ۲ سوال و همینطور بحث رابطه خردورزی و دینداری پاسخ گرفت.
2- کسانی گمان میکردند و البته هنوز هم میگویند که روشنفکری در یک دورهای، خرافهزدایی از دین را به عنوان هدف اعلام میکرد اما در یک دوره دیگری که ما اکنون با آن درگیر و گرفتار هستیم، در واقع روشنفکری میخواهد از دین، عقلانیتزدایی کند، یعنی بگوید دین اصلا یک پدیده عقلانی و عقلایی نیست و نباید له و علیه آن استدلال کرد؛ به عبارت دیگر آمدن دین همان و رفتن عقل، همان. امام نشان داد که چگونه دین برای برانگیختن عقل بشر، عقلها را تحریک کرده، سازمان داده و فعال میکند. همچنین جمع عاقل بودن و متشرع بودن و اینکه چگونه شریعت و عقلانیت کاملا با هم منسجم و در یک راستا هستند، از معادلات بزرگی بود که امام آن را در انقلاب حل کرد و البته پیام جدیدی هم بود و اصلا عقلانیت در تعریفی که اسلام و تشیع دارد، مقولهای جدا از شریعت و دیانت نیست.
3- همینطور امام مساله حق حاکمیت الهی با مفهوم آرای مردم، حقوق آنها، رضایت عامه، جمهوریت و اسلامیت و انتصاب و انتخاب را حل کرد و نشان داد چگونه میتوان جمهوریت را در چارچوب اسلام معنا کرده و انتخاباتی صد درصد دموکراتیک در راستای اهداف شریعت و در چارچوب یک انتصاب عام الهی مطرح کرد.
4- معادله دیگری که حضرت امام برای عصر جدید حل کرد، مساله رابطه دین و ملیت بود. امام مفهوم «امت دینی» را مطرح کرد که در برابر آن ممکن است کسانی مفهوم «دولت- ملت» را علم کنند. امام بدون آنکه با افتخارات ملی در هیچ جایی درگیر شود و اهانتی به هیچ نوع ملیتی داشته باشد، نشان داد که چگونه میتوان همه ملیتها و نژادها را در ذیل مفهوم «امت دینی» به رسمیت شناخت. در واقع امام با آن مفهومی از ناسیونالیزم و ملیگرایی مخالفت میکرد که ضدانسانی بود، فلذا میتوان گفت امام با سیم خاردار کشیدن بین انسانها به بهانه نژاد و ملیت مبارزه کرد.
5- ابتکار دیگر، حل مساله جمع اصولگرایی و تکثرگرایی بود، یعنی امام یک تکثرگرایی محدود، ضابطهمند و مشروط، کاملا در چارچوب اصولگرایی دینی اعمال کرد؛ اینکه چگونه بتوان رقابت و مباحثه داشت و در عین حال، در ذیل گفتمان اصلی پیش رفت، بدون اینکه تمام مسائل را تحت عنوان قرائت بازی زیر سوال ببریم. در جاهایی که نصوص صریح وجود دارد، امکان بیش از یک قرائت درست وجود ندارد و بحث، بحث محکمات است، ولی در سایر موارد متشابهات و موارد اختلافی که جای اجتهاد در آنها وجود دارد، امام کاملا باب تکثر و قرائت را در ذیل قرائت اصلی (تکثر قرائت با متد درست) باز کرد. امام البته به گرهگشایی و حل مشکلات دیگری هم پرداخت. البته روشن است که خاستگاه تئوریک امام، یک خاستگاه تطبیقی با تاثیرپذیری از مکاتب و ایدئولوژیهای مختلف نبود. ایشان البته به عنوان یک مرجع تقلید، کاملا حوادث اجتماعی و تاریخی را تحت مطالعه داشتند. آنطور که نزدیکان ایشان نقل کردهاند، مطالعات امام از انواع رمانهای داخلی گرفته تا نوشتههای روشنفکری با گرایش مارکسیستی یا ناسیونالیستی را شامل میشد؛ در عین حال خاستگاه فکری ایشان که یک خاستگاه محض دینی است هم روشن بود. امام به عنوان یک متفکر اسلامی، یک مجتهد و فقیه و در عین حال عارف و فیلسوف، در ابعاد مختلف دینی، جامعه را بررسی کرده و وارد عمل میشد. من به سخن «الوین تافلر» در کتاب «جابهجایی قدرت» اشاره میکنم: «کار بزرگ امام این بود که برای نخستینبار، یک نفر غرب را با تمام محتویاتش نادیده گرفت و به جای اینکه بنشیند و با ما به صورت جداگانه وارد بحث شود، در کل همه ما را دور زد». این نکته، نکته بسیار مهمی است. امام به نحوی ناظر بر تحولات آن زمان بود، چون در یک بستر واقعی عمل میکرد. نوع پیشنهادهایی که امام در باب حاکمیت مثل مساله انتخابات و مسائل دیگر میکرد، نشان میدهد ایشان کاملا در جریان آن تحولاتی که در ۲ سده اخیر در دنیا اتفاق افتاده بود، هست و در عین حال درصدد پیدا کردن راهی است تا تمام وجوه جاری ساختاری در بحث حکومت را تبدیل به حاملان اهداف دینی خودش کند و به نظر من، امام توانست این کار را با ضریب بالایی از موفقیت به انجام رساند. جهان و هژمونی لیبرال - سرمایهداری طی حداقل نیم قرن اخیر، سنت کمونیسمستیزیای را در دنیا پیش گرفت که به پدید آمدن جنگ سرد دامن زد اما پس از سقوط کمونیسم، نوک پیکان تمام این ادبیات متوجه انقلاب جهانی و دینی امام شد، فلذا آنها نظریه «توتالیتاریزم» و مفهوم «ایدئولوژیستیزی» را مجددا احیا و طرح کردند تا بگویند اساسا مفاهیم ارزشی، اخلاقی و ایدئولوژیک و ارزشگذاریها یک شبکهای از مفاهیماند و واقعیتهای اجتماعی و مدنی و تشکیل ساختارهای اجتماعی در طرف دیگر بحث قرار دارند؛ اینها با یکدیگر هیچ ارتباطی ندارند ولی انقلابیون میخواهند این دو را به زور به یکدیگر ربط بدهند. یعنی در عصر کنونی آن زرادخانه تبلیغاتی غرب تغییر جهت داده و علیه امام و تئوریای که او مطرح کرد، فعال شده است. (برگرفته از مقاله اندیشه الهی امام خمینی(ره) در برابر اندیشه ایدئولوژیستیز دوران معاصر)