مهدی جابری: کودک کار بودن، یک انتخاب نیست، بلکه شرایطی است که در سنین ابتدای زندگی به یک انسان تحمیل میشود و او را ناگهان به سالهای آینده پرتاب میکند! در این شرایط است که انسان کمسن و سال بیآنکه طعم کودکی را چشیده باشد، در کوتاهترین زمان به جوانی و میانسالی میرسد و مجبور است برای تامین هزینههای خود و احتمالا چند نفر دیگر، تلاش کند.
تعدادی از کودکان کار که امروز در اماکن عمومی، پیادهراهها و سر چهارراهها حضور دارند، بر اثر یک حادثه قدم در این مسیر گذاشتهاند؛ حادثهای که سایه پدر یا مادر و شاید هر دوی آنها را از سر کودکان حذف کرده یا اینکه شرایط کار و اشتغال را از آنها گرفته است.
همچنین افزایش چشمگیر هزینههای زندگی در چند سال گذشته، بسیاری از خانوادهها را به طبقات اقتصادی پایینتر پرتاب کرده و بخشی از کودکان کار از دل همین طبقات نمایان شدهاند؛ کودکانی که به جای گذران زندگی در آغوش پدر و مادر، وارد خیابانهای نامادر و دنیای ناپدر شدهاند تا با انواع تهدیدهای روحی و حتی جسمی مواجه باشند.
شاید بسیاری از دخترکها و پسرکهای گلفروش پیش از این، زندگی عاشقانهای همراه با اعضای خانوادهشان داشتهاند و از پدر و مادرشان شاخههای گل هدیه میگرفتند اما این روزها فروشنده گل شدهاند! حتی کودکانی که چسب زخم میفروشند، احتمالا ماهها یا سالها قبل بوسه پدر و مادر را روی زخمهای خود میچشیدند ولی اکنون در دنیای دیگری نمک بر زخمشان مینشیند! یا آن کودکی که بستههای ناقصی از اشعار حافظ را به نام فال میفروشد، احتمالا پدرش در شبهای یلدا تفألی به دیوان حافظ شیرازی زده و هزاران آرزوی خوب برای فرزندش داشته است.
بنابراین «کودک کار بودن» یک انتخاب نیست. ما در بسیاری از موارد با «کودک کار شدن» مواجه هستیم؛ به این معنا که یک کودک به اجبار و ناگهان وارد مرحله سخت روزگار میشود؛ اجباری که شاید ناشی از طلاق یا سانحه رانندگی یا حادثه ساختمانی باشد یا بیماری و از کارافتادگی والدین. به عبارت دیگر، از دل همین حوادثی که این روزها در شهرها و جادههای کشورمان رخ میدهد، برخی کودکان در یک لحظه بیسرپرست میشوند و شاید طی یک یا چندسال قدم به دنیای کار و خیابان میگذارند.
وجود یک بانک اطلاعاتی از چنین کودکانی میتواند در جلوگیری از بروز و وقوع آسیبهای بعدی برای آنها موثر باشد. همانطور که در کشور ما بانک اطلاعاتی خوب و دقیقی از مشمولان مالیاتی، مشمولان نظام وظیفه، مشمولان یارانه، مشمولان مجازات قانونی و دیگر مشمولان وجود دارد، بهتر است بانک اطلاعاتی کامل و حتی نیمهکامل(!) از کودکانی داشته باشیم که به هر دلیل، احتمال گره خوردن آنها با کار و خیابان وجود دارد.
مداخله بموقع نهادهای حمایتی از جمله بهزیستی و حتی بنگاههای بزرگ خیریه میتواند مانع خوبی برای تغییر مسیر ناگهانی این کودکان باشد.
به طور مثال در همین ۲ سال و نیم گذشته مطابق آمار رسمی، بیش از 51 هزار کودک شاهد مرگ پدر یا مادرشان یا هر دوی آنها بر اثر کرونا بودهاند. آیا نهادهای متولی اطلاع دقیقی از سرنوشت این کودکان دارند؟ چقدر احتمال دارد تعدادی از این کودکان در آینده نزدیک مجبور به گلفروشی، فالفروشی یا هر نوع فروشندگی دیگر در آشکار و نهان شوند؟
همچنین با توجه به فوت روزانه 30 تا 60 نفر از هموطنان در حوادث جادهای، هر روز تعدادی از کودکان، سرپرست خود را با این سوانح از دست میدهند. آیا غیر از اورژانس، پزشکی قانونی، مدیریت آرامستان و بیمهها، نهاد اجتماعی خاصی برای مداخله فوری و رسیدگی مستمر و دائم به وضعیت «کودکان بیسرپرستشده» وجود دارد؟ آیا سامانههای آنلاین، علاوه بر محاسبه هزینههای نهادهای مذکور، خسارتهای کنونی و آتیای را که بر کودکان تحمیل میشود، برآورد میکنند؟
از سوی دیگر، طلاق و جدایی والدین میتواند یکی از دلایل بروز و ظهور کودکان کار باشد. حتی کودکانی که پدر و مادر خشن دارند و به عبارتی بدسرپرست هستند، فاصله چندانی با کار و خیابان ندارند. آیا نهادهایی که مسؤولیت ثبت طلاق را عهدهدار هستند، اتصال آنلاین و لحظهای به نهادهای حمایتی دارند تا تکلیف کودکان رها شده در این مسیر مشخص شود؟!
پاسخ مشخص و دقیق به این سوالات میتواند جایگاه ما را در رسیدگی به وضعیت کودکان بیسرپرست و بدسرپرست تعیین و فاصله شعارها و نمایشها تا واقعیتهای موجود را نمایان کند.