سروش دهقان: پس از باخت ۳ بر صفر ایران مقابل ژاپن در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا، کمتر کسی نگران آینده نسل درخشانی بود که کارلوس کیروش برای تیم ملی کشورمان ساخته بود. پس از عزیمت کیروش به کلمبیا، مدیران فدراسیون در تصمیمی اشتباه (که مشخص نبود منطبق بر چه معیارهایی گرفته شده)، مارک ویلموتس را برای سرمربیگری تیم ملی کشورمان انتخاب کردند که حتی نتوانست مقابل تیمهای درجه دوم و سوم آسیا نتیجه بگیرد. بعد از فشار رسانهها و اخراج ویلموتس، این بار دراگان اسکوچیچ بدون هیچ سابقهای در تیمهای ملی چه به عنوان دستیار و چه به عنوان سرمربی و حتی بازیکن، صرفا به خاطر اینکه با فضای فوتبال کشورمان آشنا بود، در تصمیمی بحثبرانگیز به عنوان سرمربی تیم ملی کشورمان برگزیده شد، در حالی که در همان زمان گزینههای داخلی بسیار مناسبتری برای نشستن بر مسند مربیگری تیم ملی وجود داشتند.
اسکوچیچ پس از انتخاب شدن، به هیچ عنوان حمایت جامعه فوتبال را پشت سر خود نداشت اما پس از رقم زدن سریعترین صعود تیم ملی به جامجهانی کمکم توانست حمایت مربیان داخلی، پیشکسوتان فوتبال و تا حدودی مردم را به دست آورد. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تیم ملی ایران در شرایطی سریعترین صعود تاریخ خودش را رقم زد که هیچیک از تیمهای گروه ایران، تیمهای آماده و سطح اولی نشان ندادند و در مقابل تنها تیم منسجم گروه خودمان در ۲ بازی که به صورت رفت و برگشت انجام شد، به یک مساوی و یک باخت اکتفا کردیم و شاید اگر در گروه دیگر مسابقات مقدماتی بودیم، حضورمان در جامجهانی هنوز هم قطعی نبود و مثل استرالیا باید در پلیآف بازی میکردیم. این نکته را توجه داشته باشید که ما در جامجهانی با ضعیفترین تیمی که بازی میکنیم تیمی است که توانی حداقل برابر با کرهجنوبی دارد و ما در ۲ بازی رفت و برگشت مقابل تیم کره نتایج دلچسبی را به دست نیاوردیم و دقیقا آغاز انتقادات شدید از اسکوچیچ در بازی مقابل کره و شکست مقابل این تیم شکل گرفت.
اینکه اسکوچیچ مربی خوبی است در آن شکی نیست اما اینکه گفته میشود اسکوچیچ اگر نبود، شرایطی مثل زمان ویلموتس برایمان به وجود میآید و به جامجهانی صعود نمیکردیم یا اینکه عملکرد اسکوچیچ خوب است، چون عملکرد ویلموتس فاجعهبار بود، به هیچ عنوان نمیتواند معیار درستی برای سنجش عملکرد این مربی باشد. در همین راستا، در علوم رفتاری، خطایی وجود دارد به اسم «خطای اثر مقایسهای» یعنی ما وقتی یک فرد را با عملکرد متوسط در میان گروهی از افراد با عملکرد ضعیف میبینیم، دچار این اشتباه میشویم که آن فرد با عملکرد متوسط، عملکردی عالی دارد، در حالی که اینطور نیست.
با توجه به نتایجی که در دیدارهای اخیر تیم ملی بویژه برابر تیم «دوم» الجزایر حاصل شد، اسکوچیچ به هیچ عنوان آمادگی حضور روی نیمکت تیم ملی برای جامجهانی ۲۰۲۲ را ندارد و در روزهایی که یکی از دلخوشیهای این مردم، ورزش فوتبال است، مدیران فدراسیون باید هرچه زودتر تصمیم قاطعانهای بگیرند در غیر این صورت دوباره مردم ایران باید تاوان باتجربه شدن یک کروات دیگر (مثل همان اتفاقی که برای برانکو در سال ۲۰۰۶ افتاد) را بدهند. در ادامه دلایلی را که میتوان به آنها اشاره کرد که اسکوچیچ گزینه مناسبی برای تیم ملی کشورمان نیست برمیشمریم.
* محدود به دایرهای با شعاع کم!
تمرکز و تاکید بر استفاده از ۱5-۱4 بازیکن ثابت به شکلی که در صورت مصدومیت و محرومیت هر کدام از آنها، دراگان اسکوچیچ به جای استفاده از بازیکنان آماده دیگر، تنها از همان دایره بازیکنان مورد قبول خودش استفاده میکند، حتی اگر آن بازیکن در پستی غیرتخصصی قرار بگیرد. البته باید اشاره کرد این ۱۵- ۱۴ بازیکن لزوما بهترین بازیکنان ایران نیستند، به عنوان مثال صالح حردانی یا دانیال اسماعیلیفر نسبت به صادق محرمی گزینههای بهتری برای پست دفاع راست هستند اما باز هم شاهد حضور مدافع نیمکتنشین دینامو در تیم ملی ایران هستیم. در بازی برابر الجزایر به وضوح شاهد اشتباهاتی از سوی محرمی از لحاظ جاگیری و جا ماندن روی ضد حملات بودیم یا برای مثال در نبود مدافعی مثل حسین کنعانیزادگان، اسکوچیچ هم در بازی مقابل امارات و هم در بازی مقابل الجزایر از امید نورافکنی استفاده کرد که به هیچ عنوان نمیتواند مدافع میانی خوبی باشد.
* شخصیتی که تحت تأثیر فضای فوتبال ایران قرار گرفته است!
نداشتن قدرت بحث و مجادله با مدیران ارشد فدراسیون جهت درخواست برگزاری بازیهای دوستانه و به کرسی نشاندن حرفهای خود؛ به نظر میرسد اسکوچیچ از این جهت در نقطه مقابل کیروش قرار دارد. باید کمی واقعبین باشیم، فوتبال ایران پر از نقصانهای مدیریتی و اشتباهات فاحش از سوی مسؤولانش است و اگر در این بین شخصیت کاریزماتیکی نتواند این اشتباهات را کنترل کند و خواستههای خود را به کرسی بنشاند، قطعا با مشکلات زیادی نظیر اتفاقات همین «فیفا دی» روبهرو میشویم. انگار اسکوچیچ قبول کرده یکی از دلایل حضورش روی نیمکت تیم ملی، قانع بودن و بیحاشیه بودنش در قبال اشتباهات مدیریتی فدراسیون فوتبال است. ما به مربیای نیاز داریم که با شخصیت بزرگش فوتبال ما را تحت تاثیر بگذارد، نه اینکه خودش تحت تاثیر فضای فوتبال ایران قرار بگیرد و با رزومه نه چندان خوبش تنها به حضور روی نیمکت تیم ملی قانع باشد.
* مدل فکری نامناسب برای تغییر ذهنیت بازی
عدم بهرهگیری از یک فلسفه تاکتیکی مشخص و در نتیجه عدم تکرار آن در تمرینها و بازیهای دوستانه که منجر میشود بازیکنان در طول زمان به هماهنگی کامل نرسند. لازم به ذکر است این روش صرفا مختص تیمهای باشگاهی متوسط در لیگهای داخلی است، نه تیمهای بزرگ یا ملی. زمانی که یک مربی شکل بازی و فلسفه مشخصی نداشته باشد، در اردوهای آمادهسازی آپشنهای زیادی برای آماده کردن بازیکنانش از لحاظ ذهنی ندارد. ذهنیت بازیکنان زمانی کامل و به اهداف معطوف میشود که سرمربی شکل بازی خود را بر تیم غالب کند. مربیای مثل اسکوچیچ که بازی به بازی پلن عوض میکند و هیچ اعتقادی هم به مرزهای تاکتیکی ندارد، قطعا نمیتواند یکپارچگی تاکتیکی خاصی در تیم حاکم کند. از سوی دیگر تیم ملی ما نزدیک به یک دهه زیر نظر کیروش با مدرنترین ساختارهای دفاعی آشنا شد و به دفاع کردن پرداخت. قطعا تغییر ذهنیت از آن سبک کمالگرایانه دفاعی به سبکی هجومی و بازی شناور نیازمند مدل تاکتیکی مشخصی است. با این روندی که اسکوچیچ در دستور کارش دارد و به اصطلاح مربی «گیمپلنباز» است، ما نمیتوانیم ذهنیت بازیکنانمان را به سمت درستی از بازی هجومی هدایت کنیم. همین بحث تغییر ذهنیت خودش مستلزم اجرای پروسههای روانشناسانه پیچیدهای روی تیم ملی ایران و بازیکنانش است.
* عدم اعتماد بازیکنان به اسکوچیچ
طبیعتا نسلی که معمار آن مربی بزرگی چون کیروش بود و بازیکنانی که در تیمهای اروپایی توپ میزنند، رزومهدار بودن سرمربیشان در اعتمادشان نسبت به او تاثیرگذار است. در همین راستا سال 1995 مایر و همکارانش در تحقیقی مدل معروفی از «اعتماد» را معرفی کردند که در آن گفته میشود یکی از دلایلی که ما در مسالهای به فردی اعتماد میکنیم، این است که آن فرد توانایی بالایی دارد. در این تحقیق، مایر و دوستانش این مؤلفه را «perceived ability»
یا همان «توانایی ادراک شده» نامگذاری میکنند. پس در نتیجه اگر مربیای کارنامه درخشانی نداشته باشد و سابقا در تیمهای بزرگ کار نکرده باشد، طبیعتا نمیتواند اعتماد بازیکنان تیم را به دست آورد که به عنوان شاهد این مساله میتوان به توئیت معروف مهدی طارمی درباره عملکرد اسکوچیچ اشاره کرد.
البته وقتی تیمی نتیجه نمیگیرد، صرفا همه تقصیرها را نمیتوان به گردن مربی انداخت و در این میان هرجومرجی که در فدراسیون اتفاق افتاده و مشخص نبودن رئیس فدراسیون و همچنین سرپرست و هیات رئیسهای که هیچ کدام فارغالتحصیل بهترین مدرسههای کسب و کار ایران یعنی شریف و امبیرکبیر نیستند میتوان در این ناکامی و البته ناکامیهای احتمالی مثل عدم راهیابی به دور دوم جامجهانی مقصر دانست. متاسفانه در این سالها در استفاده از واژگانی چون «مدیر فوتبالی» و «مدیر ورزشی» توسط افراد مختلف سوءاستفاده شده است، زیرا اینکه یک نفر صرفا ورزشکار یا بازیکن بزرگی بوده، دلیلی نمیشود که مدیر خوبی هم باشد. مدیر بودن در فوتبال بیش از آنکه سابقه ورزشی بخواهد، علم و دانش میخواهد. اگر خیلی از این تصمیماتی که مدیران عزیز ما در فدراسیون میگیرند در یک شرکت خصوصی گرفته میشد، در نهایت پس از ۲ ماه از سمت خود برکنار میشدند.