تهنیت، عشق، سلام...
به تو ای دلبندم، به تو ای فرزندم...
این اشعار سروده مادری است که پس از شهادت فرزندش، قلم به دست میگیرد و مینویسد تا مبادا از جانگذشتگی فرزندش در لابهلای ورقهای تاریخ گم شود؛ مادر شهید عبدالحمید فتاحیان.
به گزارش «وطنامروز»، استثناها همواره برای ما جذاب بودهاند، حتی در جبهه جنگ. شاید از بین هزاران شهید دفاعمقدس، اسم هزاران نفر از آنها را حتی یک بار هم در طول عمرمان نشنویم اما لوتی بودن شاهرخ ضرغام او را از این هزاران نفر جدا میکند و از او برایمان یک استثنا میسازد.
شهید عبدالحمید فتاحیان هم یکی از این استثناهاست؛ شهیدی که چشمش را بر تمول خانواده و یک زندگی مرفه بست و به جبهه رفت.
عبدالحمید فقط 14 سال داشت که وارد جبهه شد اما تنها هم و غمش جبهه نبود. او همزمان با حضور در جبههها درسش را هم ادامه داد و در کنکور سراسری سال 66 توانست قبولی دانشگاه تهران را به دست بیاورد. او نتوانست بیش از ۲ ترم در این دانشگاه درس بخواند؛ ترکشی که در نخستین روزهای فروردین 67 او را در سن 19 سالگی به شهادت رساند، چنین اجازهای به او نداد.
کتاب «تهنیت، عشق، سلام» روایتی مادرانه از زندگی شهید فتاحیان است. کتابی که خرداد 99 به چاپ رسید، در ۲ سال اخیر با استقبال خوبی از سوی خوانندگان مواجه بود؛ به نحوی که در خردادماه امسال چاپ دوم خودش را تجربه کرد. به همین بهانه، سراغ فاطمه دانشورجلیل، نویسنده این کتاب رفتیم و با وی درباره این استقبال و فراز و فرودهای نگارش این کتاب، گفتوگویی کردیم.
***
* تجدید چاپ کتاب «تهنیت، عشق، سلام» امسال همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب اتفاق افتاد و شما از نزدیک شاهد فروش چاپ دوم کتاب بودید؛ بیشتر چه گروه سنی و چه قشری خواننده این کتاب بودند؟
خوانندگان زندگینامههای شهدا قبلا بیشتر قشر مذهبی بودند اما الان یک شیوه جدیدی که داریم در نگارش کتابها رعایت میکنیم، داستان نویسی است. قلم داستانی برای جوانان جذاب است. به اعتقاد من امروز همه جوانانی که به رمانهای مستند علاقه دارند، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، به سمت چگونه زیستن شهدا هم کشیده شدهاند. در نمایشگاه کتاب امسال در جشن کتاب به چشم خودم دیدم که فقط مذهبیها نبودند که از این گونه کتابها استقبال میکردند.
* کتاب «تهنیت، عشق، سلام» دومین همکاری شما با انتشارات روایت فتح بود. «حلوای عروسی» نخستین همکاری شما با این ناشر بود که آن هم استقبال خیلی خوبی را در پی داشت؛ «تهنیت، عشق، سلام» بیشتر دیده شد یا «حلوای عروسی»؟
«حلوای عروسی» هم اسم و هم طرح جلد جذابی داشت، البته اسم آن انتخاب ناشر بود. این جذابیت اسم و طرح جلد خیلی تاثیر داشت ولی افزون بر آن، ماجرای شیرین زندگی مادر شهید و فراز و نشیبهای دوران حیات او، در استقبال بالایی که از این کتاب شد، دخیل بود. به گونهای که این کتاب هماکنون به چاپ چهارم خود رسیده است و میتوانم بگویم این عوامل دست به دست هم داد تا «حلوای عروسی» استقبال بیشتری را نسبت به «تهنیت، عشق، سلام» تجربه کند.
* ایده نگارش زندگی شهید فتاحیان چگونه به ذهنتان رسید؟
ایده نگارش «تهنیت، عشق، سلام» را برادر شهید عبدالحمید فتاحیان به روایت فتح داده بود و از موسسه خواسته بود در رابطه با برادرشان کتابی نوشته شود. روایت فتح از من خواست کاری شبیه «حلوای عروسی» بنویسم. میخواستند زندگینامه شهید فتاحیان را در قالب یک کار مادرانه بنویسم. در «حلوای عروسی» من کل زندگی مادر شهید را از کودکی تا همان سال نگارش کتاب نوشتم. در رابطه با «تهنیت، عشق، سلام» هم رویه به همین شکل بود. از زندگی مادر شهید گرفته تا سال نگارش کتاب یعنی سال 98، همه را روایت کردم. هدف از این مادرانه نوشتن این بود که ریشههای تربیت شهید نمایان شود و ببینیم شهید در دامن چه مادری پرورش یافته و بر سر چه سفرهای بزرگ شده است.
* در ۲ کتاب «حلوای عروسی» و «تهنیت، عشق، سلام» با ۲ شهیدی آشنا میشویم که در ۲ شرایط خانوادگی متفاوت زندگی میکردند؛ این قضیه هم در خدمت همان نمایان کردن ریشههای تربیتی شهید است؟
بله! همانطور که اشاره کردید، «حلوای عروسی» روایتی از یک خانواده با مشکلات سرسامآور اقتصادی است اما در «تهنیت، عشق، سلام» شهید در خانوادهای کاملا متمول زندگی میکند؛ خانوادهای که در شمیران خانهای 2هزار متری دارند. در «تهنیت، عشق، سلام» پدر شهید کسی است که نخستین کارخانه کفش ایران را تاسیس میکند. این ۲ خانواده از لحاظ اجتماعی و اقتصادی کاملا نقطه مقابل یکدیگر بودند. تفاوت شرایط مالی و اجتماعی این ۲ شهید یک پیام برایمان دارد. این تصور بین عموم وجود دارد که در سالهای دفاعمقدس، جوانانی به جبهه میرفتند که یا مشکل اقتصادی داشتند یا تنبل و از مدرسه و کنکور و دانشگاه فراری بودند؛ یا حداقل درون خانواده خود با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکردند، در صورتی که «تهنیت، عشق، سلام» دقیقا نقطه مقابل همه این چیزهایی را که نسل به نسل به گوشمان میرسد و قصد تحریف تاریخ را دارد، اثبات میکند. شهید فتاحیان در یک خانواده با عشق و عاطفه بزرگ میشود و مشکل خانوادگی نداشته است. علاوه بر این، او بسیار به درس علاقهمند بود. برادر این شهید نقل میکند که یک بار به دنبال عبدالحمید میگشته و او را پشت خاکریزی جلوتر از خط مقدم مییابد؛ در حالی که هر چند دقیقه یک بار سرش را بالا میآورده و مجددا پایین میرفته است. برادر شهید میگوید: نزدیکتر که رفتم، دیدم او هنگام دیدهبانی، علاوه بر تحت نظر داشتن اطراف، کتاب درسی را که به همراه داشت، میخواند که برای کنکور آماده شود. این ۲ کتاب، زندگی ۲ شهید مختلف را روایت میکند که هر دو تقریبا هم سن و سال و مجرد بودند ولی با ۲ شرایط اجتماعی و اقتصادی متفاوت. میخواهم بگویم که در آن زمان، جوانان از هر قشری هم که بودند، نسبت به میهن و دفاع از آن احساس مسؤولیت میکردند.
* مهمترین آموزهای که از زندگی این شهید آموختید، چه بوده است؟
نکتهای که از زندگی شهید فتاحیان خیلی برای من درسآموز بود، این بود که «دارا» بود و به دنیا پشت کرد. در اوضاع فقر و نداری شاید پشت پا زدن به دنیا کار دشواری نباشد. شهید فتاحیان میتوانست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود و در بهترین دانشگاهها تحصیل کند، یا حتی در بهترین مدرسه غیرانتفاعی تهران درس بخواند اما وقتی به سن نوجوانی میرسد و راهش را انتخاب میکند، به همه این چیزها پشت پا میزند! او حتی یک پیراهن خارجی را به عنوان هدیه قبول نمیکرد! بیشتر جوانان عصر حاضر اینگونه نیستند، بلکه اگر «دارا» باشند از داشتههایشان حداکثر استفاده را در وهله اول برای خودشان میبرند. شهید فتاحیان اما با داشتههایش به دیگران هم نفع میرساند. مثلا در استخر خانهشان بچههای کوچک را جمع میکرد و به آنها شنا کردن یاد میداد یا دانشآموزان ضعیفتر کلاس را جمع میکرد و رایگان به آنها درس میداد. او چه از لحاظ مسائل مالی و چه از لحاظ سایر امکانات و نعمتهایی که خدا در اختیارش قرار داده بود، در نفع رساندن به دیگران کوتاهی نمیکرد. خود شهید هم میگوید: «باید خالص شوم تا خدا مرا به شهادت برساند». این خلوص در همان سن 19 سالگی کاملا در سبک زندگی این شهید عیان است.
* هماکنون هم مشغول نوشتن کتاب در حوزه شهدا هستید؟ اگر هستید چه کتابی؟
حقیقتا نیت کردم هر سال زندگینامه حداقل یک شهید را با ادبیاتی زنانه یعنی از زبان مادر شهید، همسر شهید یا خواهر شهید بنویسم. امسال هم انشاءالله زندگینامه شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع در نیمه دوم سال به چاپ خواهد رسید. نگارش این کتاب، تمام شده و در مرحله تایید است.
* به نظر شما چگونه میتوانیم روند خوب استقبال از کتابهای مربوط به زندگی شهدا را تداوم ببخشیم؟
از بین کتابهای بنده، معمولا آنهایی مورد استقبال قرار گرفته که ناشرانش و همینطور خانواده شهید در رابطه با آن کتاب تبلیغ کردهاند. مثلا «گردان سیاهپوش» کاری مشترک بین بسیج دانشجویی و فاتحان بود. این کتاب بعد از 4-3 سال تازه اعلام وصول شده و روی سایت قرار گرفته و هنوز به خود خانواده شهید نرسیده است! متاسفانه کتابهایی هستند که همگی انبار شدهاند و خاک میخورند. اینکه کتاب به انبار برود و خاک بخورد، برای نویسنده خیلی ناراحتکننده است.
بعضی ارگانها بودجههایی را برای یک پروژه میگیرند و پس از دریافت بودجه، پروژه را رها میکنند. پرسش این است: آیا هدف فقط نوشتن کتابها بود؟! قطعا هدف این بوده که کتاب به دست خواننده برسد و تاثیر خود را بر جامعه بگذارد. اگر همه ناشران چنین نیتی داشته باشند و دغدغهشان دیده شدن شهید و زندگی شهید باشد، قطعا استقبال از اینگونه کتابها بیش از پیش خواهد بود.