محمدعلی حسننیا: «آمریکا سالهاست از تاکتیکهای خاصی در راستای پیشبرد سیاستها و منافع خود در منطقه خاورمیانه سود میبرد. در این چارچوب، این کشور هیچ رغبتی به کمک جهت حل مشکلات منطقه ندارد، بلکه عملا با اتخاذ برخی رویهها، آنها را پیچیدهتر میکند. حتی «هنری کیسینجر» دیپلمات باسابقه و برجسته آمریکایی نیز به این نکته اشاره کرده و تاکید میکند «آمریکا باید روند مشکلات را به سمتی هدایت کند که در راستای منافع آن قرار دارد». در همین زمینه بود که میدلایست مانیتور در گزارشی، ضمن اشاره به سفر منطقهای بایدن، به طور خاص به این نکته اشاره کرد که موضوع عجیب درباره این سفر، سادهلوحی و حماقتهای حکام عرب است که فکر میکنند آمریکا با ارائه ابتکارهایی نظیر عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان یا طرح ایجاد سپر دفاع هوایی منطقهای، منافع آنها را نیز در نظر میگیرد. این گزارش به طور خاص به این نکته پرداخته که آمریکا سالهاست به دنبال حل هیچ مشکلی برای کشورهای منطقه نیست و صرفا با اتخاذ برخی سیاستها و رویهها به دنبال پیچیده کردن مشکلات در راستای منافع خود است. در این چارچوب، حکام عربی مدتهاست نه شریک راهبردی، بلکه پس از بازیگرانی نظیر رژیم صهیونیستی، بازیگرانی درجه ۲ برای آن (آمریکا) به حساب میآیند؛ کنشگرانی که آمریکای کنونی به دنبال تضعیف قابل توجه قدرت آنها به نفع اسرائیل و در چشمانداز کلی، به نفع آمریکاست.
جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا به منطقه سفر کرد و پس از بازدید از اراضی اشغالی، عازم عربستان سعودی شد. وی در این کشور با لبخندهای فراوان مورد استقبال قرار گرفت اما به نظر میرسد میزبانان وی، آنچه در سرشان میگذرد را از او پنهان میکنند. در این رابطه به طور خاص میتوان به «محمد بنسلمان» اشاره کرد. رابطه او با بایدن بویژه به دلیل نگرش خاص رئیسجمهور آمریکا نسبت به وی که ناشی از نقشش در قتل «جمال خاشقجی» و دیگر پروندههای حقوق بشری (رژیم سعودی) و جنگ یمن و تهدید واشنگتن مبنی بر پایان دادن به همکاریهای نظامیاش با سعودیهاست، بشدت ماهیتی متشنج دارد. با این همه، به احتمال فراوان بنسلمان از سفر بایدن به عربستان، آن هم پس از بیاعتناییهای مکرر بایدن به وی، به وجد آمده است. چنین احساسی در بنسلمان در شرایطی ایجاد شده که بایدن هر گونه ملاقات خود با محمد بنسلمان را در جریان سفر به عربستان انکار کرده و صرفا تاکید میکند برای شرکت در یک کنفرانس بینالمللی به عربستان سعودی سفر میکند. در این راستا، او به طور ضمنی گفته با بنسلمان به صورت دوجانبه دیدار نمیکند و موضعش درباره او و نقشش در مساله قتل جمال خاشقجی نیز تغییری نکرده است.
شکی نیست توجیهات بایدن برای سفرش به عربستان آن هم پس از آنکه شمار قابل ملاحظهای از فعالان سیاسی و حقوق بشری به وی حمله کردند و تاکید داشتند بایدن باید بر سر قولهای دور و دراز خود درباره منزوی کردن رژیم عربستان به دلیل سابقه نامناسب آن در زمینههای حقوق بشریاش بایستد، ماهیتی سادهلوحانه دارد. با این حال، اکنون بایدن صرفا با دیدی منفعتمحور و سیاسی به موضوع نگاه میکند و به هیچکدام از شعارهای خود نیز توجهی ندارد. از این منظر، دولتها منافعی دارند که این منافع، از اهمیتی به مراتب بیشتر در مقایسه با شعارهای توخالی فردی نظیر بایدن برخوردارند. وینستون چرچیل، نخستوزیر اسبق انگلیس زمانی گفت: «ما نه دشمنان و نه دوستان دائمی نداریم. آنچه برایمان دائمی است، فقط و فقط منافع ما است».
این رویکرد همان چیزی است که از آن با عنوان عملگرایی (پراگماتیسم) یاد میشود و حوزه سیاست را به تسخیر خود درآورده است. در این چارچوب، ادعاهای مختلف دولتی نظیر آمریکا در مسائلی نظیر حقوق بشر، دمکراسی و ارزشها و آرمانهای مختلف، صرفا ابزارهایی است که در راستای منافع این کشور قرار دارد. در واقع سیاست، نبردی بر سر منافع است و بس. درست به همین دلیل است که تحلیلگران بر این باورند کشورها باید به استراتژیهای نرم و منعطف نظیر دیپلماسی، به مثابه موثرترین ابزار در ارتقای منافع سیاسی خود بنگرند. واقعگرایی سیاسی و همکاری جهت پیشبرد منافع دولتها بسیار لازم و ضروری است. این مساله به قدری مهم است که اساسا اصول و اخلاقیات در مقایسه با امنیت و منافع ملی کشورها، در جایگاه دوم قرار میگیرد. دقیقا نمود عینی این مساله را میتوانیم در موضوع پیگیریهای اخیر بایدن مشاهده کنیم که سفرش به خاورمیانه را با این هدف که به دنبال مقابله با نفوذ چین و روسیه در منطقه است، توجیه میکند. وی گفته وظیفه او به عنوان رئیسجمهور آمریکا این است که کشورش را قوی و امن نگه دارد. او میگوید: ما باید با تهاجمات روسیه مقابله کنیم و خود را در بهترین موقعیت ممکن در رقابت با چین قرار دهیم و جهت ایجاد ثبات بیشتر در منطقه و جهان تلاش کنیم. جهت محقق کردن این اهداف، ما باید به صورت مستقیم با کشورهایی که میتوانند روند دستیابی به این دستاوردها را تسهیل کنند، رایزنی و همکاری داشته باشیم. در این چارچوب، عربستان سعودی یکی از این کشورهاست. البته که بایدن برای اینکه تا حدی انتقادات را نیز از خود دور کند، تاکید کرده دیدگاههای وی درباره مسائل حقوق بشری (به طور خاص اشاره وی به عربستان بوده است)، پایدار و لایتغیر است و وی قرار نیست آنها را فراموش کند. بایدن همچنین نخستین رئیسجمهور در تاریخ آمریکاست که مستقیما از اراضی اشغالی وارد عربستان سعودی میشود؛ موضوعی که در نوع خود میتواند نمادی کوچک در تسهیل روند عادیسازی رژیم اسرائیل با جهان باشد؛ دستور کاری که به گفته بایدن در دولت وی گسترش خواهد یافت و تعمیق میشود.
نکته اصلی سفر بایدن به عربستان سعودی نیز دقیقا در همین جا روشن میشود: تلاش جهت تسهیل روند عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل و ترویج گستردهتر آن در میان کشورهای عربی بویژه در عربستان سعودی. البته خود عربستان سعودی پیشتر گامهای زیادی را در این مسیر برداشته است و اگر سعودیها روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کنند، در واقع آن چیزی را که تا دیروز پنهان بوده، عملا امروز آشکار کردهاند. بازگشایی حریم هوایی سعودی به روی یک هواپیمای اسرائیلی نشان میدهد سعودیها عملیاتیسازی اشکال مختلف عادیسازی روابط با اسرائیل را در دستور کار خود دارند.
درست به همین دلیل است که شاهد بودیم «یائیر لاپید» نخستوزیر رژیم صهیونیستی بتازگی در یک موضعگیری تاکید کرد جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا نزدیکترین و صمیمیترین دوستی است که اسرائیل تاکنون در عرصه سیاسی آمریکا داشته است. سخن لاپید درست است؛ کارنامه کاری بایدن بخوبی نشان میدهد وی یک «صهیونیست تمامعیار» و به این رژیم وفادار است. وی (بایدن) حتی به صراحت گفته «من خودم یک صهیونیست هستم. برای صهیونیست بودن نیازی به اینکه یهودی باشید نیست» (او این گفته را زمانی که یک سناتور بود ایراد کرد). وی در جایی دیگر نیز گفته است: «اگر اسرائیل وجود نمیداشت، ما مجبور بودیم موجودیتی شبیه آن را بسازیم تا بتوانیم به نحو موثری از منافع خود حراست کنیم».
سفر بایدن به منطقه را باید ادامه دستور کار «دونالد ترامپ» رئیسجمهور سابق آمریکا در چارچوب عادیسازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل(در قالب توافق آبراهام) دانست. البته او به دنبال ایجاد نوعی اتحاد عربی-صهیونیستی با همکاری ناتو به رهبری آمریکاست. در این راستا پیشتر و حتی همین حالا، «جرد کوشنر» دستیار ارشد و داماد ترامپ رایزنیهای گستردهای را میان اسرائیل با عربستان سعودی، امارات، مصر و اردن جهت ایجاد یک اتحاد عربی- صهیونیستی انجام داده است؛ اتحادی که هدف اصلی خود را بهانهای تکراری یعنی مقابله با ایران قرار داده است. با این حال در حقیقت باید تاکید کرد یک چنین اتحادی در راستای حراست از اسرائیل و تضعیف بیش از پیش حقوق ملت فلسطین است.
این اتحاد، عملا ایده کنترل صهیونیستها بر کشورهای عربی را محقق میکند و در چارچوب طرح بزرگ صهیونیستها که کنترل و تسلط آنها بر تشکیل اسرائیل بزرگتر از نیل تا فرات است، قرار دارد. در این چارچوب ـ همانطور که گفته شد ـ حکام ضعیف عربی عملا خود را تسلیم اسرائیل میکنند و خصومتهایشان را معطوف به طرفهایی نظیر ایران میکنند که عملا به دنبال نبرد با اسرائیل و اشغالگریهای آن هستند. این ادعا که اتحاد عربی- صهیونیستی جهت مقابله با ایران تشکیل میشود نیز دروغی بیش نیست و حقیقتا مضحک است. ایران همان کشوری است که آمریکا و اسرائیل سالهاست از آن تصویری اغراقگونه توأم با ایجاد وحشت را برساختهاند تا از این طریق بتوانند کشورهای عربی منطقه را کنترل کرده و خزانههای آنها را خالی کنند. عجیب است که رژیمها و حکام عرب این را نمیفهمند و همچنان خود را به مثابه موجودیتهایی ضعیف، تسلیم اسرائیل و آمریکا میکنند. آمریکا سالهاست از تاکتیکهای خاصی در راستای پیشبرد سیاستها و منافع خود در منطقه خاورمیانه سود میبرد. در این چارچوب، این کشور هیچ رغبتی به کمک جهت حل مشکلات منطقه ندارد، بلکه عملا با اتخاذ برخی رویهها، آنها را پیچیدهتر میکند. حتی «هنری کیسینجر» دیپلمات باسابقه و برجسته آمریکایی نیز به این نکته اشاره کرده و تاکید میکند آمریکا باید روند مشکلات را به سمتی هدایت کند که در راستای منافع آن قرار دارد؛ دستور کاری که اکنون عملا در منطقه خاورمیانه از سوی آمریکا در حال پیادهسازی است و حکام احمق و سادهلوح عرب نیز فریب آن را میخورند که در ازای دریافت شکلات، حاضرند روند سازش با اسرائیل را برای قربانی کردن آرمان فلسطین دنبال کنند.