printlogo


کد خبر: 251509تاریخ: 1401/5/11 00:00
گفت‌وگو ی «وطن امروز» با حجت‌الاسلام والمسلمین پشت‌کوهی پیرامون ریشه‌شناسی تاریخی واقعه عاشورا
از غصب در مدینه تا قتل در کربلا

تحلیل حادثه عاشورا و بررسی عوامل شکل‌گیری آن بدون در نظر گرفتن عقبه تاریخی و حوادث پیشینی آن، هر پژوهشگری را دچار خطای در تحلیل می‌کند. به همین جهت برای رسیدن به پاسخ صحیح باید حوادث صدر اسلام بویژه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) را مورد مطالعه و مداقه قرار داد. با بررسی تاریخی آن مقاطع تلخ به این نتیجه می‌رسیم که ریشه و زمینه اصلی شکل‌گیری حادثه عاشورا، توطئه سقیفه بنی‌ساعده بوده است. پس از انحراف در جانشینی پیامبر و غصب خلافت، جریانات تاریخی به شکلی پیش رفت که پس از 50 سال از فوت پیامبر اسلام، امت او، نوه دختری‌اش را به بدترین شکل به شهادت رساندند. به منظور بررسی بیشتر مسائل و جریانات تاریخی که منجر و منتهی به شهادت سیدالشهدا و یاران ایشان و اسارت اهل بیتش شد، با حجت‌الاسلام‌ و‌المسلمین عبدالامیر پشت‌کوهی، خطیب و کارشناس مذهبی گفت‌وگو کردیم.

***

* جناب حاج آقای پشت‌کوهی! آیا تمام کسانی که برای رویارویی با امام حسین و همراهان‌شان به صحرای کربلا آمدند صرفاً انگیزه مالی و دنیاطلبانه داشتند یا در بین آنها انگیزه‌های الهی برای کشتن سیدالشهدا نیز بود؟
ابتدا باید بگویم شهادت امام حسین(ع) یک امر بسیار عظیم و عجیب در جامعه بود. نوه پیغمبر(ص) و فرزند امیرالمومنین علی(ع) و آقایی که همه به بزرگی و سخاوت ایشان معترف بودند را با آن وضعیت فجیع به شهادت رساندند و اهل بیتش توسط اشقیای عالم به اسارت برده شدند! کار روزگار به آنجایی کشیده شد که وقتی کشتند، بدنش را هم زیر سُم اسبان آوردند. جمله‌ای سیدالساجدین امام سجاد(ع) خطاب به حضرت زینب(س) دارد که باید در آن دقت بیشتری کرد. امام سجاد(ع) فرمود: «عمه از این ناراحت نیستم که پدرم را کشتند، شهادت ارث ما است. از این هم ناراحت نیستم که اسیر شدیم، اسارت هم برای ما چیزی نیست اما از این ناراحتم که دشمن ابدان منحوس خود را غسل دادند و دفن کردند و بدن پدر مرا رها کردند. اینان ما را اصلا مسلمان هم نمی‌دانند». خیلی عجیب است که روزگار طوری بچرخد که مردم پسر پیغمبر را مسلمان ندانند. یک عده از همین امت پیامبر قرآن به دست گرفتند و بچه‌های‌شان را از زیر قرآن رد کردند و گفتند بروید و حسین را بکشید تا به ثواب برسید؛ حسینی که پیامبر همین دین و همین قرآن او را به هر بهانه گرامی می‌داشت و در مقاطع مکرر در جمع مسلمانان به او ابراز علاقه‌ می‌کرد. عمر سعد ملعون روز عاشورا اول کسی بود که شمشیر را برداشت و چرخاند و به طرف لشکر امام حسین(ع) تیر زد و گفت در قیامت شهادت دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم. باید بسیار عجیب و غریب باشد که جامعه آنقدر متحول شود. 
 
* باید این تحول و ارتجاع مردم را ریشه‌یابی کنیم تا دوباره دچار آن نشویم. شما ریشه و زمینه قتل سبط‌النبی توسط امت را چه می‌دانید؟
آنچه در کربلا پیش آمد، یقینا در سقیفه بنی‌ساعده ریشه دارد. حضرت زینب(س) وقتی بر ناقه عریان سوار بود، از کنار گودال قتلگاه که رد می‌شد، یک نگاهی به بدن بی‌سر برادر کرد و گفت: «برادر! تو کسی هستی که روز دوشنبه کشته شدی». مورخان می‌گویند عاشورای سال 61 هجری روز جمعه بود، بنابراین چطور حضرت زینب(س) می‌گوید برادر تو را دوشنبه کشتند؟ «اَلعاقلُ یَکفیهِ الاشاره»؛ جواب این است: روز دوشنبه روز سقیفه بود. یعنی حضرت زینب(س) دارد برای همه عقلا توضیح می‌دهد آن روز که خانه پدر مرا آتش زدند، همان آتش، خیمه‌های ما را سوزاند. ریسمانی که بر گردن پدرم انداختند، با همان دست ما را بستند. برادر! تو را روز دوشنبه کشتند یعنی روز سقیفه بود که این فتنه شروع شد که امروز به انجام رسید. 
همین است که وقتی زیارت عاشورا می‌خوانیم، لعن می‌کنیم به کسانی که ابتدا این اساس را بنا کردند. 
ما باید تاریخ را پس از ارتحال رسول خدا بررسی کنیم تا متوجه شویم چطور شهادت امام حسین(ع) حادث شد. 
امیرالمومنین علی(ع) 25 سال پس از پیغمبر(ص) خانه‌نشین بود. در این 25 سال به فرموده خودشان خار در چشم و استخوان در گلو بودند. 
من که از آتش دل چون خم می‌ در جوشم
مهر بر لب‌زده خون می‌خورم و خاموشم
قصه درد دل و غصه شب‌های دراز
صورتی نیست که جایی بتوان گفتن باز
بعد از 25 سال حضرت ۴ سال و 9 ماه حکومت کردند. سال چهلم هجرت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه ضربت خوردند و شهید شدند. وقتی هم حضرت را ضربت زدند و در مسجد کوفه سر و صورت‌ ایشان به خون آغشته شد، در بستر بیماری قرار گرفت و شب 21 ماه رمضان شهید شد. امیرالمومنین علی(ع) یک جنگی دارد به نام جنگ نهروان. خوارج نهروان آدم‌هایی جانماز آب‌کش بودند و همچنین بسیار بسیار بسته بودند و هیچ کسی غیر از خود را قبول نداشتند. در تاریخ داریم که یک روزی ۲ نفر از خوارج جلوی یکی از اصحاب مولا را می‌گیرند و مرد و همسر و بچه‌اش را می‌کشند. سپس بر سر آب نهر می‌آیند تا دست منحوس آلوده به خون مظلومان خود را بشویند. یک خرمای خراب در این آب می‌رفت، یکی از آنها خرما را برداشت که بخورد، دیگری پشت دست او زد و گفت مال چه کسی را می‌خوری شاید صاحب آن راضی نباشد! اینچنین آدم‌های مقدس و البته جاهل و سنگدلی بودند. 
اینان با امیرالمومنین در جنگ نهروان جنگیدند. امام علی(ع) مجبور شد عده بسیار زیادی از آنها را از دم تیغ بگذراند، چرا که خوارج نهروان اعتقاد داشتند اگر کشته شوند به بهشت می‌روند به همین دلیل فرار نمی‌کردند و تا پای جان می‌جنگیدند. شبیه خوارج را ما در روزگار خودمان داشتیم که همین داعشی‌های ملعون بودند. 
خوارج نهروان هم فرار نمی‌کردند، می‌ایستادند و می‌گفتند بمیریم تا برویم بهشتی که پیامبر در آنجا هست. فقط در تاریخ داریم که 30 نفر از خوارج زنده ماندند که آنها هم ترسو بودند و فرار کردند. از این 30 نفر، 3 نفر کنار کعبه هم‌قسم شدند و گفتند شب 19 ماه رمضان برای اینکه به ثواب بسیار برسیم، یک نفر معاویه را در شام ترور کند، دومین نفر عمروعاص را در مصر و سومین نفر علی بن ابی‌طالب را در کوفه. 
آن روزی که می‌خواستند عمروعاص را ترور کنند، (صبح 19 ماه رمضان) عمروعاص به مسجد نیامد و قاضی‌القضات آمد که اشتباهی کشته شد. می‌خواستند معاویه را ترور کنند که شمشیر به پای معاویه خورد و خوارج را دستگیر کردند. 
فقط ابن ملجم موفق شد امیرالمومنین را ترور کند. ابن ملجم دقیقا در قسمتی از سر حضرت که در جنگ با عمربن عبدود مجروح شده بود شمشیر را فرود آورد و حضرت را شهید کرد. آن کسی را که می‌خواست معاویه را ترور کند به زندان انداختند. معاویه گفت بلایی سرش بیاورند که در تاریخ ثبت شود و دستور داد زنده زنده تکه‌تکه‌اش کنند. آن شخص به معاویه گفت: من یک خبر خوب برای تو دارم، معاویه گفت: هر خبری باشد تو را می‌کشم. گفت بگذار من خبرم را بگویم و بعد اگر خواستی مرا بکش، معاویه گفت خبرت را بده، گفت آن شبی که می‌خواستم تو را ترور کنم، ابن ملجم هم علی بن ابی طالب را ترور کرد. معاویه بسیار خوشحال شد و گفت اگر خبرت راست باشد و علی کشته شده باشد، تو را آزاد می‌کنم. یک نفر را فرستاد و گفت به کوفه برو و خبر مرگ علی بن ابی طالب را بیاور، او هم رفت و بعد از 10 روز برگشت و گفت معاویه سرت سلامت، بزرگ‌ترین دشمنت علی کشته شده است. معاویه دستور داد در شام چراغانی کنند، مجالس بگیرند و پذیرایی کنند و جار جماعت بزنند و مردم به مسجد بیایند. خطیب شام به منبر رفت و خدا را شکر کرد و گفت: الحمدلله که بزرگ‌ترین دشمن معاویه، علی بن ابی‌طالب در مسجد کوفه ضربت خورد و کشته شد. یک نفر از انتهای مجلس بلند شد و گفت بگو ببینم علی را کجا ضربت زدند؟ گفت در کوفه، گفت در کجای کوفه، گفت مسجد کوفه، گفت علی کجای مسجد کوفه بود؟ گفت در محراب بود. گفت علی در محراب چه می‌کرد، گفت نماز می‌خواند. گفت خودت هر هفته می‌گفتی علی نه نماز می‌خواند و نه غسل انجام می‌دهد، پس چطور می‌گویید علی را در محراب مسجد کشتند. 
امیرالمومنین علی(ع) سال 40 هجرت شهید شد در حالی که می‌گفتند نماز نمی‌خواند و مسلمان نیست. بعد از امیرالمومنین امام مجتبی(ع) به عنوان امام‌‌المسلمین شد. حضرت مجتبی(ع) 10 سال امامت کرد تا سال 50 هجرت که مکر معاویه کارگر افتاد و امام مجبور شد با معاویه صلح کند. 
 
* چه عواملی دست به دست هم داد تا امام حسن مجتبی(ع) مجبور به صلح با معاویه و واگذاری خلافت به او شدند؟
معاویه بعد از فوت حضرت علی(ع) اقدام به آزار و اذیت شیعیان امیرالمومنین کرد. از جمله حجر را گرفتند و تکه‌تکه کردند. امام حسن(ع) یک لشکری درست کرد و آمد در نزدیکی شهر انبار (شهر انبار از شهرهای عراق بود). آنجا اردوگاه زدند، معاویه با پول زیاد سردار سپاه امام مجتبی(ع) را فریب داد. حضرت یکی دیگر را گذاشت و آن هم با پول‌های معاویه تسلیم شد. امام مجتبی(ع) مجبور شد پسرعموی پدرش عبیدالله بن عباس را سرلشکر کند. عبیدالله بن‌عباس پسر عباس عموی امیرالمومنین بود. 
در بقیع 4 قبر است که بالای این 4 قبر، یک قبر تکی است و آن قبر عباس عموی امیرالمومنین و پیغمبر است. عباس ۲ پسر معروف دارد، عبدالله و عبیدالله؛ عبدالله شیعه امیرالمومنین است و عبیدالله سرلشکر سپاه امام حسن(ع) شد اما او هم خود را به پول معاویه فروخت. این مسائل باعث شد لشکر امام حسن(ع) از هم بپاشد. می‌گفتند وقتی اینکه فامیل امام حسن است، حضرت را قبول ندارد، ما چرا کاسه داغ‌تر از‌ آش شویم. 
این در زمان‌های قدیم یک قاعده بود که کسی که فامیل قبولش نداشت، هیچ کسی او را قبول نداشت. معاویه ملعون یک شگرد دیگر را هم پیاده کرد. در بین سپاه امام حسن شایعه کرد که حسن بن علی هم با ما ساخته و پول بسیار گرفته است. عده‌ای از سپاهیان به خیمه حضرت ریختند و امام را در حالی که نماز می‌خواند مجروح کردند. امام حسین و حضرت عباس و اصحاب، امام حسن زخمی را فراری دادند و در خانه مسعود سعد ثقفی که عموی مختار ثقفی بود، پناه دادند. امام حسن(ع) را مدتی آنجا نگاه داشتند تا حضرت حال‌شان بهتر شود و لشکر را جمع کنند و جواب معاویه را بدهند. متأسفانه مسعود سعد ثقفی هم به امام حسن(ع) خیانت کرد. 
دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد
آشیان هر جا گرفتم لانه صیاد شد
آن رفیقی را که با خون و دلم پروردمش
عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد 
مسعود سعد ثقفی به معاویه یک نامه نوشت و گفت: حسن بن علی در خانه من است، هر دستوری بدهی اجرا می‌کنم. سرش را برایت بفرستم یا او را دست بسته پیش تو بیاورم؟ حکم آنچه تو بنمایی. 
نامه که به دست معاویه رسید، معاویه یک نفر را فرستاد و گفت به منزل مسعود سعد ثقفی برو و با حسن بن علی خصوصی مذاکره کن و به حسن بگو اگر صلح نکنی، همین صاحب خانه تو را می‌کشد. مامور معاویه به منزل مسعود سعد ثقفی آمد، عده‌ای در اتاق بودند و گفت با حسن بن علی کار خصوصی دارم. حضرت فرمود بروید، همه بلند شدند، امام حسین هم بلند شد که برود اما امام حسن گفت برادر تو بنشین. این نامه‌رسان گفت باید با شما خصوصی صحبت کنم، امام حسن گفت که این حسین برادر من است و من هیچ چیزی ندارم که از پسر فاطمه پنهان باشد. او هم نامه را داد، امام حسن که نامه را خواند شروع به گریه کردن کرد و گفت برادر مجبوریم که با معاویه صلح کنیم. یک صلح‌نامه‌ای با معاویه نوشتند که 9 مفاد داشت. یکی از مفاد آن این بود که معاویه بن ابی‌سفیان برای خود جانشین قرار ندهد. 
 
* با وجود تصریح صلح‌نامه مبنی بر عدم تعیین جانشین توسط معاویه، او چگونه و با چه ترفندی فرزندش یزید را برای جانشینی خود انتخاب کرد؟
وقتی معاویه می‌خواست یزید را به عنوان ولیعهد قرار دهد، باید کاری می‌کرد که این معاهده و صلح‌نامه باطل شود و به همین دلیل به دنبال راهی بود که امام حسن(ع) به شهادت برسد، چرا که وقتی امام حسن شهید شود، دیگر صلح‌نامه باطل است. امام حسن سال 50 هجری در حالی که همسرش به ایشان سم داده بود، شهید و غریبانه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. 
امام حسین(ع) در حالی امامت مسلمین را به دست گرفت که در بین مردم یک چهره بسیار جذاب بود که دوست و دشمن او را دوست داشتند. روزی پیامبر بر منبر نشسته بود و برای مردم صحبت می‌کرد، امام حسین که بچه کوچکی بود آمد، دوید و زمین خورد. پیامبر سخنرانی‌اش را قطع کرد و از منبر پایین آمد، این بچه را بغل و نوازش کرد و روی منبر نشاند و ادامه صحبت را انجام داد. 
هر کسی به امام حسین می‌رسید، در مقابلش کرنش می‌کرد، چرا که او از ابتدا یک چهره جذاب و نورانی و بسیار متدین در بین مردم بود. حضرت حسین(ع) که تربیت شده مکتبی نبوی و علوی و فاطمی بود، از جوانی نسبت به رسیدگی به محرومان و فقرا بسیار جدیت داشت. یک روزی حضرت سوار بر اسب بود و داشت در کوچه می‌رفت. فقرا با لباس‌های پاره در کوچه نشسته بودند و داشتند غذا می‌خوردند، یکی از اینان به حضرت تعارف کرد، امام حسین(ع) نشستند و یک لقمه از غذای اینان را خوردند. سپس حضرت فرمود من دعوت شما را قبول کردم، شما هم دعوت مرا قبول کنید و فردا ناهار به منزل ما بیایید. حضرت سفره مجللی آماده کردند و به انتظار آنها نشستند. خدمتکار حضرت آمد و گفت آقا شما گفتی میهمان‌های عزیزی داری، از صبح به ما گفتید که سفره مرتبی بیندازید و میهمان‌هایی داریم که بسیار محترم هستند اما یک مشت آدم‌های فقیر با لباس‌های پاره آمدند. افرادی آمدند که صورت‌های همه خاک آلود و کثیف است، اینان میهمان‌های شما هستند؟ حضرت فرمود بله! میهمان‌های عزیز من هستند. خدمتکار گفت اینان به اتاق نمی‌آیند و می‌گویند که ما با لباس‌های کثیف به خانه پسر فاطمه نمی‌آییم. حضرت به حیاط آمد و اینان را یک به یک به اتاق آورد. 
حضرت با دست خود پذیرایی می‌کرد و برای اینان غذا می‌کشید. امام حسین چنین شخصیت جذاب و دوست داشتنی‌ای بود. اما همین شخص جذاب را در روز دهم محرم به بدترین شکل ممکن کشتند و اهل‌بیت او را به اسارت بردند، لذا دلایل وقوع حادثه عاشورا را باید با بررسی تاریخ ریشه‌یابی کرد تا دچار اشتباه در فهم نشویم.
***
محرم از نگاه آیت‌الله سیدمحمود طالقانی
گریه  در خدمت آرمان‌های حسینی
در اینکه گریستن در سوگ سیدالشهدا در بسیاری از اخبار صحیح توصیه شده، شکی نیست ولی از طرف دیگر، در این هم که گریه و ماتم زیاد بویژه برای شهدا مذموم است تردیدی نیست! این مطلب که افراط در عزاداری مانع توجه به هدف قیام و شهادت امام حسین شده و خود عزا و ندبه هدف اصلی شده است، مورد اتفاق همه کسانی است که به تاریخ و مصالح اجتماع و شرع آگاهند. اگر اعلام پایداری و وفاداری و علاقه و بستگی و نثار عواطف برای آن بزرگان باشد، اشکالی ندارد و بلکه مورد نظر هم هست. پس عزا و گریستن، هدف نیست و افراط در آن مذموم است. همچنان که خنده زیاد هم مذموم است. بویژه گریستن بالای سر شهدا! گریه و خنده از جمله خصایص انسان است و تظاهر عواطف و احساسات او است. اسلام که آمد، چون همه شؤون انسان را به سوی هدف عالی‌تری متوجه کرد، گریستن را هم در این راه به کار گرفت. در صدر اسلام، هر مصیبتی که برای مسلمانان پیش می‌آمد، می‌گفتند اول برای حمزه مصیبت بگیرید و بگریید. اما البته پول گرفتن و گریانیدن و از این راه ارتزاق کردن بسیار مذموم است!
گریه کردن به تأثیر تحریک عواطف و فرستادن آن عواطف به دنبال بزرگان، ممدوح است. چنین گریه‌ای دلیل بر ضعف نیست، بلکه دلیل بر شعور و درک زیاد است. علی(ع) در صفین بالای سر عمار گریست. آنها که شعور و تأثر ندارند گریه نمی‌کنند، بنابراین نه گریه کردن دلیل بر ضعف است و نه گریه نکردن دلیل بر قدرت. عجیب است که اسلام گریه و سوگ را هم مثل همه چیز دیگر تحت حساب در آورده است و برای هدفی آن را به خدمت می‌گیرد. انسان باید بفهمد چرا گریه می‌کند. اگر هدفش معلوم باشد و افراط در آن نباشد، بسیار ممدوح است. انسان باید تمام قوا و عواطفش را تحت ضابطه و حساب درآورد. 
به تصدیق محققان تاریخ، شخصیت‌ها و حتی گفت‌وگوهای واقعه عاشورا، روشن‌ترین شخصیت‌ها و گفت‌وگوها در تاریخ دنیاست. این گفت‌وگوها سرمایه گرانبهایی به جهان بخشیده است و اکنون ما می‌توانیم درباره این تاریخ درست قضاوت کنیم. مساله شعر و خیال‌بافی و حدسیات نیست. اسناد این واقعه، محکم و متقن است و اعتبار آن، از نظر همه محققان و از جمله اروپاییان، از همین جهت مستند بودن آن است. غربیان، تاریخ طبری و دیگر تواریخ اسلام را چاپ کرده‌اند و ما مسلمانان متأسفانه کمتر به تاریخ دین‌مان توجه داریم و بیشتر از اسناد، تخیلات و حب و بغض‌های خود را وارد تاریخ کرده‌ایم! در این کشور شیعه و مرکز تشیع، واقعه خیال‌بافانه‌ای را با تمام مفاسدش برای علاقه‌مندان به واقعه کربلا بازگو می‌کنیم! علاقه‌مندان نیز چنان از این روش استقبال می‌کنند که می‌توان گفت در هیچ‌جا از موضوعی چنین استقبالی نمی‌شود. با این احوال، اگر از اغلب این علاقه‌مندان، حقیقت و ماهیت این واقعه را بپرسند، جواب درستی نمی‌توانند بدهند. ما در دنیای امروز، از این موضوع باید درست استفاده کنیم. در دنیایی که هر ملتی تاریخ خود را برای روشن کردن مسیر آینده مبنا قرار می‌دهد، آنچه ما باید از گذشته استفاده کنیم، عبرت‌های تاریخی است. 
فرمانده و قائد معنوی مسلمانان دنیا همیشه حسین است. نام او، اقدام او، سخنان او و قبر او، زندگی، غیرت و ایمان می‌بخشد. حسین پس از ابراهیم خلیل و رسول اکرم، سوم کسی است که از خانه خدا، در راه خدا، برای نجات خلق و اصلاح حال مردم و در راه رضای خدا قیام کرد. پس همیشه با برکت بوده و همیشه با برکت است. از مکه تا کربلا و شب و روز عاشورا سخنان زیادی از این قبیل آن حضرت بیان کرده که مانند ثابتات عالم به طور روشن و واضح باقی مانده است تا خط سیر و برنامه همیشگی برای مسلمانان دنیا باشد. آری! تمام اقدامات و حرکات و سخنان آن حضرت باقی است تا هر وقت روحیه مسلمانان سست شد و غل‌های عادات بد خواست آنها از حرکت باز دارد و در برابر شهوات و خوهای زشت زبونی نشان دادند، روح آزادی‌بخش و فرمانده معنوی آنان باشد. نیروهای بااقتدار موافق یا مخالف روز از میان می‌روند ولی این نیروهای الهی همیشه بر دل‌های عموم مسلمانان مسلط هستند و در هر حال تجدید می‌شوند و به مقتضای زمان بافته‌های بدخواهان را باطل و اندیشه‌های‌شان را عقیم می‌کنند.

 


Page Generated in 0/0094 sec